❌#برادرشوهرم_و_من
لینک قسمت اول 👇
https://t.me/romankhoni/37131
#قسمت_پانصدوهفت
با حرص و نفسهای عاصی شده و بلندم بهش نگاه کردم ، بهتر بود میرفتم سراغ ناهار کشیدن ،چاره
ای نداشتم وگرنه معلوم نبود دوباره قراره باهام چیکار کنه ،پرو و بیشعور بود و منم جون میدادم
واسه همین آدم بیشعور و پرو.
رفتم دوباره گوجه به سالاد اضافه کردم و با یه عشق عمیق و لبخند بزرگی از ذوقِ دلم میز ناهار رو
آماده کردم .
#آخرین فرصت برای #عضویت در کانال VIP.کانال VIP روزانه 9 پارت و همزمان 3 رمان بدون تبلیغ بخوانید. تا پایان شهریور فرصت ثبت نام با کمترین قیمت . برای ثبت نام به انتهای صفحه مراجعه نمایید.😍
با بغض به در هال تکیه دادم و با غمی چنبره زده رو سینه م بهش نگاه میکردم که داشت کفشهاش
رو میپوشید ... دلم داشت از دهنم درمیومد اصلاً تموم جونم داشت از جا کنده میشد ، آخ قلبم که از
همه بیشتر ، حتی صدای ضجه هاش هم با صدای بلندی به گوشم میرسید، آخر شب بود و به ناچار
و اجبار باید میرفت و این روز خاطره انگیز رو به اتمام میرسوند ، یکم پیش نکیسا به هورام زنگ زد و
گفت : میخواد مامانو بیاره.
باز هم با رفتنش غصه هام شروع میشدن اما اینبار خیلی سخت تر از قبل ... روز خوبم به پایان
رسیده بود روزی که برای منو هورام بهترین لحظات و ساعتهای شیرین و به یاد موندنی رو داشت .
از حالت خم شدگی بلند شد و دقیق و دقیق و دقیق تموم اجزای صورتم رو نگاه کرد انگار میخواست
با این نگاه نقش به نقش جزئیات چهره م رو تو ذهنش حک کنه.
با هم شام خوردیم ، با هم فیلم دیدیم ، تموم مدت تماشای فیلم سرم رو پاهاش بود و با دستهای
پرعشق و گرمش موهام رو نوازش کرد ، شرط میبندم اونم مثل من حتی یک ذره از فیلم تو ذهنش
نمونده چون تموم حواسش به من و به این روز قشنگ بود ... از همه چیز با هم حرف زدیم ، از
خونواده هامون ، از فرزین و زرنگی بازیهاش که با اون مغز متفکرش هیچوقت از کسی رو دست
نمیخوره ، از شکایتش و به زندان انداختن متین که به هورام قول داده بودم تواین مدتی که نیست با
فرزین حرف بزنم و هر طور شده راضیش کنم تا کاری کنه که متین آزاد بشه چون ظاهراً بجز
قراردادهای قاچاقی چند تا اتهام بزرگ دزدی از انبار و مدارک مهم شرکت رو هم بهش چسبونده بود
و تونست جرمش رو سنگین کنه، هورام با نگرانی گفت :" با اینکه اصلاً دلم نمیخواد با این آدم هم
کلام بشی اما بخاطر متین مجبوریم " خلاصه از همه چیز گفتیم و گفتیم و به جاهای خوب
رویاهامون رسیدیم ،از ازدواج، از زندگیمون، کِ ی بچه داربشیم و چند تا بچه بیاریم حتی ... حتی
تعیین اسم بچه هامون ... وای باز هم قلبم فشرده شد ...
بغضم بهم اجازه نمیداد حتی یک کلمه باهاش حرف بزنم ، نگاه به تنگ اومده خودش هم حس
بهتری نسبت به من نداشت ... این دوری برای هورام هم سخت بود ولی دوری کردن من کجا و دور
شدن اون کجا !
قدمی جلو اومد و صورتم رو مابین دستهاش گرفت ، با لبخند صورتش رو جلو آورد و بوسه عمیقی به
پیشونیم زد ، چشمهام رو بستم دلگرمیه من تو دنیا فقط خودشه .. خودش و این بوسه هاش که بهم
جون و زندگی میدادن.
لبهاش رو برداشت و آهسته لب زد:
- مواظب خودت باشیا ... تو این مدتی که نیستم بهت زنگ میزنم نگرانم نکن از همه چیت میخوام
خبر داشته باشم حتی از نفس کشیدنات.
فایل رمان با #تخفیف در کانال زیر قرار گرفت👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEVa1eTYxjJmy3IFLg
با بغض لب باز کردم و سعی کردم با خنده و شوخی حرف بزنم ولی هیچ طوره نمیشد لرزش صدام
رو از بین ببرم.
- اوهو یه جوری میگی انگاره قراره واسه یه زمان طولانی بری همش چند ماه ها که اونم چشم رو
هم بذاریم تموم میشه میره.
🔞 کانال #VIP بدون تبلیغات💦👌
برای عضویت در کانال VIP بدون تبلیغات روی لینک زیر کلیک نمایید👇👇
https://t.me/forbidden_sell/1025
لینک قسمت اول 👇
https://t.me/romankhoni/37131
#قسمت_پانصدوهفت
با حرص و نفسهای عاصی شده و بلندم بهش نگاه کردم ، بهتر بود میرفتم سراغ ناهار کشیدن ،چاره
ای نداشتم وگرنه معلوم نبود دوباره قراره باهام چیکار کنه ،پرو و بیشعور بود و منم جون میدادم
واسه همین آدم بیشعور و پرو.
رفتم دوباره گوجه به سالاد اضافه کردم و با یه عشق عمیق و لبخند بزرگی از ذوقِ دلم میز ناهار رو
آماده کردم .
#آخرین فرصت برای #عضویت در کانال VIP.کانال VIP روزانه 9 پارت و همزمان 3 رمان بدون تبلیغ بخوانید. تا پایان شهریور فرصت ثبت نام با کمترین قیمت . برای ثبت نام به انتهای صفحه مراجعه نمایید.😍
با بغض به در هال تکیه دادم و با غمی چنبره زده رو سینه م بهش نگاه میکردم که داشت کفشهاش
رو میپوشید ... دلم داشت از دهنم درمیومد اصلاً تموم جونم داشت از جا کنده میشد ، آخ قلبم که از
همه بیشتر ، حتی صدای ضجه هاش هم با صدای بلندی به گوشم میرسید، آخر شب بود و به ناچار
و اجبار باید میرفت و این روز خاطره انگیز رو به اتمام میرسوند ، یکم پیش نکیسا به هورام زنگ زد و
گفت : میخواد مامانو بیاره.
باز هم با رفتنش غصه هام شروع میشدن اما اینبار خیلی سخت تر از قبل ... روز خوبم به پایان
رسیده بود روزی که برای منو هورام بهترین لحظات و ساعتهای شیرین و به یاد موندنی رو داشت .
از حالت خم شدگی بلند شد و دقیق و دقیق و دقیق تموم اجزای صورتم رو نگاه کرد انگار میخواست
با این نگاه نقش به نقش جزئیات چهره م رو تو ذهنش حک کنه.
با هم شام خوردیم ، با هم فیلم دیدیم ، تموم مدت تماشای فیلم سرم رو پاهاش بود و با دستهای
پرعشق و گرمش موهام رو نوازش کرد ، شرط میبندم اونم مثل من حتی یک ذره از فیلم تو ذهنش
نمونده چون تموم حواسش به من و به این روز قشنگ بود ... از همه چیز با هم حرف زدیم ، از
خونواده هامون ، از فرزین و زرنگی بازیهاش که با اون مغز متفکرش هیچوقت از کسی رو دست
نمیخوره ، از شکایتش و به زندان انداختن متین که به هورام قول داده بودم تواین مدتی که نیست با
فرزین حرف بزنم و هر طور شده راضیش کنم تا کاری کنه که متین آزاد بشه چون ظاهراً بجز
قراردادهای قاچاقی چند تا اتهام بزرگ دزدی از انبار و مدارک مهم شرکت رو هم بهش چسبونده بود
و تونست جرمش رو سنگین کنه، هورام با نگرانی گفت :" با اینکه اصلاً دلم نمیخواد با این آدم هم
کلام بشی اما بخاطر متین مجبوریم " خلاصه از همه چیز گفتیم و گفتیم و به جاهای خوب
رویاهامون رسیدیم ،از ازدواج، از زندگیمون، کِ ی بچه داربشیم و چند تا بچه بیاریم حتی ... حتی
تعیین اسم بچه هامون ... وای باز هم قلبم فشرده شد ...
بغضم بهم اجازه نمیداد حتی یک کلمه باهاش حرف بزنم ، نگاه به تنگ اومده خودش هم حس
بهتری نسبت به من نداشت ... این دوری برای هورام هم سخت بود ولی دوری کردن من کجا و دور
شدن اون کجا !
قدمی جلو اومد و صورتم رو مابین دستهاش گرفت ، با لبخند صورتش رو جلو آورد و بوسه عمیقی به
پیشونیم زد ، چشمهام رو بستم دلگرمیه من تو دنیا فقط خودشه .. خودش و این بوسه هاش که بهم
جون و زندگی میدادن.
لبهاش رو برداشت و آهسته لب زد:
- مواظب خودت باشیا ... تو این مدتی که نیستم بهت زنگ میزنم نگرانم نکن از همه چیت میخوام
خبر داشته باشم حتی از نفس کشیدنات.
فایل رمان با #تخفیف در کانال زیر قرار گرفت👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEVa1eTYxjJmy3IFLg
با بغض لب باز کردم و سعی کردم با خنده و شوخی حرف بزنم ولی هیچ طوره نمیشد لرزش صدام
رو از بین ببرم.
- اوهو یه جوری میگی انگاره قراره واسه یه زمان طولانی بری همش چند ماه ها که اونم چشم رو
هم بذاریم تموم میشه میره.
🔞 کانال #VIP بدون تبلیغات💦👌
برای عضویت در کانال VIP بدون تبلیغات روی لینک زیر کلیک نمایید👇👇
https://t.me/forbidden_sell/1025