❌#برادرشوهرم_و_من
لینک قسمت اول 👇
https://t.me/romankhoni/37131
#قسمت_چهارصدونودوشش
فهمیدم متین خیلی جزئی و سربسته برای هورام گذشته رو تعریف کرده و هورام از حاشیه ها و
شروع رابطه ش با یاسی خبر نداره ، دوباره با همون بغض ، با همون کرختی ، با همون نفرت و
دلزدگی از تموم دنیا و آدمهاش لب زدم :
#همراهان گرامی در کانال VIP ما بدون تبلیغات روزانه 9 پارت داستان دیگری از همین نویسنده را که در انتهای صفحه مشخص شده بخوانید.
- نه نمیدونست مطمئنم نمیدونست، چون بخاطر اینا با متین بد نشد، متین میگفت بابات از همون
اول منو پیشکش کرد تا جور قراردادای ممنوعشو بکشم.
سکوت کرد ، پس حدسم درست بود که چیز دقیقی از رابطه متین و یاسی نمیدونه.
خودمم چند دقیقه سکوت کردم ، اشک لعنتی که این همه مدت تو چشمم وول میخورد و برای
ریختن تو چشمم سوسو میزد بالاخره از گوشه چشمم چکید و از رو تیغه بینیم پایین اومد .
آهسته صداش کردم :
- هورام ؟
بوسه ای به سرم زد و با تموم احساسش محکم فشارم داد تا بهم حس امنیت بده ، بهم بگه من تکیه
گاهتم ،حامیتم حتی اگه بابات و دنیا بهت پشت کردن منم که تموم اون روزها رو برات جبران
میکنم ولی در اصل نمیدونست که اعتماد به خودش یعنی بازی تو یه قمار سخت که با باختش همه
چیزت رو از دست میدی.
بم شده و مجذوب جواب داد :
- جانِ دلم ؟
دستم بی اختیار رو شونه ش شروع به حرکت کرد، نوازشش میکردم مثل خودش که داشت با
نوازشش دنیام رو قشنگتر میکرد.
- چرا بابام انقدر بد بود ؟ چرا همیشه فکر میکردم بابام بهترین پدر دنیاست، چرا منو به کسی که
خودش تائید کرد شوهر داد بعدم خودش کمر همت به خراب کردن زندگیم بست ؟ دلم داره از
دهنم در میاد هورام ، چرا با من اینکارو کردن ؟ بابام منو شوهر داد تا یه مهره یه واسه بازیاش داشته
باشه ؟ متینو پله کرد تا بتونه به اهداف بزرگش برسه ؟ آدم انقدر نامرد که حتی به زندگیه دختر و
دامادش هم رحم نکنه ؟
"پوزخندی زدم" کدوم دختر ؟ انگار یادم رفته چه جوری هنگامه بدبختو مامانشو زاه به راه کرد از
این کشور به اون کشور تا یه وقت میراث خور واسه مال و ثروتش نداشته باشه.
فقط گوش میداد و با نوازش دستهاش سعی میکرد حال ویرونم رو تسکین ببخشه ، خدایا این مردی
که شبیه مورفین برای تسکین دردمه دنیای من بود ، دنیای منی که هر طور چرتکه مینداختم هر
جوری که این پازل و معما رو به هم وصل میکردم آخرش به این نتیجه میرسیدم که با بودن سهیل
نمیتونم رو عشق و زندگیش حس اعتمادم رو کامل کنم ،تنم پر بود از جای زخمهایی که آتیش
سوزانی تموم تنم رو سوخته بود، جای این زخمها هنوز که هنوز تیر میکشید، میسوختن و گاهی
اوقات جراحت میکردن مثل امروز ، مثل چند روز پیش ،مثل روز طلاقم، مثل روزی که شاهد خیانت
شوهرم بودم ،مثل تموم لحظه هام که هر لحظه آه میکشیدم و حسرت میخوردم که چرا سهم من از
این دنیای بی رحم ذره ای لذت و زندگی نیست ، من برای تموم زخمهام مرهم میخواستم ، هورام
خوب بود، مرهم بود، اما عقل و منطقم میگفت اگه با این اوضاع باهاش موافقت کنم و قدم تو مسیر
زندگیش بذارم دوباره زخمهای گذشته و تکرار مکررات میشه ... تکرار تموم بر باد رفته هام و
آرزوهای شیرینم .
فایل رمان با #تخفیف در کانال زیر قرار گرفت👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEVa1eTYxjJmy3IFLg
دستهام رو محکم دور گردنش قلاب کردم ، تو دلم به دنیا گفتم حداقل اگر سهم من نیست همین
دقایق کوتاه دل خوش بشم که این مرد مال منه ، تموم احساس و وجودش مال خودمه همین چند
دقیقه یا همین چند ساعت ... فقط دل خوش بشم که من هم میتونم مثل تموم زن های دیگه کنار
کسی که دوستش دارم لحظه ای زندگی کنم.
از کارم شوکه شد چون بی محابا سر و صورتم رو چند بار بوسید، قلاب دستم رو محکم تر کردم ،
تنم ذره ای فاصله با تنش نداشت ، چسبیده بهم ، شبیه یک آهنربا که به زور باید اونها رو از هم
جدا کرد.
🔞 کانال #VIP بدون تبلیغات💦👌
برای عضویت در کانال VIP بدون تبلیغات روی لینک زیر کلیک نمایید👇👇
https://t.me/forbidden_sell/1025
لینک قسمت اول 👇
https://t.me/romankhoni/37131
#قسمت_چهارصدونودوشش
فهمیدم متین خیلی جزئی و سربسته برای هورام گذشته رو تعریف کرده و هورام از حاشیه ها و
شروع رابطه ش با یاسی خبر نداره ، دوباره با همون بغض ، با همون کرختی ، با همون نفرت و
دلزدگی از تموم دنیا و آدمهاش لب زدم :
#همراهان گرامی در کانال VIP ما بدون تبلیغات روزانه 9 پارت داستان دیگری از همین نویسنده را که در انتهای صفحه مشخص شده بخوانید.
- نه نمیدونست مطمئنم نمیدونست، چون بخاطر اینا با متین بد نشد، متین میگفت بابات از همون
اول منو پیشکش کرد تا جور قراردادای ممنوعشو بکشم.
سکوت کرد ، پس حدسم درست بود که چیز دقیقی از رابطه متین و یاسی نمیدونه.
خودمم چند دقیقه سکوت کردم ، اشک لعنتی که این همه مدت تو چشمم وول میخورد و برای
ریختن تو چشمم سوسو میزد بالاخره از گوشه چشمم چکید و از رو تیغه بینیم پایین اومد .
آهسته صداش کردم :
- هورام ؟
بوسه ای به سرم زد و با تموم احساسش محکم فشارم داد تا بهم حس امنیت بده ، بهم بگه من تکیه
گاهتم ،حامیتم حتی اگه بابات و دنیا بهت پشت کردن منم که تموم اون روزها رو برات جبران
میکنم ولی در اصل نمیدونست که اعتماد به خودش یعنی بازی تو یه قمار سخت که با باختش همه
چیزت رو از دست میدی.
بم شده و مجذوب جواب داد :
- جانِ دلم ؟
دستم بی اختیار رو شونه ش شروع به حرکت کرد، نوازشش میکردم مثل خودش که داشت با
نوازشش دنیام رو قشنگتر میکرد.
- چرا بابام انقدر بد بود ؟ چرا همیشه فکر میکردم بابام بهترین پدر دنیاست، چرا منو به کسی که
خودش تائید کرد شوهر داد بعدم خودش کمر همت به خراب کردن زندگیم بست ؟ دلم داره از
دهنم در میاد هورام ، چرا با من اینکارو کردن ؟ بابام منو شوهر داد تا یه مهره یه واسه بازیاش داشته
باشه ؟ متینو پله کرد تا بتونه به اهداف بزرگش برسه ؟ آدم انقدر نامرد که حتی به زندگیه دختر و
دامادش هم رحم نکنه ؟
"پوزخندی زدم" کدوم دختر ؟ انگار یادم رفته چه جوری هنگامه بدبختو مامانشو زاه به راه کرد از
این کشور به اون کشور تا یه وقت میراث خور واسه مال و ثروتش نداشته باشه.
فقط گوش میداد و با نوازش دستهاش سعی میکرد حال ویرونم رو تسکین ببخشه ، خدایا این مردی
که شبیه مورفین برای تسکین دردمه دنیای من بود ، دنیای منی که هر طور چرتکه مینداختم هر
جوری که این پازل و معما رو به هم وصل میکردم آخرش به این نتیجه میرسیدم که با بودن سهیل
نمیتونم رو عشق و زندگیش حس اعتمادم رو کامل کنم ،تنم پر بود از جای زخمهایی که آتیش
سوزانی تموم تنم رو سوخته بود، جای این زخمها هنوز که هنوز تیر میکشید، میسوختن و گاهی
اوقات جراحت میکردن مثل امروز ، مثل چند روز پیش ،مثل روز طلاقم، مثل روزی که شاهد خیانت
شوهرم بودم ،مثل تموم لحظه هام که هر لحظه آه میکشیدم و حسرت میخوردم که چرا سهم من از
این دنیای بی رحم ذره ای لذت و زندگی نیست ، من برای تموم زخمهام مرهم میخواستم ، هورام
خوب بود، مرهم بود، اما عقل و منطقم میگفت اگه با این اوضاع باهاش موافقت کنم و قدم تو مسیر
زندگیش بذارم دوباره زخمهای گذشته و تکرار مکررات میشه ... تکرار تموم بر باد رفته هام و
آرزوهای شیرینم .
فایل رمان با #تخفیف در کانال زیر قرار گرفت👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEVa1eTYxjJmy3IFLg
دستهام رو محکم دور گردنش قلاب کردم ، تو دلم به دنیا گفتم حداقل اگر سهم من نیست همین
دقایق کوتاه دل خوش بشم که این مرد مال منه ، تموم احساس و وجودش مال خودمه همین چند
دقیقه یا همین چند ساعت ... فقط دل خوش بشم که من هم میتونم مثل تموم زن های دیگه کنار
کسی که دوستش دارم لحظه ای زندگی کنم.
از کارم شوکه شد چون بی محابا سر و صورتم رو چند بار بوسید، قلاب دستم رو محکم تر کردم ،
تنم ذره ای فاصله با تنش نداشت ، چسبیده بهم ، شبیه یک آهنربا که به زور باید اونها رو از هم
جدا کرد.
🔞 کانال #VIP بدون تبلیغات💦👌
برای عضویت در کانال VIP بدون تبلیغات روی لینک زیر کلیک نمایید👇👇
https://t.me/forbidden_sell/1025