به بهانهی ۸ مارس؛ روز جهانی زن
با اینهمه اگر اختیاری در کار بود، باز هم زنبودن را انتخاب میکردم؟ آری!
همیشه هم اینطور نیست که مشکلاتِ روزهای سختِ گذشته بعد از مدتها بهنظرمان کوچک و ساده بیایند، گاهی به عقب نگاهی میاندازیم و به خودمان میگوییم:"من چطور آنروزها را تاب آوردم؟"
مثلا روزهای سال ۹۸ یکییکی با چشاندن انواع رنجها به جان من گذشتند. از بیماری و فقر بگیرید تا تنهایی و طردشدن و حتی غمها و مصیبتهای اجتماعیِ آنسالِ بلوا.
من توی عکسهای آنسال لبخند به لب دارم درحالیکه صدای شکسته شدن استخوانهایم را زیر چرخدندههای مشکلات میشنیدم.
آنسال بیشتر از همهی سالهای عمرم با مشکلات زنبودن در جامعهای اصالتا مردسالار دستوپنجه نرم کردم.
حالا نهاینکه مشکلات زنبودن به خاتمهی همانسال برایم تمام شدند. سالهای بعدی که نوشتن برایم جدیتر شد؛ فهمیدم نویسندهی زنبودن در این جامعه از کار در معدن هم سختتر است. صبح تا شب باید پاسخگوی مردم کنجکاوی باشی که پیگیر زیر و بم زندگیات از لابهلای نوشتههایت و مشغول هزار جور قضاوت زپرتی هستند.
این اندازه بدانید که من در سالهای اخیر بابت نویسندهی زنبودن هزینههای سنگینی پرداختم که شرحش از حوصلهی این نوشتار خارج است اما زخمی و ترکخورده و بندزده پای اینکار خواهم ماند و با چشمانیکه اشک لرزانی بهشان نشسته به نگاه گرگهای اطرافم خیره خواهم شد و راهم را از سر خواهم گرفت.
القصه اگر اختیاری در کار بود من باز هم بدن مونث را برای زندگی انتخاب میکردم. بدنی ظریفتر و نازکتر با ادراک جزئیات بیشتر از جهان. بدنی که ماهی یکبار داعیهی مادرشدن دارد. بدنی که میتواند انسانی را درون خودش سکنی دهد. این تجربهی بینظیر را بدون این بدن چطور میتوان بدست آورد؟
تجربهی زیست در این جهان با بدنی که جنس دوم است و مورد تبعیض واقع میشود، با چالشها و بحرانهای بیشتری مواجه است و هر زنیکه روی قلهای ایستاده چندین برابر یک مرد تلاش کرده و جنگیده.
اما در عینحال انتخابِ من باز هم "زن بودن" است.
#روایت_زنانگی
فاطمه_کنعانی
@Sazdahanieman
با اینهمه اگر اختیاری در کار بود، باز هم زنبودن را انتخاب میکردم؟ آری!
همیشه هم اینطور نیست که مشکلاتِ روزهای سختِ گذشته بعد از مدتها بهنظرمان کوچک و ساده بیایند، گاهی به عقب نگاهی میاندازیم و به خودمان میگوییم:"من چطور آنروزها را تاب آوردم؟"
مثلا روزهای سال ۹۸ یکییکی با چشاندن انواع رنجها به جان من گذشتند. از بیماری و فقر بگیرید تا تنهایی و طردشدن و حتی غمها و مصیبتهای اجتماعیِ آنسالِ بلوا.
من توی عکسهای آنسال لبخند به لب دارم درحالیکه صدای شکسته شدن استخوانهایم را زیر چرخدندههای مشکلات میشنیدم.
آنسال بیشتر از همهی سالهای عمرم با مشکلات زنبودن در جامعهای اصالتا مردسالار دستوپنجه نرم کردم.
حالا نهاینکه مشکلات زنبودن به خاتمهی همانسال برایم تمام شدند. سالهای بعدی که نوشتن برایم جدیتر شد؛ فهمیدم نویسندهی زنبودن در این جامعه از کار در معدن هم سختتر است. صبح تا شب باید پاسخگوی مردم کنجکاوی باشی که پیگیر زیر و بم زندگیات از لابهلای نوشتههایت و مشغول هزار جور قضاوت زپرتی هستند.
این اندازه بدانید که من در سالهای اخیر بابت نویسندهی زنبودن هزینههای سنگینی پرداختم که شرحش از حوصلهی این نوشتار خارج است اما زخمی و ترکخورده و بندزده پای اینکار خواهم ماند و با چشمانیکه اشک لرزانی بهشان نشسته به نگاه گرگهای اطرافم خیره خواهم شد و راهم را از سر خواهم گرفت.
القصه اگر اختیاری در کار بود من باز هم بدن مونث را برای زندگی انتخاب میکردم. بدنی ظریفتر و نازکتر با ادراک جزئیات بیشتر از جهان. بدنی که ماهی یکبار داعیهی مادرشدن دارد. بدنی که میتواند انسانی را درون خودش سکنی دهد. این تجربهی بینظیر را بدون این بدن چطور میتوان بدست آورد؟
تجربهی زیست در این جهان با بدنی که جنس دوم است و مورد تبعیض واقع میشود، با چالشها و بحرانهای بیشتری مواجه است و هر زنیکه روی قلهای ایستاده چندین برابر یک مرد تلاش کرده و جنگیده.
اما در عینحال انتخابِ من باز هم "زن بودن" است.
#روایت_زنانگی
فاطمه_کنعانی
@Sazdahanieman