Репост из: گسترده یاقوت
#پست69_70
-پاشو لازم نکرده! کلِ اینجا رو به #گند کشیدی..زنگ میزنم یه تعمیر کار بیاد، درست کنه..
برسام #چپ و برزخی نگاهش میکند:
-باز حرف زد! مثلِ اینکه #لوله های پوسیده ی تو کلِ هیکلِ منو به #گند کشیده ها طلبکارم هستی؟
-حالا که دارم لوله هاتو #راست و ریس میکنم #آبشون نیاد، پررو هم میشی؟ بذارم همینطوری آبِ #لوله هات #بپاچه رو #هیکلِ من و کلِ آشپزخونه؟
لحظه ای سکوت میشود. آرش از حرفِ برسام #مات میماند، درست مثلِ سبحان! اما برسام انگار نه انگار برمیگردد و کارِ خودش را میکند:
-بدو برو یه آچار پیدا کن بیار، #لوله تو صاف کنم..هرچی #آب داشت پاچید رو من..
سبحان از زورِ جمع کردنِ #خنده اش کبود میشود و آرش فقط خیره ی این #اعجوبه می ماند. و به ثانیه نمیکشد که صدای خنده ی بلندِ سبحان، فضای آبدارخانه را پر میکند.
برسام از خنده ی بلندِ سبحان متعجب برمیگردد و نگاهش میکند. قیافه ی #پوکر شده اش به قدری #بامزه است که سبحان بلندتر میزند زیرِ خنده و میانِ خنده اش میگوید:
-خدا نکُشدِت بچه!! به لوله های این چیکار داری؟
قیافه اش #متعجب تر میشود. برمیگردد و به آرش نگاه میکند. آرشی که همانطور مات مانده و بینِ #خنده و عصبانیت گیر کرده!
-خب لوله هاش #پوسیده دیگه...
اینبار آرش هم با آن قیافه ی #عصبانی، لبهایش انحنایی از خنده ی جمع شده به خود میگیرد. سبحان دستی به شانه اش میزند:
-خدا خفه ت نکنه.. #لوله های آرش پوسیده؟
با خنده به برکتِ #عظیم و قابلِ ستایشِ آرش #اشاره میکند:
-والا من فکر کنم از همه ما #سالم تر واسه آرش باشه!
برسام ردِ #اشاره ی سبحان را دنبال میکند و به آن برکتِ لعنتی میرسد! و لحظه ای #هینِ آرامی از بینِ لبهای بازش بیرون می آید و تازه به خود می آید که چه اصطلاحاتی به کار برده! نگاهش کم کم بالا می آید و به قیافه ی #مغرور و اخمالودِ آرش میرسد. پلک میزند انگار بی اراده میگوید:
- #سالمه؟
سبحان بلند میخندد، آرش چشم تنگ میکند و خنده اش را با #تشری فرو میدهد:
-میام #میزنمتا!
برسام به #سختی لبش را میکشد و با #خجالت و هول زدگی میخندد:
-چیزی نگفتم که داداش..لوله های این خرابه، آبش میاد..آچار باشه..دو سوت درستش میکنم..
اشاره ی به لوله ی آشپزخانه میکند:
- #اینو میگما! این یه آچار کشی میخواد..🤣🤣🤣
https://t.me/joinchat/AAAAAEySPVfuOhZnLZoWlA
آرش خان مغرور و خودشیفته که مجبور میشه جلوی یه دختره سرتق و تخس سر خم کنه و غرورش رو بشکنه😁پر از اتفاقای جذاب و خنده دار با عاشقانه های دلبرررر از طرف آرش و کبریا برای شما❤️
-پاشو لازم نکرده! کلِ اینجا رو به #گند کشیدی..زنگ میزنم یه تعمیر کار بیاد، درست کنه..
برسام #چپ و برزخی نگاهش میکند:
-باز حرف زد! مثلِ اینکه #لوله های پوسیده ی تو کلِ هیکلِ منو به #گند کشیده ها طلبکارم هستی؟
-حالا که دارم لوله هاتو #راست و ریس میکنم #آبشون نیاد، پررو هم میشی؟ بذارم همینطوری آبِ #لوله هات #بپاچه رو #هیکلِ من و کلِ آشپزخونه؟
لحظه ای سکوت میشود. آرش از حرفِ برسام #مات میماند، درست مثلِ سبحان! اما برسام انگار نه انگار برمیگردد و کارِ خودش را میکند:
-بدو برو یه آچار پیدا کن بیار، #لوله تو صاف کنم..هرچی #آب داشت پاچید رو من..
سبحان از زورِ جمع کردنِ #خنده اش کبود میشود و آرش فقط خیره ی این #اعجوبه می ماند. و به ثانیه نمیکشد که صدای خنده ی بلندِ سبحان، فضای آبدارخانه را پر میکند.
برسام از خنده ی بلندِ سبحان متعجب برمیگردد و نگاهش میکند. قیافه ی #پوکر شده اش به قدری #بامزه است که سبحان بلندتر میزند زیرِ خنده و میانِ خنده اش میگوید:
-خدا نکُشدِت بچه!! به لوله های این چیکار داری؟
قیافه اش #متعجب تر میشود. برمیگردد و به آرش نگاه میکند. آرشی که همانطور مات مانده و بینِ #خنده و عصبانیت گیر کرده!
-خب لوله هاش #پوسیده دیگه...
اینبار آرش هم با آن قیافه ی #عصبانی، لبهایش انحنایی از خنده ی جمع شده به خود میگیرد. سبحان دستی به شانه اش میزند:
-خدا خفه ت نکنه.. #لوله های آرش پوسیده؟
با خنده به برکتِ #عظیم و قابلِ ستایشِ آرش #اشاره میکند:
-والا من فکر کنم از همه ما #سالم تر واسه آرش باشه!
برسام ردِ #اشاره ی سبحان را دنبال میکند و به آن برکتِ لعنتی میرسد! و لحظه ای #هینِ آرامی از بینِ لبهای بازش بیرون می آید و تازه به خود می آید که چه اصطلاحاتی به کار برده! نگاهش کم کم بالا می آید و به قیافه ی #مغرور و اخمالودِ آرش میرسد. پلک میزند انگار بی اراده میگوید:
- #سالمه؟
سبحان بلند میخندد، آرش چشم تنگ میکند و خنده اش را با #تشری فرو میدهد:
-میام #میزنمتا!
برسام به #سختی لبش را میکشد و با #خجالت و هول زدگی میخندد:
-چیزی نگفتم که داداش..لوله های این خرابه، آبش میاد..آچار باشه..دو سوت درستش میکنم..
اشاره ی به لوله ی آشپزخانه میکند:
- #اینو میگما! این یه آچار کشی میخواد..🤣🤣🤣
https://t.me/joinchat/AAAAAEySPVfuOhZnLZoWlA
آرش خان مغرور و خودشیفته که مجبور میشه جلوی یه دختره سرتق و تخس سر خم کنه و غرورش رو بشکنه😁پر از اتفاقای جذاب و خنده دار با عاشقانه های دلبرررر از طرف آرش و کبریا برای شما❤️