✍️دفتر شعر 💌


Гео и язык канала: Иран, Фарси
Категория: Telegram


خداوندا تو مسئولی.
خداوندا تو میدانی که انسان بودن و ماندن
در این دنیا چه دشوار است،
چه رنجی میکشد آن‌کس که انسان است و از احساس
سرشار است.

Связанные каналы

Гео и язык канала
Иран, Фарси
Категория
Telegram
Статистика
Фильтр публикаций


أُحبُّکِ
و لا اضعُ نقطهً فی آخرِ السطرِ

"دوستت دارم
و در آخر سطر نقطه‌ای نمی‌گذارم"

#نزار_قبانى


زندانی امیدم و می‌دانم این قفس
هرقدر هم بزرگ شود باز محبس است

#فاضل_نظری


قطعه «شیدا» با صدای علیرضا قربانی

موسیقی: حسام ناصری
شاعر: غلامرضا طریقی
ساوندلوگو اختصاصی پلتفرم «شیدا»

🌐 تماشای آنلاین تیزر

✏️ متن ترانه شیدا

📽 تماشا در یوتیوب و آپارات

🌐 @AlirezaGhorbaniOfficial


ای خندهٔ تو دورترین خاطرهٔ من
دیدار تو نایاب‌ترین منظرهٔ من
ای دوری تو نیمهٔ تاریک جهانم
دلتنگی تو آتشِ افتاده به جانم

بگذار که من تشنهٔ دریای تو باشم
مجنون تو و دیدهٔ شیدای تو باشم
بگذار پس از این همه دلتنگی و دوری
چون آینه در حال تماشای تو باشم

زیبایی این قصه از آغاز تو بودی
من خاک‌نشین بودم و پرواز تو بودی
عشق آمد و آمادهٔ رنج سفرم کرد
هر سو که دویدم به تو نزدیکترم کرد

بگذار که من تشنهٔ دریای تو باشم
مجنون تو و دیدهٔ شیدای تو باشم
بگذار پس از این همه دلتنگی و دوری
چون آینه در حال تماشای تو باشم

#غلامرضا_طریقی


خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست
ساقی کجاست گو سبب انتظار چیست

هر وقت خوش که دست دهد مغتنم شمار
کس را وقوف نیست که انجام کار چیست

پیوند عمر بسته به موییست هوش دار
غمخوار خویش باش غم روزگار چیست

معنی آب زندگی و روضه ارم
جز طرف جویبار و می خوشگوار چیست

مستور و مست هر دو چو از یک قبیله‌اند
ما دل به عشوهٔ که دهیم اختیار چیست

راز درون پرده چه داند فلک خموش
ای مدعی نزاع تو با پرده دار چیست

سهو و خطای بنده گرش اعتبار نیست
معنی عفو و رحمت آمرزگار چیست

زاهد شراب کوثر و حافظ پیاله خواست
تا در میانه خواستهٔ کردگار چیست

#حافظ


مشکلِ عشق نه در حوصله‌ی دانشِ ماست
حلِّ این نکته بدین فکرِ خطا نتوان کرد

#حافظ


چو برده‌ای که امیدش به‌ روز آزادی ست
صبور باش و به تن تازیانه را بپذیر

پرنده بودن خود را مبر ز یاد ولی
کنون که در قفسی آب و دانه را بپذیر

#فاضل_نظری


سرانجام بشر را، این زمان،
اندیشناکم، سخت
بیش از پیش.
که می‌لرزم به خود
از وحشتِ این یاد.
نه می‌بیند،
نه می‌خواند،
نه می‌اندیشد،
این ناسازگار، ای داد!

نه آگاهش توانی کرد، با زاری
نه بیدارش توانی کرد، با فریاد!

نمی‌داند،
بر این جمعیتِ انبوه و این پیکار روز افزون
که ره گم می‌کند در خون،
ازین پس، ماتمِ نان می‌کند بیداد!

نمی‌داند،
زمینی را که با خون آبیاری می‌کند،
گندم نخواهد داد!

#فریدون_مشیری


ليس كل شيء في القلب يقال،
لذلك خلق الله التنهيدة،
الدموع، النوم الطويل، الإبتسامة الباردة،
ورجف اليدين

هر آن‌چه در قلب می‌گذرد را
نمی‌توان گفت،
برای همین خدا آه، اشک،
خواب طولانی، لبخند سرد و
لرزش دستان را خلق کرد

#نزار_قبانی


عشقی که زمینی نشود فایده‌اش چیست؟
ای ماه بینداز نگاهی به زمین هم...

#فاضل_نظری


قطار می‌رود
تو می‌روی
تمام ایستگاه می‌رود

و من چقدر ساده‌ام
که سالهای سال
در انتظار تو
کنار این قطارِ رفته ایستاده‌ام
و همچنان
به نرده‌های ایستگاه رفته
تکیه داده‌ام!

#قیصر_امین‌پور


تو را به‌سانِ قطره‌ی آبی نمی‌خواهم
که عطشم را سیراب کنی
تو را به‌سان رودی از نمک می‌خواهم
که هرگاه از تو سیراب شوم
عطشم دوباره آغاز شود

#فاروق_جویده


دیدی که یار چون ز دل ما خبر نداشت
ما را شکار کرد و بیفکند و برنداشت

#خاقانی


دلواپس و دلبسته و دلداده‌ترین بود
محبوب تو دلتنگ‌ترین مرد زمین بود

باید به خیال تو دل و جان بسِپارد
دلخوش مشو گر هم‌قسم‌ات پرده‌نشین بود

«دلتنگ» کسی بودن و «دربند» نبودن
تعریف من از عشق نه آن بود و نه این بود

دلخوش به ستیزند و دل‌آرزده‌ی مهرند
سرگرمی عشاق در این شهر چنین بود

از مومن خود چشم بپوش ای دل زندیق
گر تازه‌مسلمان‌شده‌ات آفت دین‌ بود

از صید غزالان نفس‌گیر گذشته‌ست
این شیر نفس‌پیر که عمری به کمین بود

با یار دهن‌بین سخن از عشق مگویید
چیزی که مرا از نظر انداخت همین بود

#محمدحسن_جمشیدی


گویند که در سینه غم عشق نهان کن
در پنبه چه‌سان آتش سوزنده بپوشم؟

#فروغی_بسطامی


دستِ ما هرگز نمی‌افتد به دورِ‌ گردنی
هیچ‌کس ما را پذیرا نیست، تقصیریم ما

#انسیه_آرزومندی


خرم تن آن کس که دل ریش ندارد
و اندیشهٔ یار ستم‌اندیش ندارد

گویند رقیبان که ندارد سر تو یار
سلطان چه عجب گر سر درویش ندارد؟

او را چه خبر از من و از حال دل من
کو دیدهٔ پر خون و دل ریش ندارد

این طرفه که او من شد و من او و ز من یار
بیگانه چنان شد که سر خویش ندارد

هان، ای دل خونخوار، سر محنت خود گیر
کان یار سر صحبت ما بیش ندارد

معشوق چو شمشیر جفا بر کشد، از خشم
عاشق چه کند گر سر خود پیش ندارد؟

بیچاره دل ریش عراقی که همیشه
از نوش لبان، بهره بجز نیش ندارد

#عراقی


چند مارا زِ جفایِ تو دَوَد اشک به روی؟
ما به رویِ تو نیاریم ، تو خود شرم بدار

#وحشی_بافقی


بس که آمیخته شد با غم عشقت جانم
بوی گیسوی تو را می‌دهد انگشتانم

#احسان_انصاری


آرزوها یا هوس‌ها، ننگ‌ها یا نام‌ها
می‌هراسم هم ز تحسین‌ها هم از دشنام‌ها

چون یقین آلوده تردید شد، پرهیز کن
گاه فرقی نیست بین دانه‌ها و دام‌ها

گرچه درمانی برای درد اهل عشق نیست
دستِ‌کم، کم کن غم ما را به دست جام‌ها

من مصمم‌تر به سوی آسمان پر می‌زدم
سنگ می‌بارید اگر در راهِ تو از بام‌ها

عاشقان از خود سفر کردند، اما سال‌هاست
در جهان پیچیده آواز طنینِ گام‌ها...

#محمدعلی_مقیمی

Показано 20 последних публикаций.