در میان عوامِ اهل روضه معروف بود که شمر ذی الجوشن ۷ پستان داشت و از این جهت او را چون ماده سگی میشمردند. من معتقدم شاید این اعتقاد بر خلاف آنچه "مطهری" در حماسه حسینی گفته به کلی دروغ نباشد و همان چیزی باشد که امروز اطباء آن را به فرنگی polymastia میخوانند و در فرد پستانهای اضافی شکل میدهد، چنانکه خواننده معروف "هری استایلز" هم ۴ پستان دارد و اگر برای شمر لعین هم کمی تخفیف قائل شویم شاید ممههایش اگر ۷ تا نبوده بالاخره ۴ تا بوده هرچند این کجا و آن کجا! در هر صورت ممکن است کاربرد ممه چندان مناسب متن تاریخی نباشد و به بنده اعتراض کنید که بفرما پستان! تا علی الاقل چند بیت شعر به خاطرمان بگذرد و :
ز تیره بختی خود آن زمان شدم آگاه
که دایه ام سر پستان خویش کرد سیاه!
و یا با خوش بینی سعدی علیه الرحمه:
پستان یار در خم گیسوی تابدار
چون گوی عاج در خم چوگان آبنوس
ولی در مقام حجت آوردن نیستم که بالاخره در ضرب المثلهای فارسی از قدیم داشتیم که "آن ممه را لولو برد"و رئیس جمهور معجزه هزاره سوممان هم این مثل را در بیانات خویش به کار برد و از قضا من از "دکتر میر جلال کزازی" نیز به خاطر دارم که در ریشه شناسی واژه انگلیسی mammal میگفت: "لا حیاء فی العلم!" و خلاصه بگوئید ممه و نه پستان! بنابراین من که هم در جامعه و هم در کلاس دانشگاه چنین آموختهام میبایست آن را به کار ببرم!
در پس آینه طوطی صفتم داشتهاند
آنچه استاد ازل گفت بگو میگویم
این همه روده درازی کردم که اصل مطلب را بگویم و ممه را پیوند بزنم به یکی از شخصیت های تاریخ معاصر و اگر باز بر این حقیر خرده بگیرید عرض میکنم که اتفاقا درباره این شخصیت نیز "فریدون توللی" از قیاس ممه استفاده کرده است و دربارهاش نوشته:
"و جمع ممه را ممگان نیز بستهاند و ممقان یا ممقان نیز معرب همین کلمه است وگویند که در آذربایجان ایران ناحیتی است ممقان نام، که از آن مرد نخیزد و جمیع سکّان آن از پستانداران باشند و بلاهت و بیتدبیری ممقانی در میان عوام ضرب المثل است." کنایه توللّی به "اسدالله ممقانی" وزیر دادگستری ساعد است که نسبت به تودهای ها سخت گیر بود و البته دفاع ممقانی از "رضا افشار" در مجلس نیز مشهور است. در آن زمان توللی هنوز تودهای سفت و سختی بود و میدانیم که در این دفاعیه با وجود رای منفی تودهایهایی چون "محمّد پروین گنابادی"، نماینده معروف و مترجم، دولت ساعد بر قرار ماند. ممقانی از دیاری بود که هم صاحب تنقیح المقال را داشت و هم "ملا محمّد ممقانی" را که در محاکمه "علی محمّد باب" نقش مهمی ایفا میکرد، ولی ممقانی روحانی نواندیشی بود و اندکی بعد از رسیدن به ریاست دیوان تمیز لباس روحانیت را نیز از تن به درآورد و شاید به شکرانه بسوخت! کتاب مشهورش "مسلک الامام" اگرچه مطالب دندانگیری از لون بحثهای حقوقی مونتسکیو و روسو ندارد ولی گویای فکر جدید ممقانی است که بالاخره چند قدم از فکر روحانیت سنتی جلوتر بود. او در مجموع شخصیتی جنجالی بود و آن را در محاکمه "نصرت الدوله فیروز" نشان داد اگرچه شاید تدوین قانون مدنی ایران به لحاظ محتوایی برایش چندان سابقه درخشانی نباشد. کوتاه سخن اینکه ممقانی از مخالفین سخت حکومت روحانیت هم محسوب میشود؛ امّا یک تولید دیگر هم دارد که از سنخ ورق و دفتر و دستک قضاوت نیست. مهپاره ممقانی اولین فارغ التحصیل رشته ریاضی در ایران، دختر همین ممقانی است و جالب است که یک روحانی در ۱۳۱۶ اجازه بدهد دخترش به دانشگاه برود در حالی که پیش از آن او را راهی مدرسه فرانسوی و مدرن ژاندارک کرده بود. با این افکار که ممقانی توسط تودهایها کوبیده میشد و روحانیان سنتی نیز او را به حکومتی بودن متهم میکردند و مخالفتش با حکومت دینی نیز مزید بر علت شده بود اگر کمی بیشتر عمر میکرد، احتمالا جان سالم به در نمیبرد، امّا بخت با او یار بود که محترم زیست و محترم مرد و این شانسی است که نصیب هرکسی نمیشود.
خوش بود فارغ زبند کفر و ایمان زیستن
حیف کافر مردن و آوخ مسلمان زیستن
شیوه رندان بی پروا خرام از من مپرس
این قدر دانم که دشوار است آسان زیستن
محمّدامین احمدپور
@savadvabayaz | سواد و بیاض
ز تیره بختی خود آن زمان شدم آگاه
که دایه ام سر پستان خویش کرد سیاه!
و یا با خوش بینی سعدی علیه الرحمه:
پستان یار در خم گیسوی تابدار
چون گوی عاج در خم چوگان آبنوس
ولی در مقام حجت آوردن نیستم که بالاخره در ضرب المثلهای فارسی از قدیم داشتیم که "آن ممه را لولو برد"و رئیس جمهور معجزه هزاره سوممان هم این مثل را در بیانات خویش به کار برد و از قضا من از "دکتر میر جلال کزازی" نیز به خاطر دارم که در ریشه شناسی واژه انگلیسی mammal میگفت: "لا حیاء فی العلم!" و خلاصه بگوئید ممه و نه پستان! بنابراین من که هم در جامعه و هم در کلاس دانشگاه چنین آموختهام میبایست آن را به کار ببرم!
در پس آینه طوطی صفتم داشتهاند
آنچه استاد ازل گفت بگو میگویم
این همه روده درازی کردم که اصل مطلب را بگویم و ممه را پیوند بزنم به یکی از شخصیت های تاریخ معاصر و اگر باز بر این حقیر خرده بگیرید عرض میکنم که اتفاقا درباره این شخصیت نیز "فریدون توللی" از قیاس ممه استفاده کرده است و دربارهاش نوشته:
"و جمع ممه را ممگان نیز بستهاند و ممقان یا ممقان نیز معرب همین کلمه است وگویند که در آذربایجان ایران ناحیتی است ممقان نام، که از آن مرد نخیزد و جمیع سکّان آن از پستانداران باشند و بلاهت و بیتدبیری ممقانی در میان عوام ضرب المثل است." کنایه توللّی به "اسدالله ممقانی" وزیر دادگستری ساعد است که نسبت به تودهای ها سخت گیر بود و البته دفاع ممقانی از "رضا افشار" در مجلس نیز مشهور است. در آن زمان توللی هنوز تودهای سفت و سختی بود و میدانیم که در این دفاعیه با وجود رای منفی تودهایهایی چون "محمّد پروین گنابادی"، نماینده معروف و مترجم، دولت ساعد بر قرار ماند. ممقانی از دیاری بود که هم صاحب تنقیح المقال را داشت و هم "ملا محمّد ممقانی" را که در محاکمه "علی محمّد باب" نقش مهمی ایفا میکرد، ولی ممقانی روحانی نواندیشی بود و اندکی بعد از رسیدن به ریاست دیوان تمیز لباس روحانیت را نیز از تن به درآورد و شاید به شکرانه بسوخت! کتاب مشهورش "مسلک الامام" اگرچه مطالب دندانگیری از لون بحثهای حقوقی مونتسکیو و روسو ندارد ولی گویای فکر جدید ممقانی است که بالاخره چند قدم از فکر روحانیت سنتی جلوتر بود. او در مجموع شخصیتی جنجالی بود و آن را در محاکمه "نصرت الدوله فیروز" نشان داد اگرچه شاید تدوین قانون مدنی ایران به لحاظ محتوایی برایش چندان سابقه درخشانی نباشد. کوتاه سخن اینکه ممقانی از مخالفین سخت حکومت روحانیت هم محسوب میشود؛ امّا یک تولید دیگر هم دارد که از سنخ ورق و دفتر و دستک قضاوت نیست. مهپاره ممقانی اولین فارغ التحصیل رشته ریاضی در ایران، دختر همین ممقانی است و جالب است که یک روحانی در ۱۳۱۶ اجازه بدهد دخترش به دانشگاه برود در حالی که پیش از آن او را راهی مدرسه فرانسوی و مدرن ژاندارک کرده بود. با این افکار که ممقانی توسط تودهایها کوبیده میشد و روحانیان سنتی نیز او را به حکومتی بودن متهم میکردند و مخالفتش با حکومت دینی نیز مزید بر علت شده بود اگر کمی بیشتر عمر میکرد، احتمالا جان سالم به در نمیبرد، امّا بخت با او یار بود که محترم زیست و محترم مرد و این شانسی است که نصیب هرکسی نمیشود.
خوش بود فارغ زبند کفر و ایمان زیستن
حیف کافر مردن و آوخ مسلمان زیستن
شیوه رندان بی پروا خرام از من مپرس
این قدر دانم که دشوار است آسان زیستن
محمّدامین احمدپور
@savadvabayaz | سواد و بیاض