❌#برادرشوهرم_و_من
لینک قسمت اول 👇
https://t.me/romankhoni/37131
#قسمت_چهارصدوشصتودو
با همون حرص و کلافگیه تصنعی لبخندی زدم و گفتم :
- رو این تخت و زیر این لحاف ... وای انقدر بهم نچسب هورام ...انقدر فشارم نده ماشاالله هزار ماشاالله
هر چقدر من کم میکنم تو هر روز داری گنده تر میشی همینجوریش که روم بودی نفسم بالا نمیومد
حالا هم داری فشارم میدی به خودت تا استخونامو آب کنی ؟ له شدم خو !
#همراهان گرامی در کانال VIP رمان دیگری از همین نویسنده روزانه 9 پارت قرار میگیرد به انتهای صفحه مراجعه کنید.
فقط کمی دستش رو از دور شکمم آزاد کرد و با ملایمت و آروم گفت :
- خیله خب حالا چرا وحشی میشی داد میزنی ؟ یه جوری حرف میزنه انگار من دیوم اینم دلبر ..
ببینم اصلاً تو چرا دیگه نرفتی کلاس شناتو ادامه ادامه بدی ؟ قبلاً اندامت خیلی قشنگتر بود همیشه
از هر جا رد میشدی چهار چشمی از بالا تا پایین میپاییدمت ولی الان خیلی شور رفتی لاغر شدی.
اینبار با حرص آشکاری مسقیم بهش نگاه کردم ،افسوس وار سرم رو تکون دادم و گفتم :
- یه ذره هم خجالت نکش.
لبش رو کج کرد و با پرویی تمام گفت :
- واسه چی خجالت بکشم ؟
- اونوقت ادعات میشه که به ناموست نظری ...
سریع تو حرفم پرید و اجازه نداد جمله م رو کامل کنم.
- اونموقع که میگم تو مجرد بودی خره ،هنوز خونه بابات بودی، من موقعی که زن متین شدی حتی
یه بارم نگاه کثیف بهت ننداختم ... دوست داشتم، خیلی هم دوست داشتم اما هیچوقت نمیذاشتم
نگاهم طرفت هرز بره ... حریم دلمو با ممنوعیتت درک میکردم میدونستم الان که زیر چشممی
بودنتو جایگاهت با گذشته فرق کرده دیگه دختر عمو بهرام نبودی زن متین و عروس خونوادمون
بودی.
این چند کلمه رو با یه حسرت عمیق گفت ... حسرتی که مشخص میکرد هنوز رابطه بین منو متین
براش یه مسئله آزار دهنده ست که هربار با یاد آوری کردن اون جایگاهمون آه عمیقی از نهادش بلند
میشد ...دلم کمی آروم گرفت، راست میگفت زنها نگاه کثیف یک مرد رو سریع حس میکنن ،اگه اون
نگاه بوی هوس و نامردی باشه خیلی زود به مشامشون میرسه و در مقابل اون مرد تغییر چهره میدن
،اما نگاه هورام هیچوقت جنس بدی نداشت ...چشمهای سیاهش آسمون آرومی بود که میتونستی با
خیال راحت ساعتها بهش خیره بشی و ستاره های براقش رو تماشا کنی.
تو فکر گذشته بودم که با خنده کوتاهی دوباره به حرف اومد :
- صبا یادته یه سری بابام یه پاکت داده بود بیارم بدم به بابات بعد کسی خونتون نبود تو اومدی ازم
گرفتیش ؟
یادم نمیومد اونموقع ها خیلی با هورام برخورد نداشتم ولی با متین شیطون زیاد ... مخصوصاً وقتی
دانشگاه میرفتم هر روز به بهونه اتفاقی دیدنم اجبارم میکرد تا سوار ماشینش بشینم و منو به مقصد
برسونه ... من شیطنت و برخوردهاش رو به دوست داشتن تعبیر میکردم در حالیکه همه چیز
برعکس بود، هورام بود که با سکوت و متانتش دریایی از عشق من تو قلبش جریان داشت و من اینو
نمیدونستم.
گنگ سرم رو تکون دادم و گفتم :
- نه یادم نمیاد!
با خنده ی عمیقی لپم رو آروم گاز گرفت و گفت:
فایل رمان با #تخفیف در کانال زیر قرار گرفت👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEVa1eTYxjJmy3IFLg
- خدایی عجب جیگری بودی واسه خودت ... اونروز باید میرفتم دانشگاه خیلی عجله داشتم ،اومدم
پاکتو بدم به بابات کسی خونه نبود تو هم تو حموم بودی صدات هنوز تو گوشمه که آیفونو برداشتی
بعد انگار که داری با خودت حرف میزنی گفتی : " وای حالا چیکار کنم من خیسم که ؛ آ ...هورام
یکم صبر کنی میام " یه ساعت علافم کردی دم در بعدم که اومدی یه حوله قرمز تنت بود ،دستتو
کشیدی تا پاکتو ازم بگیری حوله از جلو سینت کج و کوله شد تموم دارو ندارتو انداخت بیرون.
🔞 کانال #VIP بدون تبلیغات💦👌
برای عضویت در کانال VIP بدون تبلیغات روی لینک زیر کلیک نمایید👇👇
https://t.me/forbidden_sell/1025
لینک قسمت اول 👇
https://t.me/romankhoni/37131
#قسمت_چهارصدوشصتودو
با همون حرص و کلافگیه تصنعی لبخندی زدم و گفتم :
- رو این تخت و زیر این لحاف ... وای انقدر بهم نچسب هورام ...انقدر فشارم نده ماشاالله هزار ماشاالله
هر چقدر من کم میکنم تو هر روز داری گنده تر میشی همینجوریش که روم بودی نفسم بالا نمیومد
حالا هم داری فشارم میدی به خودت تا استخونامو آب کنی ؟ له شدم خو !
#همراهان گرامی در کانال VIP رمان دیگری از همین نویسنده روزانه 9 پارت قرار میگیرد به انتهای صفحه مراجعه کنید.
فقط کمی دستش رو از دور شکمم آزاد کرد و با ملایمت و آروم گفت :
- خیله خب حالا چرا وحشی میشی داد میزنی ؟ یه جوری حرف میزنه انگار من دیوم اینم دلبر ..
ببینم اصلاً تو چرا دیگه نرفتی کلاس شناتو ادامه ادامه بدی ؟ قبلاً اندامت خیلی قشنگتر بود همیشه
از هر جا رد میشدی چهار چشمی از بالا تا پایین میپاییدمت ولی الان خیلی شور رفتی لاغر شدی.
اینبار با حرص آشکاری مسقیم بهش نگاه کردم ،افسوس وار سرم رو تکون دادم و گفتم :
- یه ذره هم خجالت نکش.
لبش رو کج کرد و با پرویی تمام گفت :
- واسه چی خجالت بکشم ؟
- اونوقت ادعات میشه که به ناموست نظری ...
سریع تو حرفم پرید و اجازه نداد جمله م رو کامل کنم.
- اونموقع که میگم تو مجرد بودی خره ،هنوز خونه بابات بودی، من موقعی که زن متین شدی حتی
یه بارم نگاه کثیف بهت ننداختم ... دوست داشتم، خیلی هم دوست داشتم اما هیچوقت نمیذاشتم
نگاهم طرفت هرز بره ... حریم دلمو با ممنوعیتت درک میکردم میدونستم الان که زیر چشممی
بودنتو جایگاهت با گذشته فرق کرده دیگه دختر عمو بهرام نبودی زن متین و عروس خونوادمون
بودی.
این چند کلمه رو با یه حسرت عمیق گفت ... حسرتی که مشخص میکرد هنوز رابطه بین منو متین
براش یه مسئله آزار دهنده ست که هربار با یاد آوری کردن اون جایگاهمون آه عمیقی از نهادش بلند
میشد ...دلم کمی آروم گرفت، راست میگفت زنها نگاه کثیف یک مرد رو سریع حس میکنن ،اگه اون
نگاه بوی هوس و نامردی باشه خیلی زود به مشامشون میرسه و در مقابل اون مرد تغییر چهره میدن
،اما نگاه هورام هیچوقت جنس بدی نداشت ...چشمهای سیاهش آسمون آرومی بود که میتونستی با
خیال راحت ساعتها بهش خیره بشی و ستاره های براقش رو تماشا کنی.
تو فکر گذشته بودم که با خنده کوتاهی دوباره به حرف اومد :
- صبا یادته یه سری بابام یه پاکت داده بود بیارم بدم به بابات بعد کسی خونتون نبود تو اومدی ازم
گرفتیش ؟
یادم نمیومد اونموقع ها خیلی با هورام برخورد نداشتم ولی با متین شیطون زیاد ... مخصوصاً وقتی
دانشگاه میرفتم هر روز به بهونه اتفاقی دیدنم اجبارم میکرد تا سوار ماشینش بشینم و منو به مقصد
برسونه ... من شیطنت و برخوردهاش رو به دوست داشتن تعبیر میکردم در حالیکه همه چیز
برعکس بود، هورام بود که با سکوت و متانتش دریایی از عشق من تو قلبش جریان داشت و من اینو
نمیدونستم.
گنگ سرم رو تکون دادم و گفتم :
- نه یادم نمیاد!
با خنده ی عمیقی لپم رو آروم گاز گرفت و گفت:
فایل رمان با #تخفیف در کانال زیر قرار گرفت👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEVa1eTYxjJmy3IFLg
- خدایی عجب جیگری بودی واسه خودت ... اونروز باید میرفتم دانشگاه خیلی عجله داشتم ،اومدم
پاکتو بدم به بابات کسی خونه نبود تو هم تو حموم بودی صدات هنوز تو گوشمه که آیفونو برداشتی
بعد انگار که داری با خودت حرف میزنی گفتی : " وای حالا چیکار کنم من خیسم که ؛ آ ...هورام
یکم صبر کنی میام " یه ساعت علافم کردی دم در بعدم که اومدی یه حوله قرمز تنت بود ،دستتو
کشیدی تا پاکتو ازم بگیری حوله از جلو سینت کج و کوله شد تموم دارو ندارتو انداخت بیرون.
🔞 کانال #VIP بدون تبلیغات💦👌
برای عضویت در کانال VIP بدون تبلیغات روی لینک زیر کلیک نمایید👇👇
https://t.me/forbidden_sell/1025