توضیحی مختصر در خصوص مفهوم "انبوه خلق"
۱. بسیاری به اشکال مختلف در خصوص این اصطلاح «انبوه خلق» که من گاهی از آن استفاده میکنم، پرسشها و نظرهای مختلفی مطرح کردهاند. پس، با خودداری از بحثهای فنّی نظری، خیلی ساده و روشن توضیح مختصری میدهم دربارۀ معنا و دلیل استفاده از این مفهوم.
۲.انبوه خلق (Multitude) در برابر مردم (People) مفهومی است که تاریخچۀ استفادۀ آن به تقابل دو تفکر، دو متفکر و دو نوع از سیاست مختلف و مخالف برمیگردد. یعنی تقابل تفکر آزادیخواهانه در برابر تفکر سلطهگر، تقابل باروخ اسپینوزا در برابر توماس هابز( دوستان ناآشنا در فضای آشفته سیاسی کشور ما می کوشند بگویند این مفهوم برگرفته از اندیشه مارکس است. این مفهوم هیچ ربطی به مفهوم خلق نزد مارکسیست های ارتدکس ندارد) ، و سیاست دموکراتیک در برابر سیاست اقتدارگرا. بنابراین منظور از انبوه خلق گروهی از انسانهاست که دل در گرو آزادی دارند، علیه اقتدار میایستند و جامعهای و سیاستی دموکراتیک را پایهگذاری میکنند. در حالی که مردم اصطلاحی است که حتی تفکر سلطهگر و سیاست اقتدارگرا مدعی نمایندگی آن و سخن گفتن و عمل کردن از طرف آن است، بالعکس انبوه خلق هیچ سخنگو، نماینده و جانشینی ندارد مگر خودش.
۳.مردم اصطلاح معمول و سادهای است که نهفقط در گفتار روزمره بلکه در گفتمان سیاسی به هر کسی و همه بدون هیچ تعین مشخصی اشاره دارد، اما انبوه خلق فقط به انسانهایی اشاره دارد که تفاوتهایشان را به رسمیت میشناسند، به صورت جمعی میاندیشند و عمل میکنند و در عین کثرت ید واحدهای را برای ساختن جامعهای سعادتمند تشکیل میدهند. اسپینوزا در «رسالۀ سیاسی»اش انبوه خلق را ستون بنیادی ایجاد و دفاع از آزادیهای مدنی و رسیدن به دموکراسی معرفی میکند. هر اندازه دولتها عاشق مردمی هستند که به آنها مشروعیت میبخشند، در مراسم و آیینهایشان حضور پیدا میکنند و در صحنه حاضر میشوند، انبوه خلق به کسی مشروعیت نمیبخشد مگر خودش، در مراسمی شرکت نمیکند مگر مراسمی که خودش به وجود بیاورد، و در صحنهای حاضر نمیشود مگر صحنهای که خودش ترتیب میدهد. یعنی در مراسم و صحنههایی مثل خواست جمعی حقوق و آزادیهای مدنی در میادین و مجامع عمومی. به همین خاطر از قرن هفدهم تا همین حالا وقتی دولتها به انبوه خلق اشاره میکنند آنها را لعن و نفرین میکنند و عامل آشوب و فتنه میدانند، در حالی که همیشه مردم را به سبب فرمانبرداری و تبعیتش ستایش میکنند.
۴.به همین سبب است که در اشاره به انبوه کسانی که در مقابل هیچ اربابی سر تسلیم فرود نمیآورند، به هیچ کسی وکالت و حق قیمومیت عطا نمیکنند، تحت سرپرستی و ولایت هیچ کسی قرار نمیگیرند و از شأن آزاد، بالغ، عاقل و انسانی خودشان دفاع میکنند، نه از «مردم» که از «انبوه خلق» یاد کردم. هرچند خود همان مردم نیز همیشه میتوانند به قالب «انبوه خلق» دربیایند و آزادی، کرامت و انسانیت را هدف فعالیتهای خود قرار دهند. لذا یکی از اهداف انبوه خلق تبدیل دائمی مردم به انبوه خلقی است که از اطاعت و اتکا بر هر غیری رو برمیگرداند و به قدرت، عقلانیت و پیوندهای خودش اتکا میکند.
۵.اما نباید فراموش کرد که ما انبوه خلق خواستار ایرانی سعادتمند، سربلند و آزاد، همیشه در معرض تبدیل شدن به مردم هستیم. در معرض اینکه به بهانۀ امنیت و ترس از دیگری، آزادی را فراموش یا به بعد واگذار کنیم. در معرض اینکه به بهانۀ دفاع از هویت و بحران هویت، دوستی با همدیگر و دیگران را فراموش یا به سخره بگیریم. بنابراین، برای اینکه شایسته آن باشیم که انبوه خلق باشیم و جویای آزادی و سعادت همگانی، باید در تک تک اعمال، گفتار، تصمیمات و انتخابهایمان این را نشان دهیم. این درسی است که از متفکران و تفکر آزادیخواه میتوان آموخت. این برخلاف لجنپراکنیها و خاک در چشم واقعیت پاشیدن از طرف شیفتگان بردگی، چاکران زر و پول، و نوکران اربابان ریز و درشت، نه تروریسم که منتهای عشق به زندگی سعادتمند، مدنی و صلحآمیز جمعی است که به جای مردمی تابع و سرافکنده، انبوه خلقی فعال، سربلند و متکی بر خویش باشیم.
http://t.me/mostafamehraeen
۱. بسیاری به اشکال مختلف در خصوص این اصطلاح «انبوه خلق» که من گاهی از آن استفاده میکنم، پرسشها و نظرهای مختلفی مطرح کردهاند. پس، با خودداری از بحثهای فنّی نظری، خیلی ساده و روشن توضیح مختصری میدهم دربارۀ معنا و دلیل استفاده از این مفهوم.
۲.انبوه خلق (Multitude) در برابر مردم (People) مفهومی است که تاریخچۀ استفادۀ آن به تقابل دو تفکر، دو متفکر و دو نوع از سیاست مختلف و مخالف برمیگردد. یعنی تقابل تفکر آزادیخواهانه در برابر تفکر سلطهگر، تقابل باروخ اسپینوزا در برابر توماس هابز( دوستان ناآشنا در فضای آشفته سیاسی کشور ما می کوشند بگویند این مفهوم برگرفته از اندیشه مارکس است. این مفهوم هیچ ربطی به مفهوم خلق نزد مارکسیست های ارتدکس ندارد) ، و سیاست دموکراتیک در برابر سیاست اقتدارگرا. بنابراین منظور از انبوه خلق گروهی از انسانهاست که دل در گرو آزادی دارند، علیه اقتدار میایستند و جامعهای و سیاستی دموکراتیک را پایهگذاری میکنند. در حالی که مردم اصطلاحی است که حتی تفکر سلطهگر و سیاست اقتدارگرا مدعی نمایندگی آن و سخن گفتن و عمل کردن از طرف آن است، بالعکس انبوه خلق هیچ سخنگو، نماینده و جانشینی ندارد مگر خودش.
۳.مردم اصطلاح معمول و سادهای است که نهفقط در گفتار روزمره بلکه در گفتمان سیاسی به هر کسی و همه بدون هیچ تعین مشخصی اشاره دارد، اما انبوه خلق فقط به انسانهایی اشاره دارد که تفاوتهایشان را به رسمیت میشناسند، به صورت جمعی میاندیشند و عمل میکنند و در عین کثرت ید واحدهای را برای ساختن جامعهای سعادتمند تشکیل میدهند. اسپینوزا در «رسالۀ سیاسی»اش انبوه خلق را ستون بنیادی ایجاد و دفاع از آزادیهای مدنی و رسیدن به دموکراسی معرفی میکند. هر اندازه دولتها عاشق مردمی هستند که به آنها مشروعیت میبخشند، در مراسم و آیینهایشان حضور پیدا میکنند و در صحنه حاضر میشوند، انبوه خلق به کسی مشروعیت نمیبخشد مگر خودش، در مراسمی شرکت نمیکند مگر مراسمی که خودش به وجود بیاورد، و در صحنهای حاضر نمیشود مگر صحنهای که خودش ترتیب میدهد. یعنی در مراسم و صحنههایی مثل خواست جمعی حقوق و آزادیهای مدنی در میادین و مجامع عمومی. به همین خاطر از قرن هفدهم تا همین حالا وقتی دولتها به انبوه خلق اشاره میکنند آنها را لعن و نفرین میکنند و عامل آشوب و فتنه میدانند، در حالی که همیشه مردم را به سبب فرمانبرداری و تبعیتش ستایش میکنند.
۴.به همین سبب است که در اشاره به انبوه کسانی که در مقابل هیچ اربابی سر تسلیم فرود نمیآورند، به هیچ کسی وکالت و حق قیمومیت عطا نمیکنند، تحت سرپرستی و ولایت هیچ کسی قرار نمیگیرند و از شأن آزاد، بالغ، عاقل و انسانی خودشان دفاع میکنند، نه از «مردم» که از «انبوه خلق» یاد کردم. هرچند خود همان مردم نیز همیشه میتوانند به قالب «انبوه خلق» دربیایند و آزادی، کرامت و انسانیت را هدف فعالیتهای خود قرار دهند. لذا یکی از اهداف انبوه خلق تبدیل دائمی مردم به انبوه خلقی است که از اطاعت و اتکا بر هر غیری رو برمیگرداند و به قدرت، عقلانیت و پیوندهای خودش اتکا میکند.
۵.اما نباید فراموش کرد که ما انبوه خلق خواستار ایرانی سعادتمند، سربلند و آزاد، همیشه در معرض تبدیل شدن به مردم هستیم. در معرض اینکه به بهانۀ امنیت و ترس از دیگری، آزادی را فراموش یا به بعد واگذار کنیم. در معرض اینکه به بهانۀ دفاع از هویت و بحران هویت، دوستی با همدیگر و دیگران را فراموش یا به سخره بگیریم. بنابراین، برای اینکه شایسته آن باشیم که انبوه خلق باشیم و جویای آزادی و سعادت همگانی، باید در تک تک اعمال، گفتار، تصمیمات و انتخابهایمان این را نشان دهیم. این درسی است که از متفکران و تفکر آزادیخواه میتوان آموخت. این برخلاف لجنپراکنیها و خاک در چشم واقعیت پاشیدن از طرف شیفتگان بردگی، چاکران زر و پول، و نوکران اربابان ریز و درشت، نه تروریسم که منتهای عشق به زندگی سعادتمند، مدنی و صلحآمیز جمعی است که به جای مردمی تابع و سرافکنده، انبوه خلقی فعال، سربلند و متکی بر خویش باشیم.
http://t.me/mostafamehraeen