❌#برادرشوهرم_و_من
لینک قسمت اول 👇
https://t.me/romankhoni/37131
#قسمت_پانصدوبیستوهشت
از عصبانیت دست و پاهام شروع به لرزیدن کردن ... چنگم رو محکم تو موهام فرد بردم و با تندی و صدای نیمه بلندی
شبیه جیغ گفتم :
فایل رمان با #تخفیف در کانال زیر قرار گرفت👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEVa1eTYxjJmy3IFLg
- نمیخوام بشنوم ... ولم کنین ،دست از سرم بردار نکیسا ... چرا نمیفهمی میگم تموم شد ؟ چرا
داری آزارم میدی ؟ من دارم میمیرم دارم خودمو زنده به گور میکنم تا یادم بره چقدر آدم نامرد
دوروبرم بوده ، یادم بره هر کدوم از آدمای زندگیم یکی از یکی بدتر بودن ،یادم بره عاشقی به من
نیومده نباید دل بدم، چون به هر کی دل دادم پاهاشو بلند کرد و با تموم قدرت به قلبم محکم لگد
زد، لهش کرد "بلندتر جیغ زدم" نمیخوامش ... اونم نمیخوام ... برو خونت بذار تو پوست خودم بمیرم
وگرنه به خدا قسم، به خودِ خدا میرم به فرزین میگم پاشدی اومدی اینجا تا در مورد اون باهام حرف
بزنی.
با حرص غرید :
- خاک تو سرت کنن احمق ...
اشکهام چکیدن و قلبم به درد اومد وقتی لب باز کردم و با نیش و طعنه گفتم :
- مدتهاست خاک بر سرم شده تو دیگه بیل و کلنگ نزن که بیشتری بریزی روش ،من سر حرفم
موندم دیگه برام مهم نیست بعدش قراره چی بشه یا زندگیم به کدوم جهنمی کشیده میشه ؛ برو به
اونم بگو فراموش کن، بگو هر چی از من دیدی یا خاطره با هم داشتیم همه رو فراموش کن، اصلاً
فکر کن صبایی وجود نداشته، به زندگیت برس همونطور که قبلاً میخواستی به زندگیت ادامه بدی
من دیگه هیچوقت از تصمیمم ...
- ولش کن دیگه نمیخواد ادامه بدی ... واقعاً برای خودم متاسفم.
صداش ... صداش ... هزار بار جمله ش با صلابت از پرده گوشم عبور کرد ...این صدای خودشه ...
منظورش با من بود که به نکیسا گفت ولش کن دیگه ادامه نده ... اولش فکر کردم اشتباه میکنم
سریع تو صفحه مانیتور نگاه کردم اما خودش بود ... نکیسا کنار کشیده کمی دورتر ایستاده بود و
تصویر واضح هورام جلوی چشمهام نمایان شد.
پس با هم اومده بودن تا مشکل بینمون رو حل کنن ... واسه نجات زندگیش دست به دامن دشمن
قدیمیش شده در حالیکه الان دوستشه ، نکیسایی که میخواست تلاش کنه تا هر طور شده دوباره
بین منو هورام پیوند محبت و عشق برقرار بشه ... با دیدنش بغض بیشتری به گلوم هجوم آورد ،
سکوت کرده بود و نگاهش جایی شبیه انتهای کوچه مون رو رصد میکرد، نگاهی توخالی با افکاری
غرق شده در این خونه ... از حرص و سکوت سختش چند بار سرش رو آروم تکون داد و اشکهای من
پشت سر هم رو گونه هام ریزش کردن.
همه حرفهام رو شنید ... همه رو ... کاملاً مشخص بود که از تاثیر حرفهای گزنده م بغض کرده و
قدرت بیان هیچ حرفی رو نداره .
#همراهان گرامی در کانال VIP ما رمان هارا بدون تبلیغات به سرعت و روزانه 9 پارت بخوانید .برای ثبت نام به انتهای همین پارت رمان مراجعه کنید👌😍
چند بار دهن باز کردم چیزی بگم اما نمیتونستم ... یا اصلاً چی میگفتم ؟ اینکه انقدر دلتنگتم و
انقدر میخوامت که دارم از نبود خودت و روزهای سخت فراموش کردنت آتیش میگیرم ؟ تموم تلاشم
برای فراموش کردن خاطرات بینمون و خون و دل کشیدن این چند روز همه با دیدنش دود شدن و
پر کشیدن و با تمام وجود اشک ریختم ... من چقدر احمقم که تصور کردم میتونم این آدم مهم رو از
صحنه زندگیم کنار بذارم!
🔞 کانال #VIP بدون تبلیغات💦👌
برای عضویت در کانال VIP بدون تبلیغات روی لینک زیر کلیک نمایید👇👇
https://t.me/forbidden_sell/1025
لینک قسمت اول 👇
https://t.me/romankhoni/37131
#قسمت_پانصدوبیستوهشت
از عصبانیت دست و پاهام شروع به لرزیدن کردن ... چنگم رو محکم تو موهام فرد بردم و با تندی و صدای نیمه بلندی
شبیه جیغ گفتم :
فایل رمان با #تخفیف در کانال زیر قرار گرفت👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEVa1eTYxjJmy3IFLg
- نمیخوام بشنوم ... ولم کنین ،دست از سرم بردار نکیسا ... چرا نمیفهمی میگم تموم شد ؟ چرا
داری آزارم میدی ؟ من دارم میمیرم دارم خودمو زنده به گور میکنم تا یادم بره چقدر آدم نامرد
دوروبرم بوده ، یادم بره هر کدوم از آدمای زندگیم یکی از یکی بدتر بودن ،یادم بره عاشقی به من
نیومده نباید دل بدم، چون به هر کی دل دادم پاهاشو بلند کرد و با تموم قدرت به قلبم محکم لگد
زد، لهش کرد "بلندتر جیغ زدم" نمیخوامش ... اونم نمیخوام ... برو خونت بذار تو پوست خودم بمیرم
وگرنه به خدا قسم، به خودِ خدا میرم به فرزین میگم پاشدی اومدی اینجا تا در مورد اون باهام حرف
بزنی.
با حرص غرید :
- خاک تو سرت کنن احمق ...
اشکهام چکیدن و قلبم به درد اومد وقتی لب باز کردم و با نیش و طعنه گفتم :
- مدتهاست خاک بر سرم شده تو دیگه بیل و کلنگ نزن که بیشتری بریزی روش ،من سر حرفم
موندم دیگه برام مهم نیست بعدش قراره چی بشه یا زندگیم به کدوم جهنمی کشیده میشه ؛ برو به
اونم بگو فراموش کن، بگو هر چی از من دیدی یا خاطره با هم داشتیم همه رو فراموش کن، اصلاً
فکر کن صبایی وجود نداشته، به زندگیت برس همونطور که قبلاً میخواستی به زندگیت ادامه بدی
من دیگه هیچوقت از تصمیمم ...
- ولش کن دیگه نمیخواد ادامه بدی ... واقعاً برای خودم متاسفم.
صداش ... صداش ... هزار بار جمله ش با صلابت از پرده گوشم عبور کرد ...این صدای خودشه ...
منظورش با من بود که به نکیسا گفت ولش کن دیگه ادامه نده ... اولش فکر کردم اشتباه میکنم
سریع تو صفحه مانیتور نگاه کردم اما خودش بود ... نکیسا کنار کشیده کمی دورتر ایستاده بود و
تصویر واضح هورام جلوی چشمهام نمایان شد.
پس با هم اومده بودن تا مشکل بینمون رو حل کنن ... واسه نجات زندگیش دست به دامن دشمن
قدیمیش شده در حالیکه الان دوستشه ، نکیسایی که میخواست تلاش کنه تا هر طور شده دوباره
بین منو هورام پیوند محبت و عشق برقرار بشه ... با دیدنش بغض بیشتری به گلوم هجوم آورد ،
سکوت کرده بود و نگاهش جایی شبیه انتهای کوچه مون رو رصد میکرد، نگاهی توخالی با افکاری
غرق شده در این خونه ... از حرص و سکوت سختش چند بار سرش رو آروم تکون داد و اشکهای من
پشت سر هم رو گونه هام ریزش کردن.
همه حرفهام رو شنید ... همه رو ... کاملاً مشخص بود که از تاثیر حرفهای گزنده م بغض کرده و
قدرت بیان هیچ حرفی رو نداره .
#همراهان گرامی در کانال VIP ما رمان هارا بدون تبلیغات به سرعت و روزانه 9 پارت بخوانید .برای ثبت نام به انتهای همین پارت رمان مراجعه کنید👌😍
چند بار دهن باز کردم چیزی بگم اما نمیتونستم ... یا اصلاً چی میگفتم ؟ اینکه انقدر دلتنگتم و
انقدر میخوامت که دارم از نبود خودت و روزهای سخت فراموش کردنت آتیش میگیرم ؟ تموم تلاشم
برای فراموش کردن خاطرات بینمون و خون و دل کشیدن این چند روز همه با دیدنش دود شدن و
پر کشیدن و با تمام وجود اشک ریختم ... من چقدر احمقم که تصور کردم میتونم این آدم مهم رو از
صحنه زندگیم کنار بذارم!
🔞 کانال #VIP بدون تبلیغات💦👌
برای عضویت در کانال VIP بدون تبلیغات روی لینک زیر کلیک نمایید👇👇
https://t.me/forbidden_sell/1025