#۱۲
#رمان_سیمگون سرمو تکیه دادم به صندلی ماشین....مامان چند بار زنگ زد به گوشیم اما همه رو رد تماس دادم...حرفای گفتنی رو گفته بودم....خودش باید میفهمید دیگه حرفاش روی من تاثیری نداره....
به محض اینکه تماس قطع شد دوباره زنگ زد..
اینبارکلافه کلا گوشیوسایلنت کردم
ارس سکوتشو شکست و گفت
-...بد عصبانیت کرده....به جز پات گوشیت هم داری داغون میکنی...
مطمعنا الان فکرمیکرد بادوس پسرم بحثم شده حوصله توضیح اضافه نداشتم برای همین فقط گفتم
+...خیلی
درد پام کمتروقابل تحمل تر شده بود خدایاتواین وضعیت نشکسته باشه خونه نشین شم....از فکر موندن توخونه تمام تنم از عصبانیت میلرزید....
بالاخره رسیدیم بیمارستان ارس رفت ویلچر بیاره در ماشینو باز کرد گوشیمو از روی پام برداشتم که بتونم پیاده شم چشمم خورد به تماس ها....و دوباره مامان زنگ زد
باعصبانیت جواب دادم و گفتم
"...چیه مامان؟ولم کن نمیام...."
دیگه منتظر نموندم حرفی بزنه گوشی رو کلا خاموش کردم
تازه چشمم به ارس افتاد امااون خیلی طبیعی فقط کمکم کرد بشینم روی ویلچر امااینبار یه نیشخند هم روی صورتش بود نیشخندی که خیلی زود جمعش کرد و رفتیم سمت پذیرش....
دکتر پامومعاینه کرد و گفت بریم عکس بگیریم..عکس که آماده شد تونوبت نشستیم که صدامون کنن....
سکوتشو شکست و گفت
-...هیچکس ارزش اینو نداره که بخاطرش به خودت آسیب بزنی
چرخیدم و از گوشه ی چشم بهش نگاه کردم یه چهره ی معمولی باابروهای کشیده ی مشکی....
یه تتو روی گردنش داشت که معنیشو نمیدونستم یه طرح عجیب....
کلافه سرتکون دادم و گفتم
+...یه وقتایی زورت فقط به خودت میرسه...
اون که نمیفهمید من چه زجری میکشم....باچیا دست و پنجه نرم میکنم....
-...میخوای بگی خودت آخرین کسی هست که دلت براش میسوزه؟برای خودت؟
حرفش باعث شد مکث کنم....
اره من همه ی این سالها تلافی حرفای نگفتمو سرخودم خالی کردم
تقاص کارای بقیه رو خودم دادم
الانم همین کارو کردم مثل همیشه...
همین حین صدامون کردن و دیگه نشد حرف بزنیم
کارم به جایی رسیده که بایه مرد غریبه از دردام حرف میزنم
دکتر عکسمو دید و گفت شکستگی یادررفتگی نیست فقط ضرب دیده ده روزی باید استراحت کنم و بعدم بااحتیاط میتونم ورزشو شروع کنم
ده روز!!!
چطوری من ده روز تواون خونه دووم بیارم؟
خدایا دمت گرم واقعا...
ارس سوارشدو گفت
-...آدرس خونتونو بگو برسونمت....خداروشکر چیز جدی نشده....میخوای من با خانوادت حرف بزنم؟
برای مطالعه ادامه رمان اپلیکیشن #باغ_استور نصب کنید و رمان #سیمگون رو سرچ کنید👇👇نسخه ی بدون #سانسور روی اپ باغ استور موجوده
https://t.me/BaghStore_app/1045
اگر گوشی #اپل دارید کافیه برنامه باغ استور رو از اپل استور دانلود کنید و طبق راهنمای زیر نصب و راه اندازی کنید 👇👇👇
https://t.me/BaghStore_app/709
#رمان_سیمگون سرمو تکیه دادم به صندلی ماشین....مامان چند بار زنگ زد به گوشیم اما همه رو رد تماس دادم...حرفای گفتنی رو گفته بودم....خودش باید میفهمید دیگه حرفاش روی من تاثیری نداره....
به محض اینکه تماس قطع شد دوباره زنگ زد..
اینبارکلافه کلا گوشیوسایلنت کردم
ارس سکوتشو شکست و گفت
-...بد عصبانیت کرده....به جز پات گوشیت هم داری داغون میکنی...
مطمعنا الان فکرمیکرد بادوس پسرم بحثم شده حوصله توضیح اضافه نداشتم برای همین فقط گفتم
+...خیلی
درد پام کمتروقابل تحمل تر شده بود خدایاتواین وضعیت نشکسته باشه خونه نشین شم....از فکر موندن توخونه تمام تنم از عصبانیت میلرزید....
بالاخره رسیدیم بیمارستان ارس رفت ویلچر بیاره در ماشینو باز کرد گوشیمو از روی پام برداشتم که بتونم پیاده شم چشمم خورد به تماس ها....و دوباره مامان زنگ زد
باعصبانیت جواب دادم و گفتم
"...چیه مامان؟ولم کن نمیام...."
دیگه منتظر نموندم حرفی بزنه گوشی رو کلا خاموش کردم
تازه چشمم به ارس افتاد امااون خیلی طبیعی فقط کمکم کرد بشینم روی ویلچر امااینبار یه نیشخند هم روی صورتش بود نیشخندی که خیلی زود جمعش کرد و رفتیم سمت پذیرش....
دکتر پامومعاینه کرد و گفت بریم عکس بگیریم..عکس که آماده شد تونوبت نشستیم که صدامون کنن....
سکوتشو شکست و گفت
-...هیچکس ارزش اینو نداره که بخاطرش به خودت آسیب بزنی
چرخیدم و از گوشه ی چشم بهش نگاه کردم یه چهره ی معمولی باابروهای کشیده ی مشکی....
یه تتو روی گردنش داشت که معنیشو نمیدونستم یه طرح عجیب....
کلافه سرتکون دادم و گفتم
+...یه وقتایی زورت فقط به خودت میرسه...
اون که نمیفهمید من چه زجری میکشم....باچیا دست و پنجه نرم میکنم....
-...میخوای بگی خودت آخرین کسی هست که دلت براش میسوزه؟برای خودت؟
حرفش باعث شد مکث کنم....
اره من همه ی این سالها تلافی حرفای نگفتمو سرخودم خالی کردم
تقاص کارای بقیه رو خودم دادم
الانم همین کارو کردم مثل همیشه...
همین حین صدامون کردن و دیگه نشد حرف بزنیم
کارم به جایی رسیده که بایه مرد غریبه از دردام حرف میزنم
دکتر عکسمو دید و گفت شکستگی یادررفتگی نیست فقط ضرب دیده ده روزی باید استراحت کنم و بعدم بااحتیاط میتونم ورزشو شروع کنم
ده روز!!!
چطوری من ده روز تواون خونه دووم بیارم؟
خدایا دمت گرم واقعا...
ارس سوارشدو گفت
-...آدرس خونتونو بگو برسونمت....خداروشکر چیز جدی نشده....میخوای من با خانوادت حرف بزنم؟
برای مطالعه ادامه رمان اپلیکیشن #باغ_استور نصب کنید و رمان #سیمگون رو سرچ کنید👇👇نسخه ی بدون #سانسور روی اپ باغ استور موجوده
https://t.me/BaghStore_app/1045
اگر گوشی #اپل دارید کافیه برنامه باغ استور رو از اپل استور دانلود کنید و طبق راهنمای زیر نصب و راه اندازی کنید 👇👇👇
https://t.me/BaghStore_app/709