❌#برادرشوهرم_و_من
لینک قسمت اول 👇
https://t.me/romankhoni/37131
#قسمت_چهارصدوپنجاهوچهار
تماس قطع شد و بوق اشغال تو گوشم پیچید ... گیج و منگ به روبروم خیره بودم ... حرفهای مامان
جون بوی تلخی و زهر میداد ... انگار همه دست به دست هم داده بودن تا یه سد بزرگ بین منو
عشق لعنتیم ایجاد کنن .
#همراهان گرامی کانال VIP ما در انتهای صفحه معرفی شده حتما عضو بشید فوق العادس
بغض سرگردونی رو گلوم نشست ، حال چند دقیقه پیشم تبدیل شده بود به به حال منفور و رقت بار
، انقدر تو افکار و بغضم درگیر بودم که نفهمیدم هورام کِی بهم نزدیک شد و دستای پر حرارتش رو
دور شکمم حلقه زد.
از پشت سر ، سرش رو روشونه چپم گذاشت و با یه لحن خاص و وسوسه انگیز پچ زد :
- کی بود که اینجوری غرق حرفهاش شدی عزیزم ؟
گرمیه دستهاش رو شکمم شروع به حرکت کردن ، نازو نوازشم میکرد و من بین اون همه حس
گزنده داشتم مغلوب این ناز و نوازش و نفسهای داغش کنار پوست گردنم میشدم ... یه جوری
ماهرانه اختیار رو ازت میدزدید که تو بدترین شرایط اسیر این آغوش و لمس دستهای ویرونگرش
میشدم .
از بوی موهام نفسی گرفت و با لحن خاصی دوباره تکرار کرد :
- نمیخوای بگی کی بود خوشکلم ؟
حس کردم با هر رفتار و هر لمسی قصد داره منو اغوا میکنه ، حتی با این حرارت لبهاش که از عمد
کنار گوشها و گردنم پچ میزد.
جمله های مامان جون تو سرم تیتر شدن، نمیدونم از روی قصدو غرض یا از روی ناامیدی بود که با
بیرون دادن نفس سنگینم آروم گفتم :
- فرزین بود ...
با حرص ملایمی آروم گفت :
- الان ؟ نصف شبی چه کار مهمی داشت که بهت زنگ بزنه ؟
- خصوصی بود دلیلی نداره برات توضیح بدم.
سرش رو ریز تکون داد ، مچ دستش رو گرفتم که داشت خیلی ظریف به سمت بالا تنه م حرکت
میکرد، بوسه ای داغ به گردنم زد ، تنم تو آتیش لبهاش سوخت و جسمم برای تمنای خواستنش
لحظه شماری میکرد.
چشمهام رو بستم ،مامان جون گفته بود پسش بزنم ، گفت از خودم دورش کنم، گفت منو قبول
نداره که با طلاقم از اون پسرش اجازه بده تا زن این آدم همه چیز تموم بشم ! کاش مامان جون
میفهمید که با حضورش کنارم، چه آشوب و شورشی الان تو قلبم به پا شده که به هیچ طریقی
نمیتونم پسش بزنم .... نمیتونم چون با تموم وجود میخوامش ... دلم داره پر میکشه به سمتش
برگردم و مثل جاذبه ی آهنربا تو آغوش سفت و سختش فرو برم ، لبهاش رو از رو گردنم ، جای
بوسه ی داغش گزگز میکرد ، با نجوای مخمور و شور انگیزی آهسته نجوا کرد :
- مگه کسی جرات داره به جز من با تو کار خصوصی داشته باشه ؟ هوم ؟
دلم غنج رفت ولی بر عکس احساس دلم لب زدم :
- چطور تو میتونی هر کاری که دلت خواست انجام بدی ، زن داشته باشی ، بچه داشته باشی ، بعد با
نامردی بیای زن برادر مطلقتو گول بزنی که بهش نزدیک بشی تا باهاش ...
فایل رمان با #تخفیف در کانال زیر قرار گرفت👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEVa1eTYxjJmy3IFLg
بوسه ی دیگه ای به گونه م زد ، دهنم بسته شد و ادامه ی جمله م پشت لبهام حبس موند ... داشتم
میون دستهاش غش و ضعف میرفتم ... لعنتی کاش میشد کمی به عقب بره ... حرارت تنش و این
بوسه هاش داشتن تنم رو ذوب میکردن ... به خدا که آرامش بود و خلسه ی شیرینش به اندازه دنیا
برام ارزش داشت ... اصلاً همین آغوش دنیای من بود ... خونه ی امنم بود که همه با هم بسیج شده
بودن تا خونه خرابم کنن.
- من به جز تو غلط بکنم به کسی نزدیک بشم یا تو دلم جاش بدم ... همونطور که نمیذارم کسی به
عزیزِ خودم نزدیک بشه.
🔞 کانال #VIP بدون تبلیغات💦👌
برای عضویت در کانال VIP بدون تبلیغات روی لینک زیر کلیک نمایید👇👇
https://t.me/forbidden_sell/1025
لینک قسمت اول 👇
https://t.me/romankhoni/37131
#قسمت_چهارصدوپنجاهوچهار
تماس قطع شد و بوق اشغال تو گوشم پیچید ... گیج و منگ به روبروم خیره بودم ... حرفهای مامان
جون بوی تلخی و زهر میداد ... انگار همه دست به دست هم داده بودن تا یه سد بزرگ بین منو
عشق لعنتیم ایجاد کنن .
#همراهان گرامی کانال VIP ما در انتهای صفحه معرفی شده حتما عضو بشید فوق العادس
بغض سرگردونی رو گلوم نشست ، حال چند دقیقه پیشم تبدیل شده بود به به حال منفور و رقت بار
، انقدر تو افکار و بغضم درگیر بودم که نفهمیدم هورام کِی بهم نزدیک شد و دستای پر حرارتش رو
دور شکمم حلقه زد.
از پشت سر ، سرش رو روشونه چپم گذاشت و با یه لحن خاص و وسوسه انگیز پچ زد :
- کی بود که اینجوری غرق حرفهاش شدی عزیزم ؟
گرمیه دستهاش رو شکمم شروع به حرکت کردن ، نازو نوازشم میکرد و من بین اون همه حس
گزنده داشتم مغلوب این ناز و نوازش و نفسهای داغش کنار پوست گردنم میشدم ... یه جوری
ماهرانه اختیار رو ازت میدزدید که تو بدترین شرایط اسیر این آغوش و لمس دستهای ویرونگرش
میشدم .
از بوی موهام نفسی گرفت و با لحن خاصی دوباره تکرار کرد :
- نمیخوای بگی کی بود خوشکلم ؟
حس کردم با هر رفتار و هر لمسی قصد داره منو اغوا میکنه ، حتی با این حرارت لبهاش که از عمد
کنار گوشها و گردنم پچ میزد.
جمله های مامان جون تو سرم تیتر شدن، نمیدونم از روی قصدو غرض یا از روی ناامیدی بود که با
بیرون دادن نفس سنگینم آروم گفتم :
- فرزین بود ...
با حرص ملایمی آروم گفت :
- الان ؟ نصف شبی چه کار مهمی داشت که بهت زنگ بزنه ؟
- خصوصی بود دلیلی نداره برات توضیح بدم.
سرش رو ریز تکون داد ، مچ دستش رو گرفتم که داشت خیلی ظریف به سمت بالا تنه م حرکت
میکرد، بوسه ای داغ به گردنم زد ، تنم تو آتیش لبهاش سوخت و جسمم برای تمنای خواستنش
لحظه شماری میکرد.
چشمهام رو بستم ،مامان جون گفته بود پسش بزنم ، گفت از خودم دورش کنم، گفت منو قبول
نداره که با طلاقم از اون پسرش اجازه بده تا زن این آدم همه چیز تموم بشم ! کاش مامان جون
میفهمید که با حضورش کنارم، چه آشوب و شورشی الان تو قلبم به پا شده که به هیچ طریقی
نمیتونم پسش بزنم .... نمیتونم چون با تموم وجود میخوامش ... دلم داره پر میکشه به سمتش
برگردم و مثل جاذبه ی آهنربا تو آغوش سفت و سختش فرو برم ، لبهاش رو از رو گردنم ، جای
بوسه ی داغش گزگز میکرد ، با نجوای مخمور و شور انگیزی آهسته نجوا کرد :
- مگه کسی جرات داره به جز من با تو کار خصوصی داشته باشه ؟ هوم ؟
دلم غنج رفت ولی بر عکس احساس دلم لب زدم :
- چطور تو میتونی هر کاری که دلت خواست انجام بدی ، زن داشته باشی ، بچه داشته باشی ، بعد با
نامردی بیای زن برادر مطلقتو گول بزنی که بهش نزدیک بشی تا باهاش ...
فایل رمان با #تخفیف در کانال زیر قرار گرفت👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEVa1eTYxjJmy3IFLg
بوسه ی دیگه ای به گونه م زد ، دهنم بسته شد و ادامه ی جمله م پشت لبهام حبس موند ... داشتم
میون دستهاش غش و ضعف میرفتم ... لعنتی کاش میشد کمی به عقب بره ... حرارت تنش و این
بوسه هاش داشتن تنم رو ذوب میکردن ... به خدا که آرامش بود و خلسه ی شیرینش به اندازه دنیا
برام ارزش داشت ... اصلاً همین آغوش دنیای من بود ... خونه ی امنم بود که همه با هم بسیج شده
بودن تا خونه خرابم کنن.
- من به جز تو غلط بکنم به کسی نزدیک بشم یا تو دلم جاش بدم ... همونطور که نمیذارم کسی به
عزیزِ خودم نزدیک بشه.
🔞 کانال #VIP بدون تبلیغات💦👌
برای عضویت در کانال VIP بدون تبلیغات روی لینک زیر کلیک نمایید👇👇
https://t.me/forbidden_sell/1025