❌#برادرشوهرم_و_من
لینک قسمت اول 👇
https://t.me/romankhoni/37131
#قسمت_چهارصدوشصت
یه جوری عمیق میبوسید و تنم رو به خودش فشار میداد که بهم ثابت کنه فقط اون میتونه تا این
حد بهم نزدیک بشه و فقط خودش میتونه تمام تنم رو به تصاحب و ممالکت در بیاره ... حق با اون
بود من به هیچ وجه نمیتونستم هیچ جایگزینی برای هورام داشته باشم ... تمامِ من خودش بود ...
فقط "خودش" .
#همراهان گرامی در کانال VIP رمان دیگری از همین نویسنده روزانه 9 پارت قرار میگیرد به انتهای صفحه مراجعه کنید.
به طرف تخت هدایتم کرد ، اتصال لبهامون قطع نشد ... هر دومون حاضر نبودیم این اتصال محکم و
شیرین رو قطع کنیم و با ولع و عشق عمیقی به بوسه هامون کشش میدادیم ... آروم به سمت پایین
مایل شدم و پشتم رو تخت افتاد ... صدای ملچ ملوچ بوسه ها و اون نفسهای کشدارمون تو اتاق
پیچیده بود و موزیک این رابطه پرهیجان رو اجرا میکرد.
روم خیمه زد ... با مهارت خاصش میون بوسیدن کم کم به تمام لباسهام چیره شد.
بوسه هاش رو از چونه تا گردن و از گردن به تمام نقاط تنم انتقال میداد و خشدار و بم شده از
حرص خاصی که لابه لاش حسی شبیه تحریک شدن موج میزد آروم گفت :
- تو غلط میکنی به جز من با کس دیگه ای باشی ... تو فقط مال منی و مال خودم میمونی .
با نفس بلندی که بیرون دادم لجوج وار گفتم :
- اینکارو میکنم حالا میبینی من ...
زیر گردنم رو گاز گرفت که حتی دردش برام لذت بخش تر از بوسه هاش بود.
- هورام ...
- هیش جانم ... فقط لذت ببر ... لذت ببر صبای من.
****
هر دومون نفس نفس میزدیم و با حس عمیقی از عشق به هم خیره نگاه میکردیم، بوسه گرمی به
پیشونیم زد و کنارم افتاد ... تنم رو از پشت سر تو بغلش گرفت و پتو رو رو هردومون کشید.
با لحنی از موفقیت و پیروزی، از پشت سر کنار گوشم گفت :
- حالا بازم بگو میخوای بری زن اون فرزین گوش دراز بشی تا یه جور دیگه حالیت کنم که سند
شش دُنگت به نام منه !
سکوت کرده بودم ... سکوتی که آرامشش رو با دنیا هم عوض نمیکردم ... یه خلسه ی ناب از جنس
خالصِ آرامش ... چشمهام رو بستم ... یه خواب لذت بخش تو آغوش به ظاهر نفرت انگیز همین
آدمی که جونم به نفسهاش بند بود میتونست تموم آرامش امشبم رو تکمیل کنه .
بوسه ای به پشت گردنم زد و آهسته گف :
- خوبی ؟
فایل رمان با #تخفیف در کانال زیر قرار گرفت👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEVa1eTYxjJmy3IFLg
ریز سرم رو تکون دادم که محکمتر تو بغلش فشردم و با رگه هایی از خنده و هیجان گفت :
- ولی خوب بلدی آدمو مسخره کنیا ... از اون دسته آدمایی که با دست پس میزنن با پیش میکشن !
با آرنج آروم تو شکمش زدم و با حرص گفتم :
- پاشو برو تا مامانمو بیدار نکردی آبروم بره.
اینبار سرخوشانه و آروم خندید :
- مامانت با این همه سرو صدا بیدار نشده با حرفای درگوشیه من میخواد بیدار بشه ؟ اون الان داره
خواب هفت پادشاه رو میبینه.
🔞 کانال #VIP بدون تبلیغات💦👌
برای عضویت در کانال VIP بدون تبلیغات روی لینک زیر کلیک نمایید👇👇
https://t.me/forbidden_sell/1025
لینک قسمت اول 👇
https://t.me/romankhoni/37131
#قسمت_چهارصدوشصت
یه جوری عمیق میبوسید و تنم رو به خودش فشار میداد که بهم ثابت کنه فقط اون میتونه تا این
حد بهم نزدیک بشه و فقط خودش میتونه تمام تنم رو به تصاحب و ممالکت در بیاره ... حق با اون
بود من به هیچ وجه نمیتونستم هیچ جایگزینی برای هورام داشته باشم ... تمامِ من خودش بود ...
فقط "خودش" .
#همراهان گرامی در کانال VIP رمان دیگری از همین نویسنده روزانه 9 پارت قرار میگیرد به انتهای صفحه مراجعه کنید.
به طرف تخت هدایتم کرد ، اتصال لبهامون قطع نشد ... هر دومون حاضر نبودیم این اتصال محکم و
شیرین رو قطع کنیم و با ولع و عشق عمیقی به بوسه هامون کشش میدادیم ... آروم به سمت پایین
مایل شدم و پشتم رو تخت افتاد ... صدای ملچ ملوچ بوسه ها و اون نفسهای کشدارمون تو اتاق
پیچیده بود و موزیک این رابطه پرهیجان رو اجرا میکرد.
روم خیمه زد ... با مهارت خاصش میون بوسیدن کم کم به تمام لباسهام چیره شد.
بوسه هاش رو از چونه تا گردن و از گردن به تمام نقاط تنم انتقال میداد و خشدار و بم شده از
حرص خاصی که لابه لاش حسی شبیه تحریک شدن موج میزد آروم گفت :
- تو غلط میکنی به جز من با کس دیگه ای باشی ... تو فقط مال منی و مال خودم میمونی .
با نفس بلندی که بیرون دادم لجوج وار گفتم :
- اینکارو میکنم حالا میبینی من ...
زیر گردنم رو گاز گرفت که حتی دردش برام لذت بخش تر از بوسه هاش بود.
- هورام ...
- هیش جانم ... فقط لذت ببر ... لذت ببر صبای من.
****
هر دومون نفس نفس میزدیم و با حس عمیقی از عشق به هم خیره نگاه میکردیم، بوسه گرمی به
پیشونیم زد و کنارم افتاد ... تنم رو از پشت سر تو بغلش گرفت و پتو رو رو هردومون کشید.
با لحنی از موفقیت و پیروزی، از پشت سر کنار گوشم گفت :
- حالا بازم بگو میخوای بری زن اون فرزین گوش دراز بشی تا یه جور دیگه حالیت کنم که سند
شش دُنگت به نام منه !
سکوت کرده بودم ... سکوتی که آرامشش رو با دنیا هم عوض نمیکردم ... یه خلسه ی ناب از جنس
خالصِ آرامش ... چشمهام رو بستم ... یه خواب لذت بخش تو آغوش به ظاهر نفرت انگیز همین
آدمی که جونم به نفسهاش بند بود میتونست تموم آرامش امشبم رو تکمیل کنه .
بوسه ای به پشت گردنم زد و آهسته گف :
- خوبی ؟
فایل رمان با #تخفیف در کانال زیر قرار گرفت👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEVa1eTYxjJmy3IFLg
ریز سرم رو تکون دادم که محکمتر تو بغلش فشردم و با رگه هایی از خنده و هیجان گفت :
- ولی خوب بلدی آدمو مسخره کنیا ... از اون دسته آدمایی که با دست پس میزنن با پیش میکشن !
با آرنج آروم تو شکمش زدم و با حرص گفتم :
- پاشو برو تا مامانمو بیدار نکردی آبروم بره.
اینبار سرخوشانه و آروم خندید :
- مامانت با این همه سرو صدا بیدار نشده با حرفای درگوشیه من میخواد بیدار بشه ؟ اون الان داره
خواب هفت پادشاه رو میبینه.
🔞 کانال #VIP بدون تبلیغات💦👌
برای عضویت در کانال VIP بدون تبلیغات روی لینک زیر کلیک نمایید👇👇
https://t.me/forbidden_sell/1025