❌#برادرشوهرم_و_من
لینک قسمت اول 👇
https://t.me/romankhoni/37131
#قسمت_چهارصدوهفتادوچهار
چشمهای ریزشده و دریده ش رو، رو اجزای صورتم چرخ داد ، نگاهش حس خوبی بهم نمیداد ، از
اون مدل نگاههای تیزی که انگار درونت رو موشکافی میکنه ، از اون نگاههایی که موبه تنت سیخ
میکرد و شرم و حیای هر زنی رو برانگیخته میکرد، یه جور هشدار تو تنم فریاد زد که من از این نگاه
بقدری متنفرم که شاید از آدم رو به روم انقدرا هم بیزار نباشم اما نگاه تیز بینش داشت اون حس
تنفر رو هم از خودش و هم از چشمهای لعنتیش تو دلم روشن میکرد مخصوصاً وقتی بهم نزدیک شد
و برخورد نفس های داغش به صورتم مخمصه نگاه شرورش رو تکمیل کردن ، سریع پیچیدم و کیفم
#همراهان گرامی در کانال VIP رمان دیگری از همین نویسنده روزانه 9 پارت قرار میگیرد به انتهای صفحه مراجعه کنید.
رو با حرص چنگ زدم تا از اتاق و حرفهای بی مربوط و این نگاه منظور دارش فرار کنم ، با خم شدنم
از پشت سر تماس دستهاش رو دو طرف کمرم حس کردم ، دنیا رو سرم خراب شد و از این حرکتش
خشم و تنفرم رو تحریک کرد، طوری به سمتش برگشتم و دستهاش رواز دور کمرم پس زدم که
حتم داشتم چشمهای درشت شده از حرصم واکنش سخت چهره م رو نشون میدادن .
با عصبانیت از لابه لای دندون هام غریدم :
- دفعه آخرت باشه اینجوری بهم نزدیک میشی وگرنه هر چی دیدی از چشم خودت دیدی فهمیدی
یا نه ؟
بین خودش و مبل چفتم کرده بود و طوری بهم نزدیک بود که اگر برای حرف زدن از عکس العمل
دستهاش کمک میگرفت قطعاً دستهاش به بالا تنه م برخورد میکردن ؛ یا باید ناچار به نشستن
میشدم یا همچنان موضع تکبر و مقابله م رو به همین حالت حفظ میکردم ... ترجیح دادم همون
شیوه دوم رو انتخاب کنم تا هر چه زودتر از این اتاق و دیدار مسخره مون خلاص بشم.
پوزخند مضحکی رو لب نشوند و با تمسخر و صدای بم شده ای گفت :
- هورام بهت دست میزنه حال میکنی اما من دست میزنم چندشت میشه ؟
تنم از خشم میلرزید که این لرزش، صدام رو هم تحت شعاع خودش قرار داد، که با حرص و
عصبانیت شدیدی برای چزوندنش لب زدم :
- به صاحب دستا بستگی داره ، وقتی از دستات اینجوری چندشم میشه مطمئن باش از خودتم به
همون اندازه متنفرم.
با تمسخر ابرویی بالا داد و با یه حالت عجیب و وهم انگیز گفت :
- عه ...؟ که ازم متنفری بعد اون که بهت دست میزنه خوش خوشانت میشه آره ؟ چیکار میکنه مگه
؟ قلقشو بگو منم اونجوری برات انجامش میدم.
با حرص گفتم :
- برو عقب فرزین !
فایل رمان با #تخفیف در کانال زیر قرار گرفت👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEVa1eTYxjJmy3IFLg
سری کج کرد و با حالت خاص و دریده ای گفت :
- اگه نرم ؟ اگه الان بهت بچسبم چیکار میکنی ؟ اصلاً چرا با من امتحانش نمیکنی هوم ؟ اگه تو
اینجوری شوهر آیندتو انتخاب میکنی خب با منم راحت باش شاید تونستم نظرتو عوض کنم.
🔞 کانال #VIP بدون تبلیغات💦👌
برای عضویت در کانال VIP بدون تبلیغات روی لینک زیر کلیک نمایید👇👇
https://t.me/forbidden_sell/1025
لینک قسمت اول 👇
https://t.me/romankhoni/37131
#قسمت_چهارصدوهفتادوچهار
چشمهای ریزشده و دریده ش رو، رو اجزای صورتم چرخ داد ، نگاهش حس خوبی بهم نمیداد ، از
اون مدل نگاههای تیزی که انگار درونت رو موشکافی میکنه ، از اون نگاههایی که موبه تنت سیخ
میکرد و شرم و حیای هر زنی رو برانگیخته میکرد، یه جور هشدار تو تنم فریاد زد که من از این نگاه
بقدری متنفرم که شاید از آدم رو به روم انقدرا هم بیزار نباشم اما نگاه تیز بینش داشت اون حس
تنفر رو هم از خودش و هم از چشمهای لعنتیش تو دلم روشن میکرد مخصوصاً وقتی بهم نزدیک شد
و برخورد نفس های داغش به صورتم مخمصه نگاه شرورش رو تکمیل کردن ، سریع پیچیدم و کیفم
#همراهان گرامی در کانال VIP رمان دیگری از همین نویسنده روزانه 9 پارت قرار میگیرد به انتهای صفحه مراجعه کنید.
رو با حرص چنگ زدم تا از اتاق و حرفهای بی مربوط و این نگاه منظور دارش فرار کنم ، با خم شدنم
از پشت سر تماس دستهاش رو دو طرف کمرم حس کردم ، دنیا رو سرم خراب شد و از این حرکتش
خشم و تنفرم رو تحریک کرد، طوری به سمتش برگشتم و دستهاش رواز دور کمرم پس زدم که
حتم داشتم چشمهای درشت شده از حرصم واکنش سخت چهره م رو نشون میدادن .
با عصبانیت از لابه لای دندون هام غریدم :
- دفعه آخرت باشه اینجوری بهم نزدیک میشی وگرنه هر چی دیدی از چشم خودت دیدی فهمیدی
یا نه ؟
بین خودش و مبل چفتم کرده بود و طوری بهم نزدیک بود که اگر برای حرف زدن از عکس العمل
دستهاش کمک میگرفت قطعاً دستهاش به بالا تنه م برخورد میکردن ؛ یا باید ناچار به نشستن
میشدم یا همچنان موضع تکبر و مقابله م رو به همین حالت حفظ میکردم ... ترجیح دادم همون
شیوه دوم رو انتخاب کنم تا هر چه زودتر از این اتاق و دیدار مسخره مون خلاص بشم.
پوزخند مضحکی رو لب نشوند و با تمسخر و صدای بم شده ای گفت :
- هورام بهت دست میزنه حال میکنی اما من دست میزنم چندشت میشه ؟
تنم از خشم میلرزید که این لرزش، صدام رو هم تحت شعاع خودش قرار داد، که با حرص و
عصبانیت شدیدی برای چزوندنش لب زدم :
- به صاحب دستا بستگی داره ، وقتی از دستات اینجوری چندشم میشه مطمئن باش از خودتم به
همون اندازه متنفرم.
با تمسخر ابرویی بالا داد و با یه حالت عجیب و وهم انگیز گفت :
- عه ...؟ که ازم متنفری بعد اون که بهت دست میزنه خوش خوشانت میشه آره ؟ چیکار میکنه مگه
؟ قلقشو بگو منم اونجوری برات انجامش میدم.
با حرص گفتم :
- برو عقب فرزین !
فایل رمان با #تخفیف در کانال زیر قرار گرفت👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEVa1eTYxjJmy3IFLg
سری کج کرد و با حالت خاص و دریده ای گفت :
- اگه نرم ؟ اگه الان بهت بچسبم چیکار میکنی ؟ اصلاً چرا با من امتحانش نمیکنی هوم ؟ اگه تو
اینجوری شوهر آیندتو انتخاب میکنی خب با منم راحت باش شاید تونستم نظرتو عوض کنم.
🔞 کانال #VIP بدون تبلیغات💦👌
برای عضویت در کانال VIP بدون تبلیغات روی لینک زیر کلیک نمایید👇👇
https://t.me/forbidden_sell/1025