#۲۸
#رمان_سیمگون
یه قدم بهم نزدیک شد
حالا دقیقا روبروم بود و پشتش یه منظره ی بی نظیر از موجای دریا بود
یه گرمکن اسپرت مشکی تنش بود...چقدر به رنگ مشکی تولباساش علاقه داشت!!
اکثراوقات با رنگ مشکی میدیمش...
البته خیلی هم بهش میومد...
نگاهشو قفل چشمام کرد بدون اینکه بخواد مردد باشه....یا حتی مکث کنه گفت
-...دل تنگ همونی که لباتو کبود کرده بود!یا کسی که باعث شده چشمات انقدر قرمز شن....
لبام بازوبسته شد که چیزی بگم اما نمیدونستم چه جوابی بهش بدم...
چی باید میگفتم؟ وقتی شوهرخالم میخواست بهم تعرض کنه جوری لبمو گاز گرفتم که کبودشده؟نگاهش به صورتم بود
نیشخندی زدم و گفتم
+...رویایی تراز چیزی که هست تصور کردی....بیخیال
نگاهش عمیق شدو لب زد
-...میخوای بگی اون لبا خودشون کبود شدن؟
سنگینی نگاهش روی لبام جریان خون رو توصورتم بالامیبرد وحرارت تنم زیاد میشد لبموکشیدم داخل دهنم انگار که بااینکار میخواستم قایمشون کنم و گفتم
+...اون چیزی که فکر میکنی نیست...
یه نفر از دورصداش کرد بالاخره چشم از من گرفت و بدون حرف رفت سمت ویلا....
الان دیگه میتونستم قطعی بگم این توجه عادی نیست!!
لب من کبودشده بود اما جوری نبود که بایه نگاه بشه دیدش....
اصلا حتی اگه درنظربگیریم آدم تیز بینی بوده و دیده چرا دنبال دلیلش میگرده؟
از همه دلیل کبودی لب و بدنشون رو میپرسه؟ قطعا که نه!!!
گفتن این حرفا حتی باخودمم حس عجیبی داشت جوری که لرز کردم همزمان باد سردی اومد و مجبور شدم از روی تخت سنگ راحتم بلند شم و چشم از منظره ی جذاب روبروم بگیرم و برگردم سمت ویلا....
بچها رفته بودن استراحت کنن که عصرو شب دورهم جمع شیم
فقط دوسه نفر توآشپزخونه داشتن جوجه رو تومواد میخوابوندن که شب درست کنیم
منم رفتم بالا یکم بخوابم که سرخی چشمام بره
در اتاق رو که باز کردم مهتاب نبود امادوتااز دخترای دیگه که باما هم اتاقی بودن خوابیده بودن یه بالشت و پتو از کمد برداشتم و منم یه گوشه خوابیدم
سرمای بیرون حسابی توتنم نشسته بود بخاطر همین باهمون لباسای گرم دراز کشیدم
خستگی اجازه نداد به این فکرکنم که مهتاب کجاست و زود خوابم برد
قرار نبود زیاد بخوابم ولی وقتی بیدار شدم خورشید داشت غروب میکرداز بیرون صدای بچها میومد
چطوری بااین همه صدا بیدار نشده بودم
برای مطالعه ادامه رمان اپلیکیشن #باغ_استور نصب کنید و رمان #سیمگون رو سرچ کنید👇👇نسخه ی بدون #سانسور روی اپ باغ استور موجوده
https://t.me/BaghStore_app/1045
اگر گوشی #اپل دارید کافیه برنامه باغ استور رو از اپل استور دانلود کنید و طبق راهنمای زیر نصب و راه اندازی کنید 👇👇👇
https://t.me/BaghStore_app/709
#رمان_سیمگون
یه قدم بهم نزدیک شد
حالا دقیقا روبروم بود و پشتش یه منظره ی بی نظیر از موجای دریا بود
یه گرمکن اسپرت مشکی تنش بود...چقدر به رنگ مشکی تولباساش علاقه داشت!!
اکثراوقات با رنگ مشکی میدیمش...
البته خیلی هم بهش میومد...
نگاهشو قفل چشمام کرد بدون اینکه بخواد مردد باشه....یا حتی مکث کنه گفت
-...دل تنگ همونی که لباتو کبود کرده بود!یا کسی که باعث شده چشمات انقدر قرمز شن....
لبام بازوبسته شد که چیزی بگم اما نمیدونستم چه جوابی بهش بدم...
چی باید میگفتم؟ وقتی شوهرخالم میخواست بهم تعرض کنه جوری لبمو گاز گرفتم که کبودشده؟نگاهش به صورتم بود
نیشخندی زدم و گفتم
+...رویایی تراز چیزی که هست تصور کردی....بیخیال
نگاهش عمیق شدو لب زد
-...میخوای بگی اون لبا خودشون کبود شدن؟
سنگینی نگاهش روی لبام جریان خون رو توصورتم بالامیبرد وحرارت تنم زیاد میشد لبموکشیدم داخل دهنم انگار که بااینکار میخواستم قایمشون کنم و گفتم
+...اون چیزی که فکر میکنی نیست...
یه نفر از دورصداش کرد بالاخره چشم از من گرفت و بدون حرف رفت سمت ویلا....
الان دیگه میتونستم قطعی بگم این توجه عادی نیست!!
لب من کبودشده بود اما جوری نبود که بایه نگاه بشه دیدش....
اصلا حتی اگه درنظربگیریم آدم تیز بینی بوده و دیده چرا دنبال دلیلش میگرده؟
از همه دلیل کبودی لب و بدنشون رو میپرسه؟ قطعا که نه!!!
گفتن این حرفا حتی باخودمم حس عجیبی داشت جوری که لرز کردم همزمان باد سردی اومد و مجبور شدم از روی تخت سنگ راحتم بلند شم و چشم از منظره ی جذاب روبروم بگیرم و برگردم سمت ویلا....
بچها رفته بودن استراحت کنن که عصرو شب دورهم جمع شیم
فقط دوسه نفر توآشپزخونه داشتن جوجه رو تومواد میخوابوندن که شب درست کنیم
منم رفتم بالا یکم بخوابم که سرخی چشمام بره
در اتاق رو که باز کردم مهتاب نبود امادوتااز دخترای دیگه که باما هم اتاقی بودن خوابیده بودن یه بالشت و پتو از کمد برداشتم و منم یه گوشه خوابیدم
سرمای بیرون حسابی توتنم نشسته بود بخاطر همین باهمون لباسای گرم دراز کشیدم
خستگی اجازه نداد به این فکرکنم که مهتاب کجاست و زود خوابم برد
قرار نبود زیاد بخوابم ولی وقتی بیدار شدم خورشید داشت غروب میکرداز بیرون صدای بچها میومد
چطوری بااین همه صدا بیدار نشده بودم
برای مطالعه ادامه رمان اپلیکیشن #باغ_استور نصب کنید و رمان #سیمگون رو سرچ کنید👇👇نسخه ی بدون #سانسور روی اپ باغ استور موجوده
https://t.me/BaghStore_app/1045
اگر گوشی #اپل دارید کافیه برنامه باغ استور رو از اپل استور دانلود کنید و طبق راهنمای زیر نصب و راه اندازی کنید 👇👇👇
https://t.me/BaghStore_app/709