سالواتیهرا هر روز نقاشی میکرد. هرشنبه با رنگ آبی در پایینترین نقطهی تابلو که دستش میرسید تاریخ میزد. بعضی هفتهها پنج متر نقاشی میکرد؛ بعضی هفتهها هم فقط یک متر، اما هیچگاه کمتر از این نقاشی نکرد. مقداری که نقاشی میکرد بسته به جزئیاتی که کار لازم داشت فرق میکرد. هیچوقت نقاشیکشیدن را متوقف نکرد چون برای او بوم نقاشی هیچوقت از حرکت نمیایستاد. انگار با این شیوه میخواست از فلج قلمی خلاص شود که گریبان هر نقاشی را میگیرد. انگار طاقهی کرباس مدام به سمت چپ باز میشد؛ طوری که او در مقام نقاشْ قادر به مهار آن نبود. هرگز به خودش اجازه نداد که به عقب برگردد و بهسراغ کارهای گذشتهاش برود. اگر چیزی را که کشیده بود دوست نداشت، آن را مجدداً و در ادامه با تغییراتی میکشید؛ اما هیچگاه به عقب برنگشت. مثل گذشتههایی که گذشتهاند؛ تغییر آنچه کشیده بود غیرممکن مینمود.
| سال لال | پدرو مایرال | اسدالله امرایی | مینیماژ؛ کتابهای حبیبی نشر نیماژ |
| سال لال | پدرو مایرال | اسدالله امرایی | مینیماژ؛ کتابهای حبیبی نشر نیماژ |