Репост из: 🩵بنرهای گسترده² ⱽᵃʳᵉˢʰ🩵
-مرام هر وقت گفتم ببعی من کیه بگو من خب..!؟
مرام عضلات گردنش را زیر دست فشار داد و نگاه گوشه چشمی به دلبرکش انداخت..
دوازده ساعت سر کار بود و آنقدر خسته بود که دیگر حوصله بچه بازی های او را نداشت.
از این رو اخم هایش را درهم کشید و خیره به چشمان زمردی نیهان توپید:
- برو بابا مگه من گوسفندتم که بگم ببعی ام.
نیهان نازک دل بغض کرد:- مرام...!
-بعععع..!
https://t.me/+hCb8UYF-nCEzYTdk
فکر کن یه محله ازت بترسن اون وقت یه دختر نیم وجبی، بیاد به پسره بد نامِ محله، بگه تو ببعی منی!😍😂
فقط جوری که مرام هر دفعه جلوش کوتاه میاد..!🤤
مرام عضلات گردنش را زیر دست فشار داد و نگاه گوشه چشمی به دلبرکش انداخت..
دوازده ساعت سر کار بود و آنقدر خسته بود که دیگر حوصله بچه بازی های او را نداشت.
از این رو اخم هایش را درهم کشید و خیره به چشمان زمردی نیهان توپید:
- برو بابا مگه من گوسفندتم که بگم ببعی ام.
نیهان نازک دل بغض کرد:- مرام...!
-بعععع..!
https://t.me/+hCb8UYF-nCEzYTdk
فکر کن یه محله ازت بترسن اون وقت یه دختر نیم وجبی، بیاد به پسره بد نامِ محله، بگه تو ببعی منی!😍😂
فقط جوری که مرام هر دفعه جلوش کوتاه میاد..!🤤