در طول تاریخ، عوام شیعه و سنی بسیار کوشیدهاند از میان شخصیتهای مشهور علمی و ادبی برای خود یارگیری کنند، چنانکه مثلا در ابتدای شاهنامه فردوسی که در تشیع او تردیدی نیست ناسخی با طبع شعر وقتی دیده نام علی بن ابی طالب(ع) هست و یادی از خلفا نشده به رگ غیرتش برخورده و چند بیتی ناتندرست چپانده که:
عمر کرد اسلام را آشکار!
بیاراست گیتی چو باغ بهار
و البته درباره حافظ شیرازی هم که در سنی بودنش باز نمیتوان تردید کرد، عدهای افراد فاناتیک "سودی وار" تلاش کردهاند از "وین بحث با ثلاثه غساله میرود" حسنین و حضرت عباس بیرون بکشند تا بگویند نخیر ایشان شیعه بوده است!
بگذریم که باستان گراها و آتئیستها به قول قماربازها دو سور به همه زدهاند و حتی برای آنکه مثلا فردوسی شیعه نباشد به "خالقی مطلق" هم فحاشی میکنند که چرا مذهب شاعری که در نظر آنها باید بیخدا باشد را شیعه معرفی کردهاست. در این زمینهها البته داستان نخیر ایشان هم مذهب ماست ادامه داشت تا در جهان معاصر مسئله پس از اختراع میکروفن و رادیو به قاریان سنی مذهب مصری رسید و چون طبعا تلاوتهای شاهکار آنها جایی برای عرض اندام به هیچ کس نمیداد، عدهای بعد تلاش کردند بدون توجه به اینکه ما میخواهیم از تلاوت آنها لذت ببریم و چکار داریم اصلا مذهب اینها چه بوده شروع به داستان سازی کردند تا سر شیعه هم در مقوله قاری مصری بیکلاه نماند! داستان بافی هایی مانند شیعه بودن "محمّد صدیق منشاوی" و افسانه خواب دیدن "پسر عبدالباسط" و و شیعه شدنش! همه از این تلاش نشأت میگرفت. امّا عجیب ترین داستان در این زمینه را "سید محمّد تیجانی"، روحانیِ مشهور شیعه شده نقل کرده است که مسیر را بر عکس رفته و نه تنها نخواسته به ریش عبدالباسط چیزی ببندد بلکه قاری حنجره طلایی را به ضدیت اساسی با شیعه، نفرت از انقلاب اسلامی و بنیان گذار آن و از آن بدتر عضویت در سازمان اطلاعاتی مصر و همکاری در شکنجه خود در زندان استخبارات مصر در ۱۹۸۵ میلادی متهم کرده است. با این همه به نظر من تیجانی دروغ گفته است، زیرا در حکایت خود دو پسر عبدالباسط را حسن و حسین مینامد و یکی را به عنوان کارمند دستگاه امنیتی مصر معرفی میکند و این در حالیست که هیچ یک از پسران عبدالباسط نه حسن نام داشته و نه حسین! و به نظر میرسد تیجانی در افسانه پردازی خود به این نکته توجه نداشته است.او در کتابش مدعی دوستی چند ساله با عبدالباسط است در حالی که اسم فرزندان عبدالباسط را نمیداند! کاش امثال تیجانیها ملتفت میشدند که هنر تلاوت قرآن برای همه مسلمان هاست و به جای تلاش برای تخریب چهره عبدالباسط به واسطه تعصبات کور مذهبی فقط از صدایش لذت میبردند. چه اهمیتی دارد شخصیتهایی که در این تعلقات نمیگنجند چه مذهبی داشتهاند؟ مولوی شیعه باشد یا سنی چه نصیب ما میشود وقتی خودِ او این مرزبندیهای ظاهری را کنار گذاشته و سروده:
چه تدبیر ای مسلمانان که من خود را نمیدانم
نه تـرسا و یهودیـم نه گبرم نه مسلمانم
نه از هندم نه از چینم نه از بلغار و سقسینم
نه از مـلک عراقـینم نه از خـاک خراسانم!
محمّدامین احمدپور
@savadvabayaz | سواد و بیاض
عمر کرد اسلام را آشکار!
بیاراست گیتی چو باغ بهار
و البته درباره حافظ شیرازی هم که در سنی بودنش باز نمیتوان تردید کرد، عدهای افراد فاناتیک "سودی وار" تلاش کردهاند از "وین بحث با ثلاثه غساله میرود" حسنین و حضرت عباس بیرون بکشند تا بگویند نخیر ایشان شیعه بوده است!
بگذریم که باستان گراها و آتئیستها به قول قماربازها دو سور به همه زدهاند و حتی برای آنکه مثلا فردوسی شیعه نباشد به "خالقی مطلق" هم فحاشی میکنند که چرا مذهب شاعری که در نظر آنها باید بیخدا باشد را شیعه معرفی کردهاست. در این زمینهها البته داستان نخیر ایشان هم مذهب ماست ادامه داشت تا در جهان معاصر مسئله پس از اختراع میکروفن و رادیو به قاریان سنی مذهب مصری رسید و چون طبعا تلاوتهای شاهکار آنها جایی برای عرض اندام به هیچ کس نمیداد، عدهای بعد تلاش کردند بدون توجه به اینکه ما میخواهیم از تلاوت آنها لذت ببریم و چکار داریم اصلا مذهب اینها چه بوده شروع به داستان سازی کردند تا سر شیعه هم در مقوله قاری مصری بیکلاه نماند! داستان بافی هایی مانند شیعه بودن "محمّد صدیق منشاوی" و افسانه خواب دیدن "پسر عبدالباسط" و و شیعه شدنش! همه از این تلاش نشأت میگرفت. امّا عجیب ترین داستان در این زمینه را "سید محمّد تیجانی"، روحانیِ مشهور شیعه شده نقل کرده است که مسیر را بر عکس رفته و نه تنها نخواسته به ریش عبدالباسط چیزی ببندد بلکه قاری حنجره طلایی را به ضدیت اساسی با شیعه، نفرت از انقلاب اسلامی و بنیان گذار آن و از آن بدتر عضویت در سازمان اطلاعاتی مصر و همکاری در شکنجه خود در زندان استخبارات مصر در ۱۹۸۵ میلادی متهم کرده است. با این همه به نظر من تیجانی دروغ گفته است، زیرا در حکایت خود دو پسر عبدالباسط را حسن و حسین مینامد و یکی را به عنوان کارمند دستگاه امنیتی مصر معرفی میکند و این در حالیست که هیچ یک از پسران عبدالباسط نه حسن نام داشته و نه حسین! و به نظر میرسد تیجانی در افسانه پردازی خود به این نکته توجه نداشته است.او در کتابش مدعی دوستی چند ساله با عبدالباسط است در حالی که اسم فرزندان عبدالباسط را نمیداند! کاش امثال تیجانیها ملتفت میشدند که هنر تلاوت قرآن برای همه مسلمان هاست و به جای تلاش برای تخریب چهره عبدالباسط به واسطه تعصبات کور مذهبی فقط از صدایش لذت میبردند. چه اهمیتی دارد شخصیتهایی که در این تعلقات نمیگنجند چه مذهبی داشتهاند؟ مولوی شیعه باشد یا سنی چه نصیب ما میشود وقتی خودِ او این مرزبندیهای ظاهری را کنار گذاشته و سروده:
چه تدبیر ای مسلمانان که من خود را نمیدانم
نه تـرسا و یهودیـم نه گبرم نه مسلمانم
نه از هندم نه از چینم نه از بلغار و سقسینم
نه از مـلک عراقـینم نه از خـاک خراسانم!
محمّدامین احمدپور
@savadvabayaz | سواد و بیاض