🌱#خیال
لینک قسمت اول
#قسمت_اول
-پارت یازآ ینده-!
-مر ید اسیا ح-
تا حالا اخ تیارِ زند گیتون افتاده دستِ یه قویتر از خودتونُ زند گیتون تو یک ثا نیه از این رو به اون
رو شده؟!
تا حالا شده بهت بگن اینجا یه گودالِ عمیقِ که اگه پاتُ کَج بزاری مساوی با سقوطِ مرگبار؟!
تا حالا چاقو زیرِ گلوت گذاشتن و حق انتخاب رو ازت بگیرن مجبور با شی اطاعت امَر کنی ؟!
زندگی جُفت دستهاش رو محکم روی گردنم گذاشته و با تمامِ توان فشار م یده، به گمونم تا
اینجا بازی اون قو یتر بوده..
با پَرت شدنم روی ز مین افکارِ س یاه از ذهنم عبور کردنُ نفس عم یقی ک شید م.
این چش مبَند لعنتی ن م یذاشت جلوم رو ب بینم، تنها این غولهای آد منما م یتونستن منُ به جایی
که حتی ن م یدونستم کجاست هدایت کنن!
بلاخره چش مهام رو باز کردنُ چش مهام تار م یدید، چندبار تند تند پلک زدمُ سعی کردم چش مهام
به نوری که حاصل از لامپِ مزخرفِ بالای سرم آ ویزون بود عادت کنم.
دیوا رهای سیاه و پل ههای خاک خورده، اولین چیزی بود به چشمم خورد.
با هول داده شدنم به سمتِ جلو ناچار نفس عم یق ی کشیدمُ از پلهها پایین رفتم.
این زیرزمینِ کذایی تعیین کنند هی سرنوشت من بود، قد مهام رو به سمتِ جلو برداشتم که
شن یدنِ صداهای جیغ و دادِ دخترای ک مسن و سال ترس بهم هجوم آورد.
حتی ن م یدونستم چرا اینجا بودمُ چه بلا یی قرار بود سرم بیا د.
مشغولِ آنالیز کردنِ اتا قهای آجری مانندی که توی زیرزمین ساخته شده بود، بودم که با د یدنِ
صحن هی تجاوز به یه دختر کوچ یک که شا ید کلا ده سالش هم ب یشتر نبود!
با دیدنِ دخترایی که مثل من بغلشون دوتا آدم غولپیکر بود که فرار نکنن هر لحضه بیشتر
م یترسیدم.
تنها فرق من با اونا این بود که غرق خون و زخ مهای ترسناک نبودم ..
دخترای زیادی از درد زیاد جیغ م یزدن که باعث میشد روح و روانمُ به بازی بگیر ه ..
آب دهنم رو قورت دادم و با صدای لرزونی گفتم:
-منُ کجا م یبرید، من فقط یه بچه پرورشگاه یام، ا ین دخترا دوس تهای من تو پرورشگاه بودن،
اونا ا ینجا چ یکار دارن ؟
با تو دهنی که توسطِ مَردی که ب یشتر شبیه بادیگارد بود سکوت رو تر جیح دادم!
بلاخره داخل اتا قی شدم که از همهی اتا قها شی کتر بود، نفس ع می قی ک شیدمُ روی صند لی
نشستم.
✅خانم ها این همه تاکید کردم از ربات استفاده کنید در عرض 5 هفته حدود 300 دلار (21میلیون ) از دست داید. برای بقیه ربات ها مجدد اینجا کلیک کنید.
چند د قیقه بعد مَردی داخل اتاق شد، هیکلِ رو فُر می داشتُ موهاش ط لایی بود، متعجب بهش
خیره بودم و سریع گفتم:
-منُ برای چی آوردی ا ینجا مرت یکه، مگه قرار نبود منُ یه خانواده به سرپرستی ب گیرن من ا ینجا تو
این سلولِ لعن تی ترسناک چیکار م یکنم؟!
درحا لی که قدم به قدم دورم م یچرخید دستش رو روی کتفم گذاشتُ آروم آروم فشار دستش رو
بیشتر کردُ غرید:
-گُ مشدی دختر کوچولو؟!
هیس دختر کوچولو انقدر نلرز، اگه دوست نداری عاقبتت مثل اون دخترای هرزه که هرکدو م
مشغول سرویس دادن به یک یانُ روزانه براشون مشتریهای جورواجور م یارم تا به مَردای وحشی و
خشن سرویس بدن، اگه دلت نم یخواد شکنج ههای روحی و روانی بشی، اگه دلت ن م یخواد مغزتُ
نشونه بگیرم بفرستمت اون د نیا ا ینجا حرف، حرفِ منه توام بَرد هی حلقه به گوش!
ترسیده آب دهنم رو قورت دادم و به شخصِ از لحنش ترسیدم، ز یادی ترسناک و جدی بود، یع نی
منم قرار بود مثل اونا بشم؟!
درحا لی که از ترس اش کهام روی گون ههام م یریخت ادامه داد:
-بزار بهت اینطوری بگم کوچولو، دخترایی که اومدن اینجا براشون شرط گذاشتم، قبول نکردن
وضع یتشون انقدر حا لبهمزن شد، راستی م یدونس تی صداهای جیغ و فریادشو ن بهم آرامش
م یده ؟
حالا تو بهم بگو حاضری پیوند مغز استخوان انجام بدی برای یه دخترِ ه مسنِ خودت، با وجودِ این
که ممکنه خودت سرطان بگیری؟!
🔞 #توجه: اگر بلد نیستید ازربات های تلگرامی پول دربیارید آموزشش در کانال زیر هست وارد بشید و استفاده کنید. 💦👇
@airdbcoins💚
لینک قسمت اول
#قسمت_اول
-پارت یازآ ینده-!
-مر ید اسیا ح-
تا حالا اخ تیارِ زند گیتون افتاده دستِ یه قویتر از خودتونُ زند گیتون تو یک ثا نیه از این رو به اون
رو شده؟!
تا حالا شده بهت بگن اینجا یه گودالِ عمیقِ که اگه پاتُ کَج بزاری مساوی با سقوطِ مرگبار؟!
تا حالا چاقو زیرِ گلوت گذاشتن و حق انتخاب رو ازت بگیرن مجبور با شی اطاعت امَر کنی ؟!
زندگی جُفت دستهاش رو محکم روی گردنم گذاشته و با تمامِ توان فشار م یده، به گمونم تا
اینجا بازی اون قو یتر بوده..
با پَرت شدنم روی ز مین افکارِ س یاه از ذهنم عبور کردنُ نفس عم یقی ک شید م.
این چش مبَند لعنتی ن م یذاشت جلوم رو ب بینم، تنها این غولهای آد منما م یتونستن منُ به جایی
که حتی ن م یدونستم کجاست هدایت کنن!
بلاخره چش مهام رو باز کردنُ چش مهام تار م یدید، چندبار تند تند پلک زدمُ سعی کردم چش مهام
به نوری که حاصل از لامپِ مزخرفِ بالای سرم آ ویزون بود عادت کنم.
دیوا رهای سیاه و پل ههای خاک خورده، اولین چیزی بود به چشمم خورد.
با هول داده شدنم به سمتِ جلو ناچار نفس عم یق ی کشیدمُ از پلهها پایین رفتم.
این زیرزمینِ کذایی تعیین کنند هی سرنوشت من بود، قد مهام رو به سمتِ جلو برداشتم که
شن یدنِ صداهای جیغ و دادِ دخترای ک مسن و سال ترس بهم هجوم آورد.
حتی ن م یدونستم چرا اینجا بودمُ چه بلا یی قرار بود سرم بیا د.
مشغولِ آنالیز کردنِ اتا قهای آجری مانندی که توی زیرزمین ساخته شده بود، بودم که با د یدنِ
صحن هی تجاوز به یه دختر کوچ یک که شا ید کلا ده سالش هم ب یشتر نبود!
با دیدنِ دخترایی که مثل من بغلشون دوتا آدم غولپیکر بود که فرار نکنن هر لحضه بیشتر
م یترسیدم.
تنها فرق من با اونا این بود که غرق خون و زخ مهای ترسناک نبودم ..
دخترای زیادی از درد زیاد جیغ م یزدن که باعث میشد روح و روانمُ به بازی بگیر ه ..
آب دهنم رو قورت دادم و با صدای لرزونی گفتم:
-منُ کجا م یبرید، من فقط یه بچه پرورشگاه یام، ا ین دخترا دوس تهای من تو پرورشگاه بودن،
اونا ا ینجا چ یکار دارن ؟
با تو دهنی که توسطِ مَردی که ب یشتر شبیه بادیگارد بود سکوت رو تر جیح دادم!
بلاخره داخل اتا قی شدم که از همهی اتا قها شی کتر بود، نفس ع می قی ک شیدمُ روی صند لی
نشستم.
✅خانم ها این همه تاکید کردم از ربات استفاده کنید در عرض 5 هفته حدود 300 دلار (21میلیون ) از دست داید. برای بقیه ربات ها مجدد اینجا کلیک کنید.
چند د قیقه بعد مَردی داخل اتاق شد، هیکلِ رو فُر می داشتُ موهاش ط لایی بود، متعجب بهش
خیره بودم و سریع گفتم:
-منُ برای چی آوردی ا ینجا مرت یکه، مگه قرار نبود منُ یه خانواده به سرپرستی ب گیرن من ا ینجا تو
این سلولِ لعن تی ترسناک چیکار م یکنم؟!
درحا لی که قدم به قدم دورم م یچرخید دستش رو روی کتفم گذاشتُ آروم آروم فشار دستش رو
بیشتر کردُ غرید:
-گُ مشدی دختر کوچولو؟!
هیس دختر کوچولو انقدر نلرز، اگه دوست نداری عاقبتت مثل اون دخترای هرزه که هرکدو م
مشغول سرویس دادن به یک یانُ روزانه براشون مشتریهای جورواجور م یارم تا به مَردای وحشی و
خشن سرویس بدن، اگه دلت نم یخواد شکنج ههای روحی و روانی بشی، اگه دلت ن م یخواد مغزتُ
نشونه بگیرم بفرستمت اون د نیا ا ینجا حرف، حرفِ منه توام بَرد هی حلقه به گوش!
ترسیده آب دهنم رو قورت دادم و به شخصِ از لحنش ترسیدم، ز یادی ترسناک و جدی بود، یع نی
منم قرار بود مثل اونا بشم؟!
درحا لی که از ترس اش کهام روی گون ههام م یریخت ادامه داد:
-بزار بهت اینطوری بگم کوچولو، دخترایی که اومدن اینجا براشون شرط گذاشتم، قبول نکردن
وضع یتشون انقدر حا لبهمزن شد، راستی م یدونس تی صداهای جیغ و فریادشو ن بهم آرامش
م یده ؟
حالا تو بهم بگو حاضری پیوند مغز استخوان انجام بدی برای یه دخترِ ه مسنِ خودت، با وجودِ این
که ممکنه خودت سرطان بگیری؟!
🔞 #توجه: اگر بلد نیستید ازربات های تلگرامی پول دربیارید آموزشش در کانال زیر هست وارد بشید و استفاده کنید. 💦👇
@airdbcoins💚