❌#برادرشوهرم_و_من
لینک قسمت اول 👇
https://t.me/romankhoni/37131
#قسمت_پانصدوچهلوشش
با چشمهای پر از خشم و عصبانیتم بهش نگاه میکردم ،تموم محبت این چند سالهش جلوی
چشمهام خاکستر شده بود و دلم میخواست با همین پنجه هام تموم صورتش رو خراش میدادم آخه
من از کجا میدونستم قراره سرو کله بابای سهیل پیدا بشه ؟ فکر میکردم تا آخر عمر حضور سهیل تو
زندگیم هست و من نمیتونستم اینو قبول کنم که بچه ای که حتی از خون شوهرمم نبوده همیشه تو
زندگیم سهیم باشه شاید حرفم با منطق جور در نیاد اما من اصولات خودم رو داشتم که دلم
#دوستان گرامی ظرفیت کانال VIP در حال پر شدن می باشد. هر روز 3 رمان همزمان و 9 پارت بدون تبلیغات بخوانید. برای عضویت به انتهای همین پارت مراجعه کنید👌😍
میخواست بدون دخالت هیچ شخص دیگه ای کنار شوهر و خونوادهم زندگی کنم ،مامان جلوتر اومد
و بازوم رو گرفت و به عقب کشید و با ملایمت گفت :
- تمومش کنین بچه ها دارن از تو ماشین نگاتون میکنن، بیاین بریم خونه اونجا مفصل حرف میزنیم.
بازوم رو از تو دست مامان محکم کشیدم و با رنجش و خشم گفتم :
- دیگه مسخرشو در آوردین، همه این مدت مثل آدمای کودن فرضم کردین که هر کاری دوست
داشتین انجام دادین ،خودتون بریدین و دوختین بعدم گفتین گوربابای صبا و پسرش !
- صبا مادر فرزین بخاطر خودت اینکارو کرده خودت که میدونی ما اصلاً قصد جوش دادن این رابطه
رو نداشتیم حتی الانم نظرمون عوض نشده ،اگه پای یه بَچ ...
داد زدم و بی ملاحظه و عصبی گفتم :
- مامان من ازش حامله بودم ... ازش بچه داشتم اون پدر بچم بود ... چطوری این مدت تونستین بی
کسیه منو بچمو ببینین و حرف نزنین ؟
- اوهو چه شلوغش کرده ... صد رحمت به هورام بنده خدا یه چیزی میگفت خودشم مینشست
خودزنی میکرد، غصه میخورد اما روزی نگفت تقصیر شما بوده یا فلان اما تو ...
بهش نگاه کردم و با پوزخند تلخی گفتم:
- آره خب حال و روز دیگرون واسه شما مسخره ست اصلاً شما تو سینتون چیزی به اسم قلبم دارین
؟
نکیسا جلو اومد و با طمئنینه و آروم گفت :
- به جون خودت مسخره نکردم، شرایطتت درست نبود فرزین بخاطر خودتو تا الان دندون رو جیگر
گذاشته و گرنه ...
- نکیسا موضوع زندگیه خودم نبود زندگیه بچمه که چهارسال از باباش دورش کردم هر روز به این
امید که ممکنه یه فرجی بشه روزامو با زجر گذروندم در حالیکه شما میدونستین اوضاع خوب شده
ولی به من نگفتین ؟
نکیسا با بالا دادن شونه ش و کلافه گفت :
- بابا هورام همش هشت نهُ ماهه که تونسته بابای سهیلو پیدا کنه اونم با کمک منو وکیلی که گرفته
بود ،وقتی فرزین فهمید گفت متینو هم تو نروژ کار بده تا شَرش از ایران کنده بشه چون نمیخواست
وقتی میای اون عوضی جلو چشمت باشه، تو اون موقع از بس حالت بد بود دکتر نذاشت چیزی بهت
بگیم.
اینبار خود فرزین بود که گفت :
- تو تحت مداوا بودی صبا من چطور اونموقع برت میداشتم میوردت یا بهت میگفتم ؟ این موضوع
شوک بزرگی بود برات.
فایل رمان با #تخفیف در کانال زیر قرار گرفت👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEVa1eTYxjJmy3IFLg
با گریه و بیچاره وار به پسرم نگاه کردم، به رهامم که از تو ماشین هاج و واج به ما نگاه میکرد ...
شبیه خودم درگیر یه ظلم بزرگ شده بود ... همون آدمهایی که یکبار زندگیم رو تباه کرده بودن باز
هم اون کار رو تکرار کردن اما ایندفعه زندگیه طفل معصومم رو نشونه گرفته بودن ... مامان دوباره
دستم رو گرفت و با همون عصبانیت پسش زدم و گفتم:
- من ازش بچه داشتم ... مامان من خودم تنها نبودم ،خودم به جهنم اما چرا با زندگیه بچم بازی
کردین ؟ چرا این همه سال مارو از خوشبختی دور کردین ؟ حتی اگه مریض بودم باید به من
میگفتین به خاطر بچم.
🔞 کانال #VIP بدون تبلیغات💦👌
برای عضویت در کانال VIP بدون تبلیغات روی لینک زیر کلیک نمایید👇👇
https://t.me/forbidden_sell/1025
لینک قسمت اول 👇
https://t.me/romankhoni/37131
#قسمت_پانصدوچهلوشش
با چشمهای پر از خشم و عصبانیتم بهش نگاه میکردم ،تموم محبت این چند سالهش جلوی
چشمهام خاکستر شده بود و دلم میخواست با همین پنجه هام تموم صورتش رو خراش میدادم آخه
من از کجا میدونستم قراره سرو کله بابای سهیل پیدا بشه ؟ فکر میکردم تا آخر عمر حضور سهیل تو
زندگیم هست و من نمیتونستم اینو قبول کنم که بچه ای که حتی از خون شوهرمم نبوده همیشه تو
زندگیم سهیم باشه شاید حرفم با منطق جور در نیاد اما من اصولات خودم رو داشتم که دلم
#دوستان گرامی ظرفیت کانال VIP در حال پر شدن می باشد. هر روز 3 رمان همزمان و 9 پارت بدون تبلیغات بخوانید. برای عضویت به انتهای همین پارت مراجعه کنید👌😍
میخواست بدون دخالت هیچ شخص دیگه ای کنار شوهر و خونوادهم زندگی کنم ،مامان جلوتر اومد
و بازوم رو گرفت و به عقب کشید و با ملایمت گفت :
- تمومش کنین بچه ها دارن از تو ماشین نگاتون میکنن، بیاین بریم خونه اونجا مفصل حرف میزنیم.
بازوم رو از تو دست مامان محکم کشیدم و با رنجش و خشم گفتم :
- دیگه مسخرشو در آوردین، همه این مدت مثل آدمای کودن فرضم کردین که هر کاری دوست
داشتین انجام دادین ،خودتون بریدین و دوختین بعدم گفتین گوربابای صبا و پسرش !
- صبا مادر فرزین بخاطر خودت اینکارو کرده خودت که میدونی ما اصلاً قصد جوش دادن این رابطه
رو نداشتیم حتی الانم نظرمون عوض نشده ،اگه پای یه بَچ ...
داد زدم و بی ملاحظه و عصبی گفتم :
- مامان من ازش حامله بودم ... ازش بچه داشتم اون پدر بچم بود ... چطوری این مدت تونستین بی
کسیه منو بچمو ببینین و حرف نزنین ؟
- اوهو چه شلوغش کرده ... صد رحمت به هورام بنده خدا یه چیزی میگفت خودشم مینشست
خودزنی میکرد، غصه میخورد اما روزی نگفت تقصیر شما بوده یا فلان اما تو ...
بهش نگاه کردم و با پوزخند تلخی گفتم:
- آره خب حال و روز دیگرون واسه شما مسخره ست اصلاً شما تو سینتون چیزی به اسم قلبم دارین
؟
نکیسا جلو اومد و با طمئنینه و آروم گفت :
- به جون خودت مسخره نکردم، شرایطتت درست نبود فرزین بخاطر خودتو تا الان دندون رو جیگر
گذاشته و گرنه ...
- نکیسا موضوع زندگیه خودم نبود زندگیه بچمه که چهارسال از باباش دورش کردم هر روز به این
امید که ممکنه یه فرجی بشه روزامو با زجر گذروندم در حالیکه شما میدونستین اوضاع خوب شده
ولی به من نگفتین ؟
نکیسا با بالا دادن شونه ش و کلافه گفت :
- بابا هورام همش هشت نهُ ماهه که تونسته بابای سهیلو پیدا کنه اونم با کمک منو وکیلی که گرفته
بود ،وقتی فرزین فهمید گفت متینو هم تو نروژ کار بده تا شَرش از ایران کنده بشه چون نمیخواست
وقتی میای اون عوضی جلو چشمت باشه، تو اون موقع از بس حالت بد بود دکتر نذاشت چیزی بهت
بگیم.
اینبار خود فرزین بود که گفت :
- تو تحت مداوا بودی صبا من چطور اونموقع برت میداشتم میوردت یا بهت میگفتم ؟ این موضوع
شوک بزرگی بود برات.
فایل رمان با #تخفیف در کانال زیر قرار گرفت👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEVa1eTYxjJmy3IFLg
با گریه و بیچاره وار به پسرم نگاه کردم، به رهامم که از تو ماشین هاج و واج به ما نگاه میکرد ...
شبیه خودم درگیر یه ظلم بزرگ شده بود ... همون آدمهایی که یکبار زندگیم رو تباه کرده بودن باز
هم اون کار رو تکرار کردن اما ایندفعه زندگیه طفل معصومم رو نشونه گرفته بودن ... مامان دوباره
دستم رو گرفت و با همون عصبانیت پسش زدم و گفتم:
- من ازش بچه داشتم ... مامان من خودم تنها نبودم ،خودم به جهنم اما چرا با زندگیه بچم بازی
کردین ؟ چرا این همه سال مارو از خوشبختی دور کردین ؟ حتی اگه مریض بودم باید به من
میگفتین به خاطر بچم.
🔞 کانال #VIP بدون تبلیغات💦👌
برای عضویت در کانال VIP بدون تبلیغات روی لینک زیر کلیک نمایید👇👇
https://t.me/forbidden_sell/1025