یکی از آخوندهایی که آدم جالبی است ولی در تاریخ معاصر خیلی به او توجه نشده "حسین لنکرانی" است. فکرش را بفرمایید که یک روحانی معروف مثل او بیمناسبت و با مناسبت شعرهای نسبتا بیربط بخواند و مثلا در پیام تبریک به رهبر جمهوری اسلامی و اظهار ناراحتی از فوت رهبر قبلی بگوید:
عید رمضان آمد و ماه رمضان رفت
صد شکر که این آمد و صد حیف که آن رفت!
یا درباره فرق چین کمونیست و شوروی بگوید:
فرق است میان آنکه یارش در بر
با آنکه دو چشم انتظارش بر در!
و با این حرفها امروز حتی از اهل خبره همچندان کسی نداند حسین لنکرانی که بوده است و حتی مثل "محسن کدیور" او را ولایتی از لونِ "سید مرتضی جزایری" بپندارد. بالاخره آدمی که با ادیب بیاعصابی چون "مظاهر مصفا" بتواند رفاقت کند و به "مرتضی مطهری" بابت مسئله حجاب و ولایت حمله کند و از اعدام "شیخ فضل الله نوری" هم خاطره داشته باشد آدم کمی نیست و میبایست دربارهاش خواند، ولو او یک روحانی باشد که برای ما حکم دلچینوها را در مقابل" برناردو گویی" دارد. البته نباید فرض را بر این بگذاریم که مردم چنان دل آزرده از این قشرند که دیگر در تاریخ هم دوست ندارند به آنها پرداخته شود!
چنانم دل آزرده از نقش مردم
که از نقش مردمگیا میگریزم
اگر به سر قصه بشویم برای اهلش عرض میکنم که شیخ حسین برای چیز دیگری جز اینها هم معروف بود که اتفاقا خودش در آن دخالتی نداشت! بله او یکی از ۵ برادر معروف لنکرانی بود که در تاریخ معاصر، اعمال آنها با تندرویهایِ حزب توده پیوند خورده و یکی از برادرانش یعنی "حسام" از قضا قربانی "خسرو روزبه" همان کارلوس سیبیل از بناگوش در رفته حزب توده و نیز "سروژ استپانیان" مترجم آثار چخوف و قاتل مخوف حزب شد و جسدش بعدها توسط شیخ حسین شناسایی شد. بعد از دستگیری روزبه و پیدا شدن محل جسد چیز زیادی از حسام باقی نمانده بود! با این حال نباید زیاد از یک تصفیه درون گروهی ناراحت بود، زیرا حسام لنکرانی خودش متهم اصلیِ قتل "محمد مسعود" روزنامه نگار شوشکهکشِ دهه بیست بود و بالاخره به دست یکی بیرحمتر از خودش دچار انتقام طبیعت شد. حسام ظاهرا معتاد شده بود و خرج عمل خود را از حساب حزب توده و چاپخانه آن بر میداشت و وقتی از او بازخواست کردند تهدید کرد مسائل را برای پلیس روی دایره میریزد. بنابر این حزب، کلک این مفنگی تودهای را که اکنون موی دماغ شده بود کند. شیخ حسین اما علاقهای به حزب توده نداشت ولی با تعدادی قلچماق که در اختیار داشت به سخنرانی افرادی چون "ابوالفضل برقعی" و "علی شریعتی" حمله میکرد که به زعم او مخالف ولایت بودند. در هر حال لولهنگ شیخ خیلی آب بر میداشت و قبل از این حرفها هم قدرتی داشت. میگویند وقتی در دوره رضاخان قرار شد خانههای سنگلج را خراب کنند خانواده لنکرانیها و شیخ حسین در برابر ماموران دولت بسیار مقاومت کردند و عاقبت دولت بیخیال ملک آنها شد و خانه آنها موسوم شد به شبه جزیره لنکرانی! به روایتی رندی بر روی دیوار منزلشان نوشت:
بیستون ماند و بناهای دگر گشت خراب
این در خانه عشق است که باز است هنوز!
محمّدامین احمدپور
@savadvabayaz | سواد و بیاض
عید رمضان آمد و ماه رمضان رفت
صد شکر که این آمد و صد حیف که آن رفت!
یا درباره فرق چین کمونیست و شوروی بگوید:
فرق است میان آنکه یارش در بر
با آنکه دو چشم انتظارش بر در!
و با این حرفها امروز حتی از اهل خبره همچندان کسی نداند حسین لنکرانی که بوده است و حتی مثل "محسن کدیور" او را ولایتی از لونِ "سید مرتضی جزایری" بپندارد. بالاخره آدمی که با ادیب بیاعصابی چون "مظاهر مصفا" بتواند رفاقت کند و به "مرتضی مطهری" بابت مسئله حجاب و ولایت حمله کند و از اعدام "شیخ فضل الله نوری" هم خاطره داشته باشد آدم کمی نیست و میبایست دربارهاش خواند، ولو او یک روحانی باشد که برای ما حکم دلچینوها را در مقابل" برناردو گویی" دارد. البته نباید فرض را بر این بگذاریم که مردم چنان دل آزرده از این قشرند که دیگر در تاریخ هم دوست ندارند به آنها پرداخته شود!
چنانم دل آزرده از نقش مردم
که از نقش مردمگیا میگریزم
اگر به سر قصه بشویم برای اهلش عرض میکنم که شیخ حسین برای چیز دیگری جز اینها هم معروف بود که اتفاقا خودش در آن دخالتی نداشت! بله او یکی از ۵ برادر معروف لنکرانی بود که در تاریخ معاصر، اعمال آنها با تندرویهایِ حزب توده پیوند خورده و یکی از برادرانش یعنی "حسام" از قضا قربانی "خسرو روزبه" همان کارلوس سیبیل از بناگوش در رفته حزب توده و نیز "سروژ استپانیان" مترجم آثار چخوف و قاتل مخوف حزب شد و جسدش بعدها توسط شیخ حسین شناسایی شد. بعد از دستگیری روزبه و پیدا شدن محل جسد چیز زیادی از حسام باقی نمانده بود! با این حال نباید زیاد از یک تصفیه درون گروهی ناراحت بود، زیرا حسام لنکرانی خودش متهم اصلیِ قتل "محمد مسعود" روزنامه نگار شوشکهکشِ دهه بیست بود و بالاخره به دست یکی بیرحمتر از خودش دچار انتقام طبیعت شد. حسام ظاهرا معتاد شده بود و خرج عمل خود را از حساب حزب توده و چاپخانه آن بر میداشت و وقتی از او بازخواست کردند تهدید کرد مسائل را برای پلیس روی دایره میریزد. بنابر این حزب، کلک این مفنگی تودهای را که اکنون موی دماغ شده بود کند. شیخ حسین اما علاقهای به حزب توده نداشت ولی با تعدادی قلچماق که در اختیار داشت به سخنرانی افرادی چون "ابوالفضل برقعی" و "علی شریعتی" حمله میکرد که به زعم او مخالف ولایت بودند. در هر حال لولهنگ شیخ خیلی آب بر میداشت و قبل از این حرفها هم قدرتی داشت. میگویند وقتی در دوره رضاخان قرار شد خانههای سنگلج را خراب کنند خانواده لنکرانیها و شیخ حسین در برابر ماموران دولت بسیار مقاومت کردند و عاقبت دولت بیخیال ملک آنها شد و خانه آنها موسوم شد به شبه جزیره لنکرانی! به روایتی رندی بر روی دیوار منزلشان نوشت:
بیستون ماند و بناهای دگر گشت خراب
این در خانه عشق است که باز است هنوز!
محمّدامین احمدپور
@savadvabayaz | سواد و بیاض