Репост из: ‘°ºø•❤•.¸ḁṝḁṃ_ṝḙṧḁ ¸.•❤•øº°‘
Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
پیش #خاله ام زندگی می کردم، از بچگی از جسارتم و حاضر جوابیم #متنفر بودن. به زور من و نامزد پسر خاله ام، آتاش کردن در حالی که می دونستن #عاشق همکلاسیم شدن. می خواستم با سعید فرار کنم و از این #جهنم برم، اما درست همون شبی که هیچ کس خونه نبود، آتاش اومد خونه، #مست بود و عصبی.
می گفت کس دیگه ای رو دوست داشته اما من #وبالش شدم، می گفت حالا که تو دستشم چرا ازم استفاده نکنه،استفاده کرد، به راحتی همه #چیزمو گرفت...🔞 دو ماه طول کشید تا به خودم بیام، وقتی رفتم #دانشگاه از آتاش جدا شده بودم اما دیگه نمی تونستم با سعید باشم، دقیقا همون روز آتاش به عنوان استاد #جایگزین اومد دانشگاه مغرور و عصبی! وقتی که سعید میخواست باهام حرف بزنه برگه ی آزمایشم رو بهش نشون داد...من #بچه ی آتاش و توی شکم داشتم!
https://t.me/joinchat/AAAAAEeJrxvJJOG7lEhxqg
#بزرگسال🔞 #هیجانی🔥
می گفت کس دیگه ای رو دوست داشته اما من #وبالش شدم، می گفت حالا که تو دستشم چرا ازم استفاده نکنه،استفاده کرد، به راحتی همه #چیزمو گرفت...🔞 دو ماه طول کشید تا به خودم بیام، وقتی رفتم #دانشگاه از آتاش جدا شده بودم اما دیگه نمی تونستم با سعید باشم، دقیقا همون روز آتاش به عنوان استاد #جایگزین اومد دانشگاه مغرور و عصبی! وقتی که سعید میخواست باهام حرف بزنه برگه ی آزمایشم رو بهش نشون داد...من #بچه ی آتاش و توی شکم داشتم!
https://t.me/joinchat/AAAAAEeJrxvJJOG7lEhxqg
#بزرگسال🔞 #هیجانی🔥