❌#برادرشوهرم_و_من
لینک قسمت اول 👇
https://t.me/romankhoni/37131
#قسمت_چهارصدوهشتادویک
پوزخند دیگه ای رولب نشوندم و با حالتی از تعجب گفتم :
- میخوای کمکم کنی ؟
- آره ؛ چون یه بار زندگیتو خراب کردم اما حالا میخوام برات جبران کنم تو هر کاری بخوای انجام
بدی منم باهاتم! میدونم هورامو دوست داری اگه بخوای ...
پوزخندم غلیظتر شد و با کمی تمسخر و تعجب همراه بود که بین حرفش سریع گفتم :
فایل رمان با #تخفیف در کانال زیر قرار گرفت👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEVa1eTYxjJmy3IFLg
- اصلاً بر فرض که من هورامو میخوام، تو که ازش بدت میاد چرا میخوای کمکش کنی تا من با اون
باشم؟
عاصی شده چشمهاش رو، رو هم گذاشت و دستش رو به دیوار گرفت و گفت :
- من میخوام به تو کمک کنم صبا، یادم نرفته اگه منه احمق همون اول متینو جلو نمینداختیم تو و
هورام الان زن و شوهر بودین با دو تا بچه قدو نیم قد.
چقدر خوب بود که همه آدمها سر یه فرصت مناسب به گناهشون اعتراف میکردن، درسته من
نکیسارو بخشیده بودم اما نمیتونستم دل چرکینم رو از اون همه عذابی که تا الان همراهم بوده
شستشو بدم، عذاب کشیدن من تمومی نداشت و قرار نبود با این اعتراف و واقعیتها چیزی برای من
عوض بشه.
سفت و سخت جلوش ایستادم و با حرص و غمی که تو صدام نشسته بود لب زدم :
- ولی من به کمکت احتیاجی ندارم نکیسا، دیگه هم عشقی بین منو هورام نمونده که تو بخوای
کمکتون کنی تا بهم برسیم ،من همه حرفای تو و فرزینو شنیدم ،اصلاً بذار هر کاری میخوان انجام
بدن ،دیگه هیچی برام مهم نیست، مامانم بگه زن فرزین بشو میشم ،تو بگی اینکارو انجام بده انجام
میدم ،اصلاً هر کی هر راهی گفت قدم بذار من از همون راه میرم میدونی چرا ؟ چون دیگه خسته
شدم یه بار همین شماها برام بریدن و دوختین و تنم کردین حالا هم خودتون هر کاری خواستین
دوباره انجام بدین، من نه مخالفت میکنم نه حرفی میزنم.
آرنج دستم رو گرفت و با التماس و عجز گفت :
- به جون امیر رضا به جون هنگامه میخوام برات جبران کنم صبا، من هم تورو دوست دارم هم
فرزینو میدونم فرزینم واسه خوشبختیت همه کار میکنه اما میخوام تو جایی باشی که دلت میخواد.
اشکهام چکیدن سری تکون دادم و فتم :
- دیگه نمیخوام کسی برام کاری کنه، چون فرقی به حالم نداره نکیسا ...
دستم رو تکون داد تا آروم بشم با همون حالت قبل گفت :
- تو هورام میخوای من مطمئنم، فقط لب تر کنی من همه جوره پشتتم صبا.
دستم رو روی مچ دستش گذاشتم و آرنج دستم رو از تو دستش بیرون کشیدم، با تحکم و گریه
گفتم :
#همراهان گرامی در کانال VIP رمان دیگری از همین نویسنده روزانه 9 پارت قرار میگیرد به انتهای صفحه مراجعه کنید.
- دیگه نمیخوامش ... همه چی بین منو اون تموم شده ،تو میگی فرزین لیاقتمونداره، اما من میگم
هیچکس لیاقتمو نداره همون هورامی که ادعا میکنه عاشقمه اونم سرم کلاه گذاشت، منو سپرد
دست برادرش یه عمر عذاب کشیدم ،زیر دست متین کتک خوردم در حالیکه اون داشت بی دردسر
کنار زنش زندگی میکرده و یه بچه ...
- اون بچه مال خودش نیست !
🔞 کانال #VIP بدون تبلیغات💦👌
برای عضویت در کانال VIP بدون تبلیغات روی لینک زیر کلیک نمایید👇👇
https://t.me/forbidden_sell/1025
لینک قسمت اول 👇
https://t.me/romankhoni/37131
#قسمت_چهارصدوهشتادویک
پوزخند دیگه ای رولب نشوندم و با حالتی از تعجب گفتم :
- میخوای کمکم کنی ؟
- آره ؛ چون یه بار زندگیتو خراب کردم اما حالا میخوام برات جبران کنم تو هر کاری بخوای انجام
بدی منم باهاتم! میدونم هورامو دوست داری اگه بخوای ...
پوزخندم غلیظتر شد و با کمی تمسخر و تعجب همراه بود که بین حرفش سریع گفتم :
فایل رمان با #تخفیف در کانال زیر قرار گرفت👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEVa1eTYxjJmy3IFLg
- اصلاً بر فرض که من هورامو میخوام، تو که ازش بدت میاد چرا میخوای کمکش کنی تا من با اون
باشم؟
عاصی شده چشمهاش رو، رو هم گذاشت و دستش رو به دیوار گرفت و گفت :
- من میخوام به تو کمک کنم صبا، یادم نرفته اگه منه احمق همون اول متینو جلو نمینداختیم تو و
هورام الان زن و شوهر بودین با دو تا بچه قدو نیم قد.
چقدر خوب بود که همه آدمها سر یه فرصت مناسب به گناهشون اعتراف میکردن، درسته من
نکیسارو بخشیده بودم اما نمیتونستم دل چرکینم رو از اون همه عذابی که تا الان همراهم بوده
شستشو بدم، عذاب کشیدن من تمومی نداشت و قرار نبود با این اعتراف و واقعیتها چیزی برای من
عوض بشه.
سفت و سخت جلوش ایستادم و با حرص و غمی که تو صدام نشسته بود لب زدم :
- ولی من به کمکت احتیاجی ندارم نکیسا، دیگه هم عشقی بین منو هورام نمونده که تو بخوای
کمکتون کنی تا بهم برسیم ،من همه حرفای تو و فرزینو شنیدم ،اصلاً بذار هر کاری میخوان انجام
بدن ،دیگه هیچی برام مهم نیست، مامانم بگه زن فرزین بشو میشم ،تو بگی اینکارو انجام بده انجام
میدم ،اصلاً هر کی هر راهی گفت قدم بذار من از همون راه میرم میدونی چرا ؟ چون دیگه خسته
شدم یه بار همین شماها برام بریدن و دوختین و تنم کردین حالا هم خودتون هر کاری خواستین
دوباره انجام بدین، من نه مخالفت میکنم نه حرفی میزنم.
آرنج دستم رو گرفت و با التماس و عجز گفت :
- به جون امیر رضا به جون هنگامه میخوام برات جبران کنم صبا، من هم تورو دوست دارم هم
فرزینو میدونم فرزینم واسه خوشبختیت همه کار میکنه اما میخوام تو جایی باشی که دلت میخواد.
اشکهام چکیدن سری تکون دادم و فتم :
- دیگه نمیخوام کسی برام کاری کنه، چون فرقی به حالم نداره نکیسا ...
دستم رو تکون داد تا آروم بشم با همون حالت قبل گفت :
- تو هورام میخوای من مطمئنم، فقط لب تر کنی من همه جوره پشتتم صبا.
دستم رو روی مچ دستش گذاشتم و آرنج دستم رو از تو دستش بیرون کشیدم، با تحکم و گریه
گفتم :
#همراهان گرامی در کانال VIP رمان دیگری از همین نویسنده روزانه 9 پارت قرار میگیرد به انتهای صفحه مراجعه کنید.
- دیگه نمیخوامش ... همه چی بین منو اون تموم شده ،تو میگی فرزین لیاقتمونداره، اما من میگم
هیچکس لیاقتمو نداره همون هورامی که ادعا میکنه عاشقمه اونم سرم کلاه گذاشت، منو سپرد
دست برادرش یه عمر عذاب کشیدم ،زیر دست متین کتک خوردم در حالیکه اون داشت بی دردسر
کنار زنش زندگی میکرده و یه بچه ...
- اون بچه مال خودش نیست !
🔞 کانال #VIP بدون تبلیغات💦👌
برای عضویت در کانال VIP بدون تبلیغات روی لینک زیر کلیک نمایید👇👇
https://t.me/forbidden_sell/1025