عروج در عشق_قسمت2از 3
این یکی از مصیبتها در دنیاست که:
عشّاق پیوسته تلاش میکنند طرف دیگر را تغییر بدهند. آنها نمیدانند که اگر آن شخص واقعاً تغییر کند، عشق آنها ازبین خواهد رفت، زیرا آنها از همان نخست عاشق این فرد تغییرکرده نشده بودند
آنان عاشق کسی شده بودند که تحت تاثیر “اینگونه باش” قرار نگرفته بود.
با عروج در عشق آگاه میشوی که دیگری الزامات محدودهی خودش را دارد و تو نباید در آن مداخله کنی.
اگر عشق به ازادی تبدیل شود، آنگاه نیازی به جدایی نیست. فکر جدایی به این سبب برمیخیزد که تو میبینی که بیشتر و بیشتر یک برده شدهای؛ و هیچکس دوست ندارد برده باشد.
ولی شما همیشه وقتی از من سوال میکنید که در چاله افتاده و نمیتوانید خارج شوید. یک چیز قطعی است: من وارد آن چاله نمیشوم تا تو را بیرون بیاورم! هردوی شما باید ترتیبش را بدهید. اگر من برای کمک به شما وارد چاله شوم، شما هردو بیرون میروید و من در آن چاله خواهم ماند! و من کسی را نمیشناسم تا از او سوال کنم، “چطور از اینجا بیرون بیام؟!”
من هرگز از هیچکس یک سوال هم در مورد زندگی خودم نپرسیدهام. این زندگی من است، و باید آن را زندگی کنم، من باید مشکلات آن را حل کنم. من هرگز از کسی توصیه نگرفتهام، هرگز توصیه هیچکس را نپذیرفتهام که از همان ابتدا درخواست نکرده بودم
من به آن مردم گفتم:
“باید درک کنید که توصیه تنها چیزی است که همه رایگان میدهند و هیچکس دریافت نمیکند”
چرا زحمت بکشی؟ توصیه کسی که از او درخواست توصیه نکرده باشی نمیتواند خیلی خردمندانه باشد!
انسان خردمند هرگز مفاهیم خودش را برکسی تحمیل نمیکند.
اگر کسی از او سوال کند او فقط بینش خودش را میدهد.
این یک دستور و فرمان نیست که دیگران باید انجامش دهند؛ هیچ “باید”ی در آن وجود ندارد.
شما این را مدیون کائنات هستید تا این جدایی را بصورت زیبا انجام دهید. تمام قولها و وعدهها را فراموش کنید ـــ آنها در آن فضا و زمان خودشان درست بودند، ولی زمان تغییر کرده، شما هم باید تغییر کنید. هردوی شما در یک تقاطع ایستادهاید، آمادهاید تا در جهتهای متفاوت حرکت کنید؛ شاید هرگز دوباره باهم دیدار نکنید
تا میتوانید این جدایی را با وقار انجام دهید و وقتی که درک کردید که این باید اتفاق بیفتد، چه با وقار و چه بدون وقار، پس بهتر است که آن را باوقار انجام دهید.
دستکم معشوق تو در خاطرهات زنده خواهد ماند و تو در خاطرهای او زنده خواهی بود. بهنوعی خاص، آن لحظات باهمبودن برای همیشه شما را غنی خواهد ساخت.
ولی باوقار ازهم جدا شوید.
و اگر عشق را ــ که پدیدهای بسیار دشوار است ـــ شناخته باشید، این کار دشواری نیست. تو بدون تامل و فکردوباره سقوط کردی؛ میتوانی درک کنی که عشق چقدر به آسانی ناپدید شد. حقیقت آن را بپذیر؛ و همدیگر را سرزنش نکنید، زیرا هیچکدام مسئول نیستید.
باوقار به همدیگر کمک کنید، در یک دوستی عمیق ازهم جدا شوید. معمولاً وقتی عشّاق ازهم جدا میشوند، دشمن همدیگر میشوند. این نوع عجیبی از سپاسگزاری است! آنها باید واقعاً باهم دوست شوند
و اگر عشق بتواند به دوستی تبدیل شود؛ احساس گناه وجود ندارد، احساس انزجار وجود ندارد؛ کسی احساس نمیکند که فریب خورده یا از او سوءاستفاده شده. هیچکس از دیگری بهرهکشی نکرده؛ این فقط یک انرژی بیولوژیک بوده که شما را کور کرده بود.
#اشو
از مرگ به جاودانگی جلد چهارم
آخرین سخنان آتشین اشو در آمریکا ۱۹۸۵
برگردان: محسن خاتمی
@oshoi
این یکی از مصیبتها در دنیاست که:
عشّاق پیوسته تلاش میکنند طرف دیگر را تغییر بدهند. آنها نمیدانند که اگر آن شخص واقعاً تغییر کند، عشق آنها ازبین خواهد رفت، زیرا آنها از همان نخست عاشق این فرد تغییرکرده نشده بودند
آنان عاشق کسی شده بودند که تحت تاثیر “اینگونه باش” قرار نگرفته بود.
با عروج در عشق آگاه میشوی که دیگری الزامات محدودهی خودش را دارد و تو نباید در آن مداخله کنی.
اگر عشق به ازادی تبدیل شود، آنگاه نیازی به جدایی نیست. فکر جدایی به این سبب برمیخیزد که تو میبینی که بیشتر و بیشتر یک برده شدهای؛ و هیچکس دوست ندارد برده باشد.
ولی شما همیشه وقتی از من سوال میکنید که در چاله افتاده و نمیتوانید خارج شوید. یک چیز قطعی است: من وارد آن چاله نمیشوم تا تو را بیرون بیاورم! هردوی شما باید ترتیبش را بدهید. اگر من برای کمک به شما وارد چاله شوم، شما هردو بیرون میروید و من در آن چاله خواهم ماند! و من کسی را نمیشناسم تا از او سوال کنم، “چطور از اینجا بیرون بیام؟!”
من هرگز از هیچکس یک سوال هم در مورد زندگی خودم نپرسیدهام. این زندگی من است، و باید آن را زندگی کنم، من باید مشکلات آن را حل کنم. من هرگز از کسی توصیه نگرفتهام، هرگز توصیه هیچکس را نپذیرفتهام که از همان ابتدا درخواست نکرده بودم
من به آن مردم گفتم:
“باید درک کنید که توصیه تنها چیزی است که همه رایگان میدهند و هیچکس دریافت نمیکند”
چرا زحمت بکشی؟ توصیه کسی که از او درخواست توصیه نکرده باشی نمیتواند خیلی خردمندانه باشد!
انسان خردمند هرگز مفاهیم خودش را برکسی تحمیل نمیکند.
اگر کسی از او سوال کند او فقط بینش خودش را میدهد.
این یک دستور و فرمان نیست که دیگران باید انجامش دهند؛ هیچ “باید”ی در آن وجود ندارد.
شما این را مدیون کائنات هستید تا این جدایی را بصورت زیبا انجام دهید. تمام قولها و وعدهها را فراموش کنید ـــ آنها در آن فضا و زمان خودشان درست بودند، ولی زمان تغییر کرده، شما هم باید تغییر کنید. هردوی شما در یک تقاطع ایستادهاید، آمادهاید تا در جهتهای متفاوت حرکت کنید؛ شاید هرگز دوباره باهم دیدار نکنید
تا میتوانید این جدایی را با وقار انجام دهید و وقتی که درک کردید که این باید اتفاق بیفتد، چه با وقار و چه بدون وقار، پس بهتر است که آن را باوقار انجام دهید.
دستکم معشوق تو در خاطرهات زنده خواهد ماند و تو در خاطرهای او زنده خواهی بود. بهنوعی خاص، آن لحظات باهمبودن برای همیشه شما را غنی خواهد ساخت.
ولی باوقار ازهم جدا شوید.
و اگر عشق را ــ که پدیدهای بسیار دشوار است ـــ شناخته باشید، این کار دشواری نیست. تو بدون تامل و فکردوباره سقوط کردی؛ میتوانی درک کنی که عشق چقدر به آسانی ناپدید شد. حقیقت آن را بپذیر؛ و همدیگر را سرزنش نکنید، زیرا هیچکدام مسئول نیستید.
باوقار به همدیگر کمک کنید، در یک دوستی عمیق ازهم جدا شوید. معمولاً وقتی عشّاق ازهم جدا میشوند، دشمن همدیگر میشوند. این نوع عجیبی از سپاسگزاری است! آنها باید واقعاً باهم دوست شوند
و اگر عشق بتواند به دوستی تبدیل شود؛ احساس گناه وجود ندارد، احساس انزجار وجود ندارد؛ کسی احساس نمیکند که فریب خورده یا از او سوءاستفاده شده. هیچکس از دیگری بهرهکشی نکرده؛ این فقط یک انرژی بیولوژیک بوده که شما را کور کرده بود.
#اشو
از مرگ به جاودانگی جلد چهارم
آخرین سخنان آتشین اشو در آمریکا ۱۹۸۵
برگردان: محسن خاتمی
@oshoi