ده روزه دارم تلاش میکنم یه چیزی بنویسم برای امروز امّا نتونستم چون کلمه ندارم؛ به «بترسید، بترسید، ما همه باهم هستیم»ای که نصفه موند فکر میکنم و به جانهایی که به وحشیانهترین حالت ممکن گرفته شدند، به ژیناها، نیکاها، ساریناها. به کیانها، مهدیها، مجیدرضاها. امّا به لحظات اولیهی قیام هم فکر میکنم، به اینکه چقدر شگفتزده بودم. به جملهی سارة حجازی که گفته بود «من هرگز به اندازهٔ زمان انقلاب احساس زندگی نکردم» فکر میکنم. به بوسهی کوئیر در اراک. به اینکه فریاد «زن، زندگی، آزادی» از قلب خاورمیانه تا کجاها رفت.
انقلابها یک شبه اتفاق نمیفتند، انقلابها وقتی ما انتظارش رو داریم هم اتفاق نمیفتند. چیزی که قیام ژینا شروع کرد، تموم نشده و نمیشه. «ژینا گیان، تو نامری، ناوت ئهبیته رهمز».
ژن، ژیان، ئازادی.
کوئیر، ترنس، رهایی.
انقلابها یک شبه اتفاق نمیفتند، انقلابها وقتی ما انتظارش رو داریم هم اتفاق نمیفتند. چیزی که قیام ژینا شروع کرد، تموم نشده و نمیشه. «ژینا گیان، تو نامری، ناوت ئهبیته رهمز».
ژن، ژیان، ئازادی.
کوئیر، ترنس، رهایی.