خود انگیخته زندگی کنید
خود انگیخته زندگی کردن یعنی چه؟
یعنی:
طبیعی باش، خودت باش،
یعنی:
با محاسبه گری زندگی نکن، از روی معصومیت زندگی کن
درختان خود انگیخته هستند، پرندگان و حیوانات خود انگیخته هستند، فقط انسان خود انگیخته نیست
این غیر طبیعی بودن از کجا میآید؟
از آنجا که من چیزی به مردم نشان میدهم که نیستم. اثبات می کنم که چیزی هستم که نیستم!
غیرطبیعیبودن از اینجا میآید. من فقیر هستم ولی به مردم طوری وانمود میکنم که ثروتمند هستم
من نادان هستم ولی این فکر را به مردم میدهم که میدانم!
من هیچکسی نیستم ولی خواستهی عظیمی برای حرف زدن دارم، تا کسی باشم! تا روزی نفس من ارضاء شود!
پس تو همواره به مردم چیزی را میگویی و نشان میدهی که نیستی. در درون چیزی هستی و در بیرون چیزی دیگر
تو با این فریب است که غیرطبیعی شدهای.....
وقتی که این نفسانیت را رها کنی، می توانی خود انگیخته باشی. وقتی بگویی: “آنچه که هستم، هستم، اگر بد هستم، هستم؛ اگر خوبم، خوب هستم. من همانقدر خوب هستم که خداوند مرا ساخته. من بیهوده نقابی نمیزنم تا خودم را در پشت آن پنهان کنم.”
هماکنون موقعیت تو مانند یک زخم است که روی آن یک گُل گذاشتهای و پنهانش کردهای.
اینگونه غیرطبیعی شدهای. آن زخم در درون است، گُلی روی آن را پوشانده است. در درون چرک جمع شده است.
و به سبب همین گل است که آن زخم نمیتواند شفا یابد، زیرا نور آفتاب و هوای تازه دریافت نمی کند.
خودت را دقیقاً همانگونه که در درون هستی آشکار کن. آنگاه خود انگیخته خواهی بود
ترسهایت را بیینداز. ترس از چی؟
که مردم در موردت فکرهای بد کنند؟
چه ضرری دارد؟
اگر مردم به تو توجه نکنند و به تو احترام نگذارند، چه چیز از دست میرود؟
از احترام آنان چه دریافت میکنی؟
شرافت خودت را نگه دار، از وجودت مراقبت کن. از روح خودت مراقبت کن. وارد بحث های بیهوده نشو که “من این هستم و من آن هستم!”
تو آنچه که هستی، هستی. خداوند تو را اینگونه ساخته. از همین آگاهی مراقبت کن.
#اشو
@oshoi
خود انگیخته زندگی کردن یعنی چه؟
یعنی:
طبیعی باش، خودت باش،
یعنی:
با محاسبه گری زندگی نکن، از روی معصومیت زندگی کن
درختان خود انگیخته هستند، پرندگان و حیوانات خود انگیخته هستند، فقط انسان خود انگیخته نیست
این غیر طبیعی بودن از کجا میآید؟
از آنجا که من چیزی به مردم نشان میدهم که نیستم. اثبات می کنم که چیزی هستم که نیستم!
غیرطبیعیبودن از اینجا میآید. من فقیر هستم ولی به مردم طوری وانمود میکنم که ثروتمند هستم
من نادان هستم ولی این فکر را به مردم میدهم که میدانم!
من هیچکسی نیستم ولی خواستهی عظیمی برای حرف زدن دارم، تا کسی باشم! تا روزی نفس من ارضاء شود!
پس تو همواره به مردم چیزی را میگویی و نشان میدهی که نیستی. در درون چیزی هستی و در بیرون چیزی دیگر
تو با این فریب است که غیرطبیعی شدهای.....
وقتی که این نفسانیت را رها کنی، می توانی خود انگیخته باشی. وقتی بگویی: “آنچه که هستم، هستم، اگر بد هستم، هستم؛ اگر خوبم، خوب هستم. من همانقدر خوب هستم که خداوند مرا ساخته. من بیهوده نقابی نمیزنم تا خودم را در پشت آن پنهان کنم.”
هماکنون موقعیت تو مانند یک زخم است که روی آن یک گُل گذاشتهای و پنهانش کردهای.
اینگونه غیرطبیعی شدهای. آن زخم در درون است، گُلی روی آن را پوشانده است. در درون چرک جمع شده است.
و به سبب همین گل است که آن زخم نمیتواند شفا یابد، زیرا نور آفتاب و هوای تازه دریافت نمی کند.
خودت را دقیقاً همانگونه که در درون هستی آشکار کن. آنگاه خود انگیخته خواهی بود
ترسهایت را بیینداز. ترس از چی؟
که مردم در موردت فکرهای بد کنند؟
چه ضرری دارد؟
اگر مردم به تو توجه نکنند و به تو احترام نگذارند، چه چیز از دست میرود؟
از احترام آنان چه دریافت میکنی؟
شرافت خودت را نگه دار، از وجودت مراقبت کن. از روح خودت مراقبت کن. وارد بحث های بیهوده نشو که “من این هستم و من آن هستم!”
تو آنچه که هستی، هستی. خداوند تو را اینگونه ساخته. از همین آگاهی مراقبت کن.
#اشو
@oshoi