❌#برادرشوهرم_و_من
لینک قسمت اول 👇
https://t.me/romankhoni/37131
#قسمت_پانصدوبیستوپنج
اما نه ... منظورش متین نبود چون شنیدم چی گفت خیلی ضعیف و زیرلبی زمزمه کرد "الهی مادرت
بمیره هورامم ،بچم ، بچم دق میکنه"
برق اشک چشمهاش بیشتر نمایان شد ، با این زمزمه خفیفش اشک منو هم تحریک کرد ، با بغض
عیانی لرزون و گرفته حال لب زدم :
#آخرین فرصت برای #عضویت در کانال VIP.کانال VIP روزانه 9 پارت و همزمان 3 رمان بدون تبلیغ بخوانید. تا پایان شهریور فرصت ثبت نام با کمترین قیمت . برای ثبت نام به انتهای صفحه مراجعه نمایید.😍
- بهش قول داده بودم منتظرش میمونم تا بیاد اما نتونستم سر قولم بمونم ... عشق چیز عجیبیه
مامان جون، گاهی اوقات که میشینم به گذشتمون فکر میکنم میگم ما از کجا به کجا رسیدیم "
مامان جون آه عمیقی کشید و منم با حسرت آه کشیدم "
- من همیشه عاشق متین بودم ، شوهرمو زندگیمو دوست داشتم اما زندگیم اونجوری که میخواستم
نبود، روزو شبم سخت میگذشت خیلی تلاش کردم که درست بشه اما نشد مامان جون ... این وسط
یکی اومد خیلی یهویی بهم محبت کرد، خیلی یهویی کم و کاستیای زندگیمو برام پوشوند و خیلی
یهویی آتیش به دلم انداخت که من ... من تو تعهدم به شوهرو زندگیم دلم براش لرزید.
با این حرفم مامان جون لب گزید و با اشکی که از چشمهاش چکید زیر لب "وای" کشداری گفت و
متقابلاً اشک مذاب منم رو گونه م افتاد با درد ادامه دادم :
- هممون تقاص دادیم مامان جون ؛ همه ، چه منی که تو تعهدم لغزیدم ، چه هورامی که دین و
ایمونشو به یه عشق ممنوعه باخت و چه متینی که چشماشو رو منو عشقم بست و سراغ
خوشگذرونیاشو گرفت ، نمیخوام گذشته هارو نبش قبر کنم اما همیشه میگم اگه متین عوض نمیشد
هیچکدوم از این اتفاقا نمیفتاد که من دلگرم محبت مرد دیگه ای بشم و یا هورام از زندگیه خودش
فاصله بگیره و سراغ من بیاد که تهش بخوایم با درد از هم جدا بشیم.
شونه ش ریز ریز از فشار گریه تکون میخوردن و شبیه من اشک میریخت اما دنیای غبطه انگیز من
کجا و دنیای مادر بودن و نگرانیهاش برای حال و روز پسرش کجا ..!
- من تمومش کردم مامان جون ، با هورام تموم کردم دارم میرم تا همه چی مثل سابقش بشه ، ما
هیچوقت مال هم نبودیم و هیچکسم راضی نبود که مال هم بشیم، دوتا خط موازی هیچوقت به هم
نمیرسن و منو هورام دقیقاً شبیه اون دوتا خط مواری بودیم .
بدون اینکه شربتم رو بخورم و حرف دیگه ای بزنم از جا بلند شدم و در مقابل صورت خیس ازاشکش
با بغض گفتم :
- اومدم برای خداحافظی این آخرین باریه که میبینمتون ... حلالم کنین مامان جون.
مامان جون از جا بلند شد و سریع منو تو آغوشش گرفت هر دو با صدای بلندی از غصه زیر گریه
زدیم ، میون گریه به شونه ش زدم و گفتم :
- تورو خدا بگو منو ببخشه مامان جون ... بهش بگو حلالم کن ... بگو این تنها راهیه که میتونستم
انتخاب کنم چاره دیگه ای نداشتم.
مامان جون با هق هق ناشی از گریه گفت :
- به خدا که من راضی به جدائیتون نبودم اما بخاطر پسرعموت مجبور شدم اونشب اون حرفارو بزنم
دیدی که متینمو به چه روزی انداخت ، وگرنه کی از تو بهتر واسه هورامم ... "با گریه شدیدتری
گفت" الهی مادرت بنیره هورام ... پسرم دق میکنه صبا !
فایل رمان با #تخفیف در کانال زیر قرار گرفت👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEVa1eTYxjJmy3IFLg
این حقیقت لعنتی رو میدونستم و میدونستم که با این تصمیم خودمم دق میکنم ولی رو تصمیمم
مصمم و ثابت موندم تا هر چه زودتر همه چیز تموم بشه ... ازش فاصله گرفتم و با پشت دست
اشکهام رو پاک کردم ، کیفم رو از رو مبل برداشتم و با نگاه به چشمهای غرق اشکش ، با سینه
فشرده شده و دلی آکنده از غم لب زدم :
- خیلی دوسش دارم مامان جون، دارم قلبمو اینجا میذارم و میرم تورو خدا مراقبش باشین.
به قدمهام سرعت دادم و رفتم ولی اشکهام با تموم قدرت پهنای صورتم رو پوشوندن، فقط دیدم که
مامان جون وارفته رو مبل نشست و با صدای بلندی گریه کرد ... نموندم ،مکث نکردم ،فقط رفتم تا
این وداعِ همیشگی با اشکهام تکمیل بشه.
🔞 کانال #VIP بدون تبلیغات💦👌
برای عضویت در کانال VIP بدون تبلیغات روی لینک زیر کلیک نمایید👇👇
https://t.me/forbidden_sell/1025
لینک قسمت اول 👇
https://t.me/romankhoni/37131
#قسمت_پانصدوبیستوپنج
اما نه ... منظورش متین نبود چون شنیدم چی گفت خیلی ضعیف و زیرلبی زمزمه کرد "الهی مادرت
بمیره هورامم ،بچم ، بچم دق میکنه"
برق اشک چشمهاش بیشتر نمایان شد ، با این زمزمه خفیفش اشک منو هم تحریک کرد ، با بغض
عیانی لرزون و گرفته حال لب زدم :
#آخرین فرصت برای #عضویت در کانال VIP.کانال VIP روزانه 9 پارت و همزمان 3 رمان بدون تبلیغ بخوانید. تا پایان شهریور فرصت ثبت نام با کمترین قیمت . برای ثبت نام به انتهای صفحه مراجعه نمایید.😍
- بهش قول داده بودم منتظرش میمونم تا بیاد اما نتونستم سر قولم بمونم ... عشق چیز عجیبیه
مامان جون، گاهی اوقات که میشینم به گذشتمون فکر میکنم میگم ما از کجا به کجا رسیدیم "
مامان جون آه عمیقی کشید و منم با حسرت آه کشیدم "
- من همیشه عاشق متین بودم ، شوهرمو زندگیمو دوست داشتم اما زندگیم اونجوری که میخواستم
نبود، روزو شبم سخت میگذشت خیلی تلاش کردم که درست بشه اما نشد مامان جون ... این وسط
یکی اومد خیلی یهویی بهم محبت کرد، خیلی یهویی کم و کاستیای زندگیمو برام پوشوند و خیلی
یهویی آتیش به دلم انداخت که من ... من تو تعهدم به شوهرو زندگیم دلم براش لرزید.
با این حرفم مامان جون لب گزید و با اشکی که از چشمهاش چکید زیر لب "وای" کشداری گفت و
متقابلاً اشک مذاب منم رو گونه م افتاد با درد ادامه دادم :
- هممون تقاص دادیم مامان جون ؛ همه ، چه منی که تو تعهدم لغزیدم ، چه هورامی که دین و
ایمونشو به یه عشق ممنوعه باخت و چه متینی که چشماشو رو منو عشقم بست و سراغ
خوشگذرونیاشو گرفت ، نمیخوام گذشته هارو نبش قبر کنم اما همیشه میگم اگه متین عوض نمیشد
هیچکدوم از این اتفاقا نمیفتاد که من دلگرم محبت مرد دیگه ای بشم و یا هورام از زندگیه خودش
فاصله بگیره و سراغ من بیاد که تهش بخوایم با درد از هم جدا بشیم.
شونه ش ریز ریز از فشار گریه تکون میخوردن و شبیه من اشک میریخت اما دنیای غبطه انگیز من
کجا و دنیای مادر بودن و نگرانیهاش برای حال و روز پسرش کجا ..!
- من تمومش کردم مامان جون ، با هورام تموم کردم دارم میرم تا همه چی مثل سابقش بشه ، ما
هیچوقت مال هم نبودیم و هیچکسم راضی نبود که مال هم بشیم، دوتا خط موازی هیچوقت به هم
نمیرسن و منو هورام دقیقاً شبیه اون دوتا خط مواری بودیم .
بدون اینکه شربتم رو بخورم و حرف دیگه ای بزنم از جا بلند شدم و در مقابل صورت خیس ازاشکش
با بغض گفتم :
- اومدم برای خداحافظی این آخرین باریه که میبینمتون ... حلالم کنین مامان جون.
مامان جون از جا بلند شد و سریع منو تو آغوشش گرفت هر دو با صدای بلندی از غصه زیر گریه
زدیم ، میون گریه به شونه ش زدم و گفتم :
- تورو خدا بگو منو ببخشه مامان جون ... بهش بگو حلالم کن ... بگو این تنها راهیه که میتونستم
انتخاب کنم چاره دیگه ای نداشتم.
مامان جون با هق هق ناشی از گریه گفت :
- به خدا که من راضی به جدائیتون نبودم اما بخاطر پسرعموت مجبور شدم اونشب اون حرفارو بزنم
دیدی که متینمو به چه روزی انداخت ، وگرنه کی از تو بهتر واسه هورامم ... "با گریه شدیدتری
گفت" الهی مادرت بنیره هورام ... پسرم دق میکنه صبا !
فایل رمان با #تخفیف در کانال زیر قرار گرفت👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEVa1eTYxjJmy3IFLg
این حقیقت لعنتی رو میدونستم و میدونستم که با این تصمیم خودمم دق میکنم ولی رو تصمیمم
مصمم و ثابت موندم تا هر چه زودتر همه چیز تموم بشه ... ازش فاصله گرفتم و با پشت دست
اشکهام رو پاک کردم ، کیفم رو از رو مبل برداشتم و با نگاه به چشمهای غرق اشکش ، با سینه
فشرده شده و دلی آکنده از غم لب زدم :
- خیلی دوسش دارم مامان جون، دارم قلبمو اینجا میذارم و میرم تورو خدا مراقبش باشین.
به قدمهام سرعت دادم و رفتم ولی اشکهام با تموم قدرت پهنای صورتم رو پوشوندن، فقط دیدم که
مامان جون وارفته رو مبل نشست و با صدای بلندی گریه کرد ... نموندم ،مکث نکردم ،فقط رفتم تا
این وداعِ همیشگی با اشکهام تکمیل بشه.
🔞 کانال #VIP بدون تبلیغات💦👌
برای عضویت در کانال VIP بدون تبلیغات روی لینک زیر کلیک نمایید👇👇
https://t.me/forbidden_sell/1025