❌#برادرشوهرم_و_من
لینک قسمت اول 👇
https://t.me/romankhoni/37131
#قسمت_چهارصدوهفتاد
بخاطر محبت خالصش لبخندی زدم ولی افسوس وار برای حال هنگامه غبطه خوردم :
- بیچاره تا یه مدت نمیتونه حتی امیر رضارو بغل کنه ...
سریع گفت :
- مگه من مُردم تو دستای خودم میبرمش جلوش تا هم بوش کنه ،هم بوسش کنه ،یا هر طوری که
دلش بخواد رفع دلتنگی کنه با پسرمون.
#همراهان گرامی در کانال VIP رمان دیگری از همین نویسنده روزانه 9 پارت قرار میگیرد به انتهای صفحه مراجعه کنید.
کوتاه خندیدم و گفتم :
- ولی خداروشکر که همه چیز به خیرو خوشی گذشت ... خیلی خوشحالم که دوباره میتونه کنارتون
باشه.
سرش رو تکون داد و با لبخند عمیقی گفت :
- آره خدارو هزار مرتبه شکر ...
پشت این جمله نگاهش نا آروم شد و خجالت زده به صورتم زل زد و با پشیمونیه بزرگی گفت :
- خدا بخاطر دعاهای تو هنگامه و بچمو رو بهم برگردوند صبا شاید اگه تو مارو نمیبخشیدی الان هر
دوشونو ...
دستم رو سریع جلوی صورتش بالا گرفتم و گفتم :
- اینجوری نگو ... خدا خواست که برگردن ، هنگامه هم قلبش از گناه بابام زخمی شده که این حال
و روزشه اون بنده خدا تقصیری نداشت.
با حالتی که میدونستم چی تو لحن و کلامش موج میزنه آروم گفت :
- همه چیز درست میشه صبا بهت قول میدم.
منظورش واضح بود که به چه اوضاعی اشاره میکرد ... هر چند قیافه ی پکر و پژمرده م توجیه اون
جمله ش بود .
حالا من بودم که با یه نگاه پر حسرت و غمبار بهش زل زدم و گفتم :
- هیچی درست نمیشه نکیسا ... اینبارم من باختم .
پوف کلافه و عصبی کشید و گفت :
- نمیدونم چه جوری بهت بگم صبا ولی هورام هم پسر خوبیه فقط یکم احمقی کرده تو زندگیش ،
چه اون زمانی که تورو از دست داد چه الان که نمیتونه درست و حسابی خودشو نشون بده تا دل تو
و مامانتو قرص نگه داره ! به نظرم جفتتون باید یه مدت از هم دور بشین تا اول این بحثا بخوابه بعد
تصمیم گیری کنین .
تو دلم پوزخندی زدم ، کدوم بحث ها بخوابن ؟ زن داشتن هورام ؟ یا اسم خونواده ای که تو
شناسنامه ش هست ؟
بی حس و حال و غمگین جواب دادم :
- برای همیشه تموم شد ... نه برای چند روز !
برای اینکه بحث رو تموم کنم خیلی سریع خداحافظی کردم و از کنارش گذشتم ... شاید نکیسا
نمیدونست که هورام کم احمقی تو زندگیش نکرده ، حماقتش انقدر بزرگه که نمیتونم به سادگی از
روش رد بشم ... اون هر چقدر از سحر و سهیل فاصله بگیره اما بالاخره اون پسر بزرگ میشه و یه
روزی تموم دنیا رو برای پیدا کردن اسم پدری که تو شناسنامه ش نشسته میگرده اونوقت چطوری
فایل رمان با #تخفیف در کانال زیر قرار گرفت👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEVa1eTYxjJmy3IFLg
میتونه این راز مصلحتی رو برای اون بچه به زبون بیاره ؟ تکلیف قلب و روح اون بچه چی میشه ؟
قلبم باز تیر کشید ، اعتنایی نکردم ، مدتها بود که تیر کشیدنهاش از زخم روزگار برام عادی تلقی
میشد چون دیگه کاری از دستم بر نمیومد و تموم زندگیم تو گره های سفت این مصیبتها عجین
شده بودن .
🔞 کانال #VIP بدون تبلیغات💦👌
برای عضویت در کانال VIP بدون تبلیغات روی لینک زیر کلیک نمایید👇👇
https://t.me/forbidden_sell/1025
لینک قسمت اول 👇
https://t.me/romankhoni/37131
#قسمت_چهارصدوهفتاد
بخاطر محبت خالصش لبخندی زدم ولی افسوس وار برای حال هنگامه غبطه خوردم :
- بیچاره تا یه مدت نمیتونه حتی امیر رضارو بغل کنه ...
سریع گفت :
- مگه من مُردم تو دستای خودم میبرمش جلوش تا هم بوش کنه ،هم بوسش کنه ،یا هر طوری که
دلش بخواد رفع دلتنگی کنه با پسرمون.
#همراهان گرامی در کانال VIP رمان دیگری از همین نویسنده روزانه 9 پارت قرار میگیرد به انتهای صفحه مراجعه کنید.
کوتاه خندیدم و گفتم :
- ولی خداروشکر که همه چیز به خیرو خوشی گذشت ... خیلی خوشحالم که دوباره میتونه کنارتون
باشه.
سرش رو تکون داد و با لبخند عمیقی گفت :
- آره خدارو هزار مرتبه شکر ...
پشت این جمله نگاهش نا آروم شد و خجالت زده به صورتم زل زد و با پشیمونیه بزرگی گفت :
- خدا بخاطر دعاهای تو هنگامه و بچمو رو بهم برگردوند صبا شاید اگه تو مارو نمیبخشیدی الان هر
دوشونو ...
دستم رو سریع جلوی صورتش بالا گرفتم و گفتم :
- اینجوری نگو ... خدا خواست که برگردن ، هنگامه هم قلبش از گناه بابام زخمی شده که این حال
و روزشه اون بنده خدا تقصیری نداشت.
با حالتی که میدونستم چی تو لحن و کلامش موج میزنه آروم گفت :
- همه چیز درست میشه صبا بهت قول میدم.
منظورش واضح بود که به چه اوضاعی اشاره میکرد ... هر چند قیافه ی پکر و پژمرده م توجیه اون
جمله ش بود .
حالا من بودم که با یه نگاه پر حسرت و غمبار بهش زل زدم و گفتم :
- هیچی درست نمیشه نکیسا ... اینبارم من باختم .
پوف کلافه و عصبی کشید و گفت :
- نمیدونم چه جوری بهت بگم صبا ولی هورام هم پسر خوبیه فقط یکم احمقی کرده تو زندگیش ،
چه اون زمانی که تورو از دست داد چه الان که نمیتونه درست و حسابی خودشو نشون بده تا دل تو
و مامانتو قرص نگه داره ! به نظرم جفتتون باید یه مدت از هم دور بشین تا اول این بحثا بخوابه بعد
تصمیم گیری کنین .
تو دلم پوزخندی زدم ، کدوم بحث ها بخوابن ؟ زن داشتن هورام ؟ یا اسم خونواده ای که تو
شناسنامه ش هست ؟
بی حس و حال و غمگین جواب دادم :
- برای همیشه تموم شد ... نه برای چند روز !
برای اینکه بحث رو تموم کنم خیلی سریع خداحافظی کردم و از کنارش گذشتم ... شاید نکیسا
نمیدونست که هورام کم احمقی تو زندگیش نکرده ، حماقتش انقدر بزرگه که نمیتونم به سادگی از
روش رد بشم ... اون هر چقدر از سحر و سهیل فاصله بگیره اما بالاخره اون پسر بزرگ میشه و یه
روزی تموم دنیا رو برای پیدا کردن اسم پدری که تو شناسنامه ش نشسته میگرده اونوقت چطوری
فایل رمان با #تخفیف در کانال زیر قرار گرفت👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEVa1eTYxjJmy3IFLg
میتونه این راز مصلحتی رو برای اون بچه به زبون بیاره ؟ تکلیف قلب و روح اون بچه چی میشه ؟
قلبم باز تیر کشید ، اعتنایی نکردم ، مدتها بود که تیر کشیدنهاش از زخم روزگار برام عادی تلقی
میشد چون دیگه کاری از دستم بر نمیومد و تموم زندگیم تو گره های سفت این مصیبتها عجین
شده بودن .
🔞 کانال #VIP بدون تبلیغات💦👌
برای عضویت در کانال VIP بدون تبلیغات روی لینک زیر کلیک نمایید👇👇
https://t.me/forbidden_sell/1025