Репост из: خرمگس
فرهاد قنبری
یقه «آرنت» را رها کنیم
عدم مطالعه کتاب و بیتوجهی کامل به مسائل فرهنگی و سیاسی و اجتماعی بسیار بهتر از این است که انسان یک شناخت سطحی و ساده و خطی از مسائل مختلف پیدا کرده و فکر کند که به چشمه دانایی و تمام حقیقت دست یافته است. چنین فردی نه تنها شهروند خوب نیست بلکه در بسیاری مواقع آن هم بدون آنکه خود آگاه باشد، شهروندی خطرناک و مضر برای جامعه است.
برای مثال کسی که شناخت صحیحی از تاریخ و سنت و فلسفه سیاسی نداشته باشد، مطالعه آثار متفکری مانند هانا آرنت برایش سمی مهلک است. چنین فردی همان ابتدای مواجهه با آرنت با دو واژه «فاشیسم» و «توتالیتاریسم» آشنا میشود و چون با مفاهیم سیاسی و بستر فرهنگی و تاریخی آنها آشنایی ندارد از این دو کلمه برای خود یک ایدئولوژی متصلب ساخته و از دریچه آن جهان پیرامون خود را تحلیل میکند و چون درک درستی هم از پیچیدگیهای مسائل اجتماعی ندارد، هر آنکه را که سخن و نظرش اندک زاویهای با میل و علاقه او داشته باشد را به فاشیسم و نژادپرستی متهم میکند.
به بسیاری از چهرههای پرشور فعال در فضای رسانهای کشور بنگریم. اگر از بیش از نود و پنج درصد این افراد کلمه «فاشیسم» و «هانا آرنت» و «نژادپرستی» را بگیریم، دیگر هیچ حرفی برای گفتن نخواهند داشت.
.
این جماعت که عموما فاشیسم لقلقه زبانیشان است و آن را چون شمشیر دموکلس بالای سر جامعه خویش نگاه داشته [و به همان میزان که در حال تطهیر مبدعان اصلی فاشیسم و نژادپرستی هستند، ملت و فرهنگ و تاریخ مملکت خویش را به طریق آن به صلابه میکشند] یک ویژگی مشترک دارند و آن ساده سازی و ساده نگری سیاسی و اجتماعی و مرعوب رسانه بودن و عدم شناخت تاریخی و فلسفی از واژگان سیاسی و همچنین عدم شناخت قواعد حاکم بر روابط بین الملل و موقعیت امروز ایران در منطقه و جهان است.
اما در این هیاهوی رسانهای نباید فراموش کرد که فاشیسم ایدئولوژی های سیاسی جامعه مدرن و بحرانهای مرتبط با آن است.
فاشیسم محصول برهه ای از تاریخ اروپا است که محافظه کاری و بورژوازی غرب توان مقابله با بحران های فزاینده خود در مقابل مبارزات طبقات پرولتری را از دست داده بود.
فاشیسم از لحاظ نظری، محصول توسعۀ نظری نژادباوری و امپریالیسم و از نظر اجتماعی محصول بحرانهای اقتصادی و اجتماعی پس ازجنگ جهانی اول بود.
حامیان و طرفدارن چنین ایده هایی در دنیای مدرن به فاشیست ها یا نئوفاشیست ها معروف هستند، کسانی که معتقد به برتری نژادی خود بوده و در راستای حذف «غیر» از هیچ نوع عملی به ویژه خشونت ورزی فروگذار نیستند.
حال طرف در ایران بدون در نظر گرفتن هیچکدام از این واقعیتها و مسائل تاریخی کلمه فاشیسم را چسبیده و صبح تا شب در حال لعن و نفرین به «زبان» و «تاریخ» و «هویت» سرزمین خویش است و از فردوسی و شاهنامه تا نوروز و چله را به اسم فاشیسم و نژادپرستی انکار می کند. (و طنز بیشتر مسئله آنجاست که ایرانی بیچارهای که در هجوم همه جانبه رسانهای به بیماری خودتحقیری مبتلا شده است را به فاشیسم و نژادپرستی متهم میکند!)
این جماعت که تصور میکنند پرچم دار آزادیخواهی در کشورند، عموما سنت و تاریخ و کارکرد اجتماعی اسطوره و آیینهای ملی را نمی فهمند و از کارکردهای اجتماعی و فرهنگی شعر و حماسه و اسطوره و آیین و زبان ملی برای شکل گیری یک ملت و یک جامعه، آگاهی چندانی ندارند.
این طیف متاسفانه یک ویژگی بسیار بد و خطرناکی هم دارد و آن زبانی تند و تیز برای تکرار طوطی وار و بدون مبنای فکری و اجتماعی برخی واژههای سیاسی و فلسفی است که از فرهنگ و تاریخ و فلسفه غرب ترجمه شده است.
@kharmagaas
یقه «آرنت» را رها کنیم
عدم مطالعه کتاب و بیتوجهی کامل به مسائل فرهنگی و سیاسی و اجتماعی بسیار بهتر از این است که انسان یک شناخت سطحی و ساده و خطی از مسائل مختلف پیدا کرده و فکر کند که به چشمه دانایی و تمام حقیقت دست یافته است. چنین فردی نه تنها شهروند خوب نیست بلکه در بسیاری مواقع آن هم بدون آنکه خود آگاه باشد، شهروندی خطرناک و مضر برای جامعه است.
برای مثال کسی که شناخت صحیحی از تاریخ و سنت و فلسفه سیاسی نداشته باشد، مطالعه آثار متفکری مانند هانا آرنت برایش سمی مهلک است. چنین فردی همان ابتدای مواجهه با آرنت با دو واژه «فاشیسم» و «توتالیتاریسم» آشنا میشود و چون با مفاهیم سیاسی و بستر فرهنگی و تاریخی آنها آشنایی ندارد از این دو کلمه برای خود یک ایدئولوژی متصلب ساخته و از دریچه آن جهان پیرامون خود را تحلیل میکند و چون درک درستی هم از پیچیدگیهای مسائل اجتماعی ندارد، هر آنکه را که سخن و نظرش اندک زاویهای با میل و علاقه او داشته باشد را به فاشیسم و نژادپرستی متهم میکند.
به بسیاری از چهرههای پرشور فعال در فضای رسانهای کشور بنگریم. اگر از بیش از نود و پنج درصد این افراد کلمه «فاشیسم» و «هانا آرنت» و «نژادپرستی» را بگیریم، دیگر هیچ حرفی برای گفتن نخواهند داشت.
.
این جماعت که عموما فاشیسم لقلقه زبانیشان است و آن را چون شمشیر دموکلس بالای سر جامعه خویش نگاه داشته [و به همان میزان که در حال تطهیر مبدعان اصلی فاشیسم و نژادپرستی هستند، ملت و فرهنگ و تاریخ مملکت خویش را به طریق آن به صلابه میکشند] یک ویژگی مشترک دارند و آن ساده سازی و ساده نگری سیاسی و اجتماعی و مرعوب رسانه بودن و عدم شناخت تاریخی و فلسفی از واژگان سیاسی و همچنین عدم شناخت قواعد حاکم بر روابط بین الملل و موقعیت امروز ایران در منطقه و جهان است.
اما در این هیاهوی رسانهای نباید فراموش کرد که فاشیسم ایدئولوژی های سیاسی جامعه مدرن و بحرانهای مرتبط با آن است.
فاشیسم محصول برهه ای از تاریخ اروپا است که محافظه کاری و بورژوازی غرب توان مقابله با بحران های فزاینده خود در مقابل مبارزات طبقات پرولتری را از دست داده بود.
فاشیسم از لحاظ نظری، محصول توسعۀ نظری نژادباوری و امپریالیسم و از نظر اجتماعی محصول بحرانهای اقتصادی و اجتماعی پس ازجنگ جهانی اول بود.
حامیان و طرفدارن چنین ایده هایی در دنیای مدرن به فاشیست ها یا نئوفاشیست ها معروف هستند، کسانی که معتقد به برتری نژادی خود بوده و در راستای حذف «غیر» از هیچ نوع عملی به ویژه خشونت ورزی فروگذار نیستند.
حال طرف در ایران بدون در نظر گرفتن هیچکدام از این واقعیتها و مسائل تاریخی کلمه فاشیسم را چسبیده و صبح تا شب در حال لعن و نفرین به «زبان» و «تاریخ» و «هویت» سرزمین خویش است و از فردوسی و شاهنامه تا نوروز و چله را به اسم فاشیسم و نژادپرستی انکار می کند. (و طنز بیشتر مسئله آنجاست که ایرانی بیچارهای که در هجوم همه جانبه رسانهای به بیماری خودتحقیری مبتلا شده است را به فاشیسم و نژادپرستی متهم میکند!)
این جماعت که تصور میکنند پرچم دار آزادیخواهی در کشورند، عموما سنت و تاریخ و کارکرد اجتماعی اسطوره و آیینهای ملی را نمی فهمند و از کارکردهای اجتماعی و فرهنگی شعر و حماسه و اسطوره و آیین و زبان ملی برای شکل گیری یک ملت و یک جامعه، آگاهی چندانی ندارند.
این طیف متاسفانه یک ویژگی بسیار بد و خطرناکی هم دارد و آن زبانی تند و تیز برای تکرار طوطی وار و بدون مبنای فکری و اجتماعی برخی واژههای سیاسی و فلسفی است که از فرهنگ و تاریخ و فلسفه غرب ترجمه شده است.
@kharmagaas