#۱۹
#رمان_سیمگون
بادیدن ارس سریع سلام کردم و گفتم
+...متوجه نشدم اومدین
-...صدات کردم نشنیدی...حالت چطوره؟ بهتری؟ نباید استراحت مبکردی؟اون شب گفتی هنوز درد داری....
از توجهش تعجب کردم....یادش مونده که درد داشتم...
+...دیگه حوصله سررفته بود نمیتونستم بیشترازاین خونه بمونم الانم آروم کار میکنم که فشار نیاد
نگاهش رفت سمت پام و باز من بی اختیار اخم کردم
-...پس مواظب باش که آسیب نبینه....
+...حتما مرسی
نگاهم کشیده شد سمتش
یه بولیز مردونه و شلوار رسمی....
برای باشگاه زیادی رسمی بود....
سکوت بینمون باسوالی که پرسیدم شکسته شد
+...کلاس دارین امروز؟
-...نه....چیزی لازم داشتم اومدم بردارم بعدتورو دیدم اومدم حالتو بپرسم.....
انگار یه دسته پروانه تودلم شروع به پرواز کردن....
حرفشودقیقا خیره به چشمام زد...انگار میخواست تاثیر حرفشو روی من ببینه...
شایدم من اینطوری حس کردم....یا دارم توهم میزنم....انقدر توخونه موندم از یه نگاهه عادی دارم چه تفسیرایی در میارم....
خیلی سعی کردم عادی جواب بدم امابازم با مکث و تپق گفتم
+...مرسی خیلی لطف کردین تاهمینجاشم...
تاخواست جواب بده
آزاد صداش کرد و اومد کنارمون
بادیدن من گفت
-...بالاخره سفیدبرفی برگشت
من و ارس همزمان یه تای ابرومون از تعجب بالا پرید و به آزاد نگاه کردیم
واقعا این بشر خیلی هیز بود
من نهایتا توباشگاه یه تیشرت آستین کوتاه مبپوشیدم جز دستام هیچ جایی از بدنم مشخص نبود
اصلا توقع همچین حرفی نداشتم دلم نمیخواست دیگه بیشتر پیششون بایستم برای همین به بهونه ی درد پام از هردوشون خداحافظی کردم و رفتم یه سمت دیگه...
باید فاصلمو باهردوشون حفظ میکردم....
دلیلی برای صمیمیت ببشتر وجود نداشت...ورزشتوبکن بعدم برو....ازاولم همینومیخواستی
برای مطالعه ادامه رمان اپلیکیشن #باغ_استور نصب کنید و رمان #سیمگون رو سرچ کنید👇👇نسخه ی بدون #سانسور روی اپ باغ استور موجوده
https://t.me/BaghStore_app/1045
اگر گوشی #اپل دارید کافیه برنامه باغ استور رو از اپل استور دانلود کنید و طبق راهنمای زیر نصب و راه اندازی کنید 👇👇👇
https://t.me/BaghStore_app/709
#رمان_سیمگون
بادیدن ارس سریع سلام کردم و گفتم
+...متوجه نشدم اومدین
-...صدات کردم نشنیدی...حالت چطوره؟ بهتری؟ نباید استراحت مبکردی؟اون شب گفتی هنوز درد داری....
از توجهش تعجب کردم....یادش مونده که درد داشتم...
+...دیگه حوصله سررفته بود نمیتونستم بیشترازاین خونه بمونم الانم آروم کار میکنم که فشار نیاد
نگاهش رفت سمت پام و باز من بی اختیار اخم کردم
-...پس مواظب باش که آسیب نبینه....
+...حتما مرسی
نگاهم کشیده شد سمتش
یه بولیز مردونه و شلوار رسمی....
برای باشگاه زیادی رسمی بود....
سکوت بینمون باسوالی که پرسیدم شکسته شد
+...کلاس دارین امروز؟
-...نه....چیزی لازم داشتم اومدم بردارم بعدتورو دیدم اومدم حالتو بپرسم.....
انگار یه دسته پروانه تودلم شروع به پرواز کردن....
حرفشودقیقا خیره به چشمام زد...انگار میخواست تاثیر حرفشو روی من ببینه...
شایدم من اینطوری حس کردم....یا دارم توهم میزنم....انقدر توخونه موندم از یه نگاهه عادی دارم چه تفسیرایی در میارم....
خیلی سعی کردم عادی جواب بدم امابازم با مکث و تپق گفتم
+...مرسی خیلی لطف کردین تاهمینجاشم...
تاخواست جواب بده
آزاد صداش کرد و اومد کنارمون
بادیدن من گفت
-...بالاخره سفیدبرفی برگشت
من و ارس همزمان یه تای ابرومون از تعجب بالا پرید و به آزاد نگاه کردیم
واقعا این بشر خیلی هیز بود
من نهایتا توباشگاه یه تیشرت آستین کوتاه مبپوشیدم جز دستام هیچ جایی از بدنم مشخص نبود
اصلا توقع همچین حرفی نداشتم دلم نمیخواست دیگه بیشتر پیششون بایستم برای همین به بهونه ی درد پام از هردوشون خداحافظی کردم و رفتم یه سمت دیگه...
باید فاصلمو باهردوشون حفظ میکردم....
دلیلی برای صمیمیت ببشتر وجود نداشت...ورزشتوبکن بعدم برو....ازاولم همینومیخواستی
برای مطالعه ادامه رمان اپلیکیشن #باغ_استور نصب کنید و رمان #سیمگون رو سرچ کنید👇👇نسخه ی بدون #سانسور روی اپ باغ استور موجوده
https://t.me/BaghStore_app/1045
اگر گوشی #اپل دارید کافیه برنامه باغ استور رو از اپل استور دانلود کنید و طبق راهنمای زیر نصب و راه اندازی کنید 👇👇👇
https://t.me/BaghStore_app/709