🌱#خیال
لینک قسمت اول
https://t.me/new_ziba/34760
#قسمت_پنجاهوچهار
قر صهاش رو از روی میز برداشتم و رو بهش گفتم:
-باشه به دکترت م یگم یه نگاهی به این قر صها بندازه!
باش های گفت و دوباره پرس یدم:
-آیهان چطوره، میونتون خوبه ؟!
سری تکون داد و با ذوقی که سعی داشت از م پنهون کنه لب ز د:
-آره خی لی مَرد خو بیه همش پ یشمِ و مراقبمه!
زیرچش می نگاهش کردم که خودش متوجه شده بود داره بال در م یاره از خوشحا لی برای همین
لب زدم:
-خب ادامش؟!
چنگی به موهاش زد و خز ید زیر پتو و شون های به نشون هی نمیدونم بالا انداختُ گفت:
-داداش دنبال زیر بغل پوست ماری، دنبال چی م یگردی دورت بگردم.
عمیق نگاهش کردم و بعد از گفتن شبب خیر از اتاقش بیرون اومدم.
باید بیشتر حواسم رو به آیهان م یدادم تا مطمئن باشم این مرتیکه دل شانا رو نبرده باشه.
پلههارو پایین اومدم و روی کاناپه لَم دادم که در و یلا باز شد و باربد داخل ش د.
درحا لی که به سمتم میومد کلافه گفت:
-جاسوس و پیدا کرد م!
متعجب نگاهش کردم که با عصبانیت گفت:
-آردا شمس برای برسام کار م یکنه کسی که گند زده به کارای قاچاق اون مر تیکه حرو مزاد هاس!
عصب یمُشتم رو روی میز کوب یدم و غریدم:
-چطوری این همه وقت نفه مید یم؟!
کلافه نفس عم یقی کش یدُ لب زد:
-این مرت یکه زیادی نفوذ کرده تو باند ما با ید خی لی بیشتر دقت ک نیم.
عصبی نگاهش کردم و لب زد م:
-فردا دهنِ آردا رو سرویس م یکنم تا بفهمه خیانت به من تاوان سنگ ینی داره!
سری به نشون هی تایید تکون داد و رو بهش گفتم:
-یه چیز دیگه خی لی م یلنگه.
سوالی نگاهم کرد و ادامه دادم:
-روزی که برسام برای کمک به مریدا اومد با تحق یقات فهمیدم رل مر یدا برادرِ برسامِ اما چرا رلش
نیومد برای کمک به مر یدا که برسام و فرستاد؟!
متعجب بهم خیره بود با عصبانیت گفت:
-نکنه یک درصد آیهان جاسوس دوم باشه و بخواد از شانا استفاده کنه؟!
عصبی دستی به صورتم کش یدم و شق یق ههام رو با دست فشار دادم و لب زدم:
-چهار چشمی حواسمون باید به آیهان و شانا باشه، تا هیچی نفهم یدیم مشکوک رفتار نک نیم، اگه
یک درصد آیهان جاسوس باشه و بخواد از باند برسام به شانا آسیب برسونه خاندانشُ به آ تیش
م یکشونم ه یچکس حق نداره به خواهرم آ سیب بزنه!
⭕️ #تاکید_مجدد دی ماه لیست میشه از دستش ندید بر اساس اکانت تلگرامتون بهتون توکن میده همین.👇
-مر ید اسیا ح-
درحا لی که کلاهم رو روی سرم م یکش یدم آستینِ هودیم رو روی دستم کش یدم و شیش هی ماشین
رو بالا دادم و منتظر اومدن آیهان شدم .
با باز شدنِ در خیره نگاهش کردم که قهو ه رو دستم داد و جرع های ازش سَر کشیدم.
دستم رو آروم گرفت و بوس های کوتاهی روش زد و با خنده گفتم:
-رمان تیک شدی مَرد من!
تک خند های مردون های کرد و درحالی که ما شین رو روشن م یکرد لب زد:
-من برای تو همیشه رمانتیکم.
لبخندی زدم و حواسم رو به آهنگی که تو ما شین پخش م یشد دادم و با د یدنِ نَ منَم بارون با ذوق
دستهام رو بهم کوبیدم و رو به آیهان گفت م:
-ب یا بریم زیر بارون قدم بزن یم.
مصمم سری به نشون هی نه تکون داد و اضافه کرد:
-ح تی حرفشم نزن من از بارون به شدت متنفرم، جز این که خیسِ خا لی شی و تَهش سرما
بخوری هیچی نداره.
🔞 #توجه: اگر بلد نیستید ازربات های تلگرامی پول دربیارید آموزشش در کانال زیر هست وارد بشید و استفاده کنید. 💦👇
@airdbcoins💚
لینک قسمت اول
https://t.me/new_ziba/34760
#قسمت_پنجاهوچهار
قر صهاش رو از روی میز برداشتم و رو بهش گفتم:
-باشه به دکترت م یگم یه نگاهی به این قر صها بندازه!
باش های گفت و دوباره پرس یدم:
-آیهان چطوره، میونتون خوبه ؟!
سری تکون داد و با ذوقی که سعی داشت از م پنهون کنه لب ز د:
-آره خی لی مَرد خو بیه همش پ یشمِ و مراقبمه!
زیرچش می نگاهش کردم که خودش متوجه شده بود داره بال در م یاره از خوشحا لی برای همین
لب زدم:
-خب ادامش؟!
چنگی به موهاش زد و خز ید زیر پتو و شون های به نشون هی نمیدونم بالا انداختُ گفت:
-داداش دنبال زیر بغل پوست ماری، دنبال چی م یگردی دورت بگردم.
عمیق نگاهش کردم و بعد از گفتن شبب خیر از اتاقش بیرون اومدم.
باید بیشتر حواسم رو به آیهان م یدادم تا مطمئن باشم این مرتیکه دل شانا رو نبرده باشه.
پلههارو پایین اومدم و روی کاناپه لَم دادم که در و یلا باز شد و باربد داخل ش د.
درحا لی که به سمتم میومد کلافه گفت:
-جاسوس و پیدا کرد م!
متعجب نگاهش کردم که با عصبانیت گفت:
-آردا شمس برای برسام کار م یکنه کسی که گند زده به کارای قاچاق اون مر تیکه حرو مزاد هاس!
عصب یمُشتم رو روی میز کوب یدم و غریدم:
-چطوری این همه وقت نفه مید یم؟!
کلافه نفس عم یقی کش یدُ لب زد:
-این مرت یکه زیادی نفوذ کرده تو باند ما با ید خی لی بیشتر دقت ک نیم.
عصبی نگاهش کردم و لب زد م:
-فردا دهنِ آردا رو سرویس م یکنم تا بفهمه خیانت به من تاوان سنگ ینی داره!
سری به نشون هی تایید تکون داد و رو بهش گفتم:
-یه چیز دیگه خی لی م یلنگه.
سوالی نگاهم کرد و ادامه دادم:
-روزی که برسام برای کمک به مریدا اومد با تحق یقات فهمیدم رل مر یدا برادرِ برسامِ اما چرا رلش
نیومد برای کمک به مر یدا که برسام و فرستاد؟!
متعجب بهم خیره بود با عصبانیت گفت:
-نکنه یک درصد آیهان جاسوس دوم باشه و بخواد از شانا استفاده کنه؟!
عصبی دستی به صورتم کش یدم و شق یق ههام رو با دست فشار دادم و لب زدم:
-چهار چشمی حواسمون باید به آیهان و شانا باشه، تا هیچی نفهم یدیم مشکوک رفتار نک نیم، اگه
یک درصد آیهان جاسوس باشه و بخواد از باند برسام به شانا آسیب برسونه خاندانشُ به آ تیش
م یکشونم ه یچکس حق نداره به خواهرم آ سیب بزنه!
⭕️ #تاکید_مجدد دی ماه لیست میشه از دستش ندید بر اساس اکانت تلگرامتون بهتون توکن میده همین.👇
ورود به paws و استخراج
-مر ید اسیا ح-
درحا لی که کلاهم رو روی سرم م یکش یدم آستینِ هودیم رو روی دستم کش یدم و شیش هی ماشین
رو بالا دادم و منتظر اومدن آیهان شدم .
با باز شدنِ در خیره نگاهش کردم که قهو ه رو دستم داد و جرع های ازش سَر کشیدم.
دستم رو آروم گرفت و بوس های کوتاهی روش زد و با خنده گفتم:
-رمان تیک شدی مَرد من!
تک خند های مردون های کرد و درحالی که ما شین رو روشن م یکرد لب زد:
-من برای تو همیشه رمانتیکم.
لبخندی زدم و حواسم رو به آهنگی که تو ما شین پخش م یشد دادم و با د یدنِ نَ منَم بارون با ذوق
دستهام رو بهم کوبیدم و رو به آیهان گفت م:
-ب یا بریم زیر بارون قدم بزن یم.
مصمم سری به نشون هی نه تکون داد و اضافه کرد:
-ح تی حرفشم نزن من از بارون به شدت متنفرم، جز این که خیسِ خا لی شی و تَهش سرما
بخوری هیچی نداره.
🔞 #توجه: اگر بلد نیستید ازربات های تلگرامی پول دربیارید آموزشش در کانال زیر هست وارد بشید و استفاده کنید. 💦👇
@airdbcoins💚