#پارت۹۵
درحالیکه نگاهش سرد و جدی شده بود و خشم و خصومتش کم کم فضای اتاق رو در بر میگرفت، تماشام کرد و گفت:
- چطور پیش رفت؟
جزئیات رو فاکتور گرفتم و گفتم:
- از اون شب نمیتونم بهش فکر نکنم.
- پس خیلی خوب پیش رفت. تو معمولا همون موقعی که میری دوش بگیری دیگه خسته و کسل شدی.
قطعا این بار حس دلزدگی نداشتم. اون تنها زن تو تختخوابم بود، و بنظر میرسید کاملا واسم مناسب و فوق العاده بود. با انگشتام روی میز ضرب میزدم و سیانا رو وقتی که زیرم خوابیده بود تجسم میکردم. با باسن توی هوا و صورتی که به ملافه های تخت فشرده میشد، سکسی ترین چیز تو دنیا بود.
بیتس برای یه لحظه طولانی با دقت زیرنظرم گرفت و گفت:
- امیدوار بودم این علاقهاتم مثل بقیه از بین بره.
میدونستم برادرم بهش مشکوکه، ولی من باور داشتم سیانا بی آزاره. اگه اون واقعا سوء نیتی داشت اینقدر سرد نبود و فاصله نمیگرفت. بنظر میرسید بی برو برگرد ازم متنفره، ولی کششی که نسبت بهم داشت باعث میشد گاهی کوتاه بیاد. اون مثل بقیه نبود، مثل زنهایی که خودشونو در اختیارم میذاشتند به این امید که شاید چیزی از من بهشون برسه.
- اون بی آزاره، مرد.
درست مثل هربار دیگه ای که میخواست صحبت کنه، قبل از حرف زدن نفسشو بیرون داد و بعد گفت:
- من یکم سابقهاشو زیر و رو کردم. و از چیزی که بدست اوردم خوشم نیومد.
- مثلاً چندتا قبض جریمه پارکینگ داره؟
بیتس بدون اینکه بخنده گفت:
- من کاملا جدیام کیتو. اون سیانا روسوئه.
این اسم قرار بود معنی خاصی برام داشته باشه؟
- روسو یه فامیلی رایجه بیتس.
- دختر استفن روسو!
حالا معنی اون اسم رو متوجه میشدم. استفن تو کار مواد بود و کالا هاشو به وسیله سیگار قاچاق می کرد. قبلا چندباری ازم تقاضای سرمایه کرده بود ولی از اونجایی که ما هیچ وقت نمی تونستیم روی یه قرارداد سودآور دوجانبه به توافق برسیم همیشه درخواستشو رد می کردم.
بیتس که می دونست اطلاعاتش چقدر مهمه با جدیت بهم زل زده بود.
- فکر نمیکنی این یه تصادف عجیب غریبه که برای مدتی تعقیبت میکرده و بعدم توی خونه ای که تقریبا تو هرشب توش می خوابی صاحب شغل شده؟
من بدبین ترین و پارانوئیدترین مرد دنیا بودم. به هیچکس اعتماد نداشتم- جز برادرم. و حتی همینم گاهی اوقات سخت میشد.
- به نظر تو این زن اینجاست تا بلایی سر من بیاره؟ چی کار میتونه بکنه بیتس؟ اون نمیتونه یه اسحله رو از گارد امنیتی رد کنه و قطعا نمیتونه باهام درگیری فیزیکی هم داشته باشه و تو یه مبارزه تن به تن شکستم بده! حتی اگه بتونه، بعدش میخواد چیکار کنه؟ چجوری منو ببره بیرون؟ قبول دارم یه اتفاق غیرعادیه ولی به این معنا نیست که اون مقصره یا گناهکار.
بیتس به وضوح مثل یه مار، منقبض و عصبی شد، انگار که میخواست با یه چاقو به سمتم خیز برداره و بهم حمله کنه.
- من میدونم تو از زنها و لای پاشون خوشت بیاد، ولی بیخیال! چقدر احمقی؟
درحالیکه نگاهش سرد و جدی شده بود و خشم و خصومتش کم کم فضای اتاق رو در بر میگرفت، تماشام کرد و گفت:
- چطور پیش رفت؟
جزئیات رو فاکتور گرفتم و گفتم:
- از اون شب نمیتونم بهش فکر نکنم.
- پس خیلی خوب پیش رفت. تو معمولا همون موقعی که میری دوش بگیری دیگه خسته و کسل شدی.
قطعا این بار حس دلزدگی نداشتم. اون تنها زن تو تختخوابم بود، و بنظر میرسید کاملا واسم مناسب و فوق العاده بود. با انگشتام روی میز ضرب میزدم و سیانا رو وقتی که زیرم خوابیده بود تجسم میکردم. با باسن توی هوا و صورتی که به ملافه های تخت فشرده میشد، سکسی ترین چیز تو دنیا بود.
بیتس برای یه لحظه طولانی با دقت زیرنظرم گرفت و گفت:
- امیدوار بودم این علاقهاتم مثل بقیه از بین بره.
میدونستم برادرم بهش مشکوکه، ولی من باور داشتم سیانا بی آزاره. اگه اون واقعا سوء نیتی داشت اینقدر سرد نبود و فاصله نمیگرفت. بنظر میرسید بی برو برگرد ازم متنفره، ولی کششی که نسبت بهم داشت باعث میشد گاهی کوتاه بیاد. اون مثل بقیه نبود، مثل زنهایی که خودشونو در اختیارم میذاشتند به این امید که شاید چیزی از من بهشون برسه.
- اون بی آزاره، مرد.
درست مثل هربار دیگه ای که میخواست صحبت کنه، قبل از حرف زدن نفسشو بیرون داد و بعد گفت:
- من یکم سابقهاشو زیر و رو کردم. و از چیزی که بدست اوردم خوشم نیومد.
- مثلاً چندتا قبض جریمه پارکینگ داره؟
بیتس بدون اینکه بخنده گفت:
- من کاملا جدیام کیتو. اون سیانا روسوئه.
این اسم قرار بود معنی خاصی برام داشته باشه؟
- روسو یه فامیلی رایجه بیتس.
- دختر استفن روسو!
حالا معنی اون اسم رو متوجه میشدم. استفن تو کار مواد بود و کالا هاشو به وسیله سیگار قاچاق می کرد. قبلا چندباری ازم تقاضای سرمایه کرده بود ولی از اونجایی که ما هیچ وقت نمی تونستیم روی یه قرارداد سودآور دوجانبه به توافق برسیم همیشه درخواستشو رد می کردم.
بیتس که می دونست اطلاعاتش چقدر مهمه با جدیت بهم زل زده بود.
- فکر نمیکنی این یه تصادف عجیب غریبه که برای مدتی تعقیبت میکرده و بعدم توی خونه ای که تقریبا تو هرشب توش می خوابی صاحب شغل شده؟
من بدبین ترین و پارانوئیدترین مرد دنیا بودم. به هیچکس اعتماد نداشتم- جز برادرم. و حتی همینم گاهی اوقات سخت میشد.
- به نظر تو این زن اینجاست تا بلایی سر من بیاره؟ چی کار میتونه بکنه بیتس؟ اون نمیتونه یه اسحله رو از گارد امنیتی رد کنه و قطعا نمیتونه باهام درگیری فیزیکی هم داشته باشه و تو یه مبارزه تن به تن شکستم بده! حتی اگه بتونه، بعدش میخواد چیکار کنه؟ چجوری منو ببره بیرون؟ قبول دارم یه اتفاق غیرعادیه ولی به این معنا نیست که اون مقصره یا گناهکار.
بیتس به وضوح مثل یه مار، منقبض و عصبی شد، انگار که میخواست با یه چاقو به سمتم خیز برداره و بهم حمله کنه.
- من میدونم تو از زنها و لای پاشون خوشت بیاد، ولی بیخیال! چقدر احمقی؟