(ادامه)👇👇
🔹مثلاً فرض كنيد كسی نوعی انسانشناسیای را بپذيرد كه انسانها را كاملاً برابر بداند و طبعاً به قاعده زرين هم معتقد خواهد شد و فرض كنيد كه اين اعتقاد در وجودش راسخ شود و از سوی ديگر اعتنا نكردن ديگری به حضور خود را خوش نمیدارد، آن وقت به صرافت طبع خود، طبق قاعده زرين كه در او رسوخ يافته، رفتاری خواهد كرد حاكی از اعتنای به حضور ديگری؛ بدينسان هم ساده خواهد بود و هم مؤدب. اما اين راهحل لااقل دو مشكل بزرگ دارد و به اين آسانی نمیتوان ادب و سادگی را باهم جمع كرد.
🔹مشكل اول نخستين راهحلی كه برای جمع سادگی و ادب گفتيم اين است كه وقتي رعايت حضور ديگری اقتضا میكند كه انسان خوشايند او را رعايت كند و در عين حال خوشايند ديگری با خوشايند او منافات دارد چه بايد كرد؟ در اينجا اقتضای سادگی اين است كه او خوشايند خود را رعايت كند و اقتضای ادب رعايت خوشايند ديگری است. به نظر میآيد كه در زندگی عملی مردم در مقام ادب بيشتر انتظار دارند كه خوشايندشان رعايت شود.مشكل دوم اين اين است كه هميشه انسان با يك فرد ديگر مواجه نيست و گاه n نفر در محضر انساناند كه ممكن است رعايت ادب حضور هر يك با ديگری منافات داشته باشد.
🔹بنابراين، اين راهحل در اينجا كارايی ندارد و كارایی آن فقط در مواردی است كه انسان با يك نفر مواجه باشد و يا اگر با بيش از يك نفر مواجه است همه آنها جهاننگری مشتركی داشته باشند و نيز وقتی كه خوشايندها محل اعتنا نباشند و رعايت ادب را رعايت خوشايندها ندانيم.
🔹با توجه به نكات فوق جمع رعايت ادب و سادگی را به صورت ديگری میتوان ترسيم كرد و آن اينكه به لحاظ منطقی حضورهای ديگری برای انسان دو صورت دارد: حضورهای خواسته و حضورهای ناخواسته. ملاقات انسان با ديگری يا برای يك هدفی خاص است و آگاهانه صورت میگيرد و يا كاملاً تصادفی است. در مورد دوم[تصادفی] تنها چيزی كه اخلاق در مقام ادب اقتضا دارد اين است كه درد و رنج غيرلازم به ديگری وارد نكند و اگر لب اخلاق اين است كه به ديگری درد و رنج غيرلازم وارد نكنيم، پس اخلاق يعنی رعايت ادب؛ و اين با صرافت طبع و سادگی سازگار است.
🔹در مواردی كه برخورد آگاهانه است اقتضای رعايت ادب اين است كه انسان، علاوه بر وارد نكردن درد و رنج غيرلازم به ديگران، درد و رنجی را هم از آنان بردارد. در اينجا هم میتوان در عين رعايت ادب كاملاً طبيعی زيست. فقط در يك جا اين جمع ممكن نيست و آن هم جايی است كه انسان نيازی دارد كه برای رفع آن به ديگری رجوع كرده است و خود ديگری هم نيازی دارد كه وقت و نيروی او برای برآوردن هر دو كفايت نمیكند؛ در اينجا ادب اقتضا دارد كه انسان نياز ديگری را برطرف كند و سادگی اقتضا دارد كه نياز خودش را برآورد. البته اين موارد خيلی كمتر از موارد نقض راهحل پيشين است.
🔹در اينجا دو نكته هست: يكی اينكه در اين راهحل دوم ــ كه به نظرم بهتر از راهحل اول است ــ سادگی اقتضا دارد كه انسان به ارزشداوری ديگری نسبت به خود بياعتنا باشد. به عبارت ديگر، انسان آنچه را دارد به ديگری میدهد و در مورد آنچه ندارد به ارزشداوری ديگری بیتوجه است و حتی ممكن است ديگری اصلاً متوجه اين نباشد. به عبارتی، انسان در اينجا در اعتنای به ديگری كنشگر است و در طبيعی بودن بايد بیاعتنا به واكنش ديگری باشد تا بتواند جمع ميان ادب و سادگی كند.
🔹نكته دوم اين است كه قوت اين راهحل در اين است كه انسان در آن مصلحتبين است، نه خوشايندبين، يعنی، به تعبير روانشناسان، انسان به نياز طرف مقابل توجه دارد نه به خواستهاش؛ هرچه انسان از توجه به خواسته بيشتر به طرف توجه به نياز برود جمع بين ادب و سادگی ممكن و ممكنتر میشود.
🔹اما ساده بودن چند هنر ديگر هم دارد و به نظر من نهفقط نمیشود آن را فضيلت ندانست، بلكه زيباترين فضيلت است. هنرهای ديگر سادگی عبارتاند از اينكه اولاً سادگي انسان را اخلاقیتر میسازد؛ به ميزانی كه انسان پيچيده است غيراخلاقی عمل میكند. ثانياً انسان ساده آرامش روان دارد و به ميزانی كه انسان پيچيده است اضطراب دارد. ثالثاً استقلال هيچ انسانی به اندازه انسان ساده نيست و بنابراين هرچه در عالم عوض شود او سر جای خود باقی میماند، اما انسان تا وقتی پيچيده است در قيدوبند ديگران است. رابعاً تمام نيروهای انسان ساده در رسيدن به هدفش همسو میشوند و انسانهای ساده تقريباً بهحتم به هدفهای خود میرسند. وقتی انسان، به تعبير بودا، مثل كرگدن تنها زندگی كند تمام استعدادهای خود را صرف آرمانهای خود میكند نه آرمانهای ديگری.
➖روانشناسی اخلاق، جلسات 56 و 57 با تلخیص
@mostafamalekian
🔹مثلاً فرض كنيد كسی نوعی انسانشناسیای را بپذيرد كه انسانها را كاملاً برابر بداند و طبعاً به قاعده زرين هم معتقد خواهد شد و فرض كنيد كه اين اعتقاد در وجودش راسخ شود و از سوی ديگر اعتنا نكردن ديگری به حضور خود را خوش نمیدارد، آن وقت به صرافت طبع خود، طبق قاعده زرين كه در او رسوخ يافته، رفتاری خواهد كرد حاكی از اعتنای به حضور ديگری؛ بدينسان هم ساده خواهد بود و هم مؤدب. اما اين راهحل لااقل دو مشكل بزرگ دارد و به اين آسانی نمیتوان ادب و سادگی را باهم جمع كرد.
🔹مشكل اول نخستين راهحلی كه برای جمع سادگی و ادب گفتيم اين است كه وقتي رعايت حضور ديگری اقتضا میكند كه انسان خوشايند او را رعايت كند و در عين حال خوشايند ديگری با خوشايند او منافات دارد چه بايد كرد؟ در اينجا اقتضای سادگی اين است كه او خوشايند خود را رعايت كند و اقتضای ادب رعايت خوشايند ديگری است. به نظر میآيد كه در زندگی عملی مردم در مقام ادب بيشتر انتظار دارند كه خوشايندشان رعايت شود.مشكل دوم اين اين است كه هميشه انسان با يك فرد ديگر مواجه نيست و گاه n نفر در محضر انساناند كه ممكن است رعايت ادب حضور هر يك با ديگری منافات داشته باشد.
🔹بنابراين، اين راهحل در اينجا كارايی ندارد و كارایی آن فقط در مواردی است كه انسان با يك نفر مواجه باشد و يا اگر با بيش از يك نفر مواجه است همه آنها جهاننگری مشتركی داشته باشند و نيز وقتی كه خوشايندها محل اعتنا نباشند و رعايت ادب را رعايت خوشايندها ندانيم.
🔹با توجه به نكات فوق جمع رعايت ادب و سادگی را به صورت ديگری میتوان ترسيم كرد و آن اينكه به لحاظ منطقی حضورهای ديگری برای انسان دو صورت دارد: حضورهای خواسته و حضورهای ناخواسته. ملاقات انسان با ديگری يا برای يك هدفی خاص است و آگاهانه صورت میگيرد و يا كاملاً تصادفی است. در مورد دوم[تصادفی] تنها چيزی كه اخلاق در مقام ادب اقتضا دارد اين است كه درد و رنج غيرلازم به ديگری وارد نكند و اگر لب اخلاق اين است كه به ديگری درد و رنج غيرلازم وارد نكنيم، پس اخلاق يعنی رعايت ادب؛ و اين با صرافت طبع و سادگی سازگار است.
🔹در مواردی كه برخورد آگاهانه است اقتضای رعايت ادب اين است كه انسان، علاوه بر وارد نكردن درد و رنج غيرلازم به ديگران، درد و رنجی را هم از آنان بردارد. در اينجا هم میتوان در عين رعايت ادب كاملاً طبيعی زيست. فقط در يك جا اين جمع ممكن نيست و آن هم جايی است كه انسان نيازی دارد كه برای رفع آن به ديگری رجوع كرده است و خود ديگری هم نيازی دارد كه وقت و نيروی او برای برآوردن هر دو كفايت نمیكند؛ در اينجا ادب اقتضا دارد كه انسان نياز ديگری را برطرف كند و سادگی اقتضا دارد كه نياز خودش را برآورد. البته اين موارد خيلی كمتر از موارد نقض راهحل پيشين است.
🔹در اينجا دو نكته هست: يكی اينكه در اين راهحل دوم ــ كه به نظرم بهتر از راهحل اول است ــ سادگی اقتضا دارد كه انسان به ارزشداوری ديگری نسبت به خود بياعتنا باشد. به عبارت ديگر، انسان آنچه را دارد به ديگری میدهد و در مورد آنچه ندارد به ارزشداوری ديگری بیتوجه است و حتی ممكن است ديگری اصلاً متوجه اين نباشد. به عبارتی، انسان در اينجا در اعتنای به ديگری كنشگر است و در طبيعی بودن بايد بیاعتنا به واكنش ديگری باشد تا بتواند جمع ميان ادب و سادگی كند.
🔹نكته دوم اين است كه قوت اين راهحل در اين است كه انسان در آن مصلحتبين است، نه خوشايندبين، يعنی، به تعبير روانشناسان، انسان به نياز طرف مقابل توجه دارد نه به خواستهاش؛ هرچه انسان از توجه به خواسته بيشتر به طرف توجه به نياز برود جمع بين ادب و سادگی ممكن و ممكنتر میشود.
🔹اما ساده بودن چند هنر ديگر هم دارد و به نظر من نهفقط نمیشود آن را فضيلت ندانست، بلكه زيباترين فضيلت است. هنرهای ديگر سادگی عبارتاند از اينكه اولاً سادگي انسان را اخلاقیتر میسازد؛ به ميزانی كه انسان پيچيده است غيراخلاقی عمل میكند. ثانياً انسان ساده آرامش روان دارد و به ميزانی كه انسان پيچيده است اضطراب دارد. ثالثاً استقلال هيچ انسانی به اندازه انسان ساده نيست و بنابراين هرچه در عالم عوض شود او سر جای خود باقی میماند، اما انسان تا وقتی پيچيده است در قيدوبند ديگران است. رابعاً تمام نيروهای انسان ساده در رسيدن به هدفش همسو میشوند و انسانهای ساده تقريباً بهحتم به هدفهای خود میرسند. وقتی انسان، به تعبير بودا، مثل كرگدن تنها زندگی كند تمام استعدادهای خود را صرف آرمانهای خود میكند نه آرمانهای ديگری.
➖روانشناسی اخلاق، جلسات 56 و 57 با تلخیص
@mostafamalekian