'
اسپینوزا با این استدلال شروع میکند که بدن نمیتواند ذهن را به اندیشیدن وادار کند، استدلالی که به سنتهای مختلفی که بدن را منبع گناه و امیال حیوانی میدانستند و دائماً با روح در جنگ بودند، دلگرمی میدهد. اما اگر روح یا ذهن از دستورات بدن رها شود، بدن نیز دیگر تحت فرمان ذهن نیست. اسپینوزا در یک قضیهی منفرد مفهوم تعیّنیابی بدن از جانب ذهن را از هر معنایی تهی میسازد و ما را مجبور به توجه به بدن و زنجیرهی بدنها میکند. اما با انجام این کار، او مفهوم «فرمان» (واژهی موردنظر اسپینوزا، برگرفتهشده از واژگان حقوقی) یا سلطهی ذهن بر بدن، مفهومی در سنت مسیحی، را به سطح تمرکزی ماتریالیستی بر بدن جابهجا میکند؛ «فرمان» ذهن بر بدن بهعنوان رابطهای خیالی، در یکی از معانی خیالی این مفهوم نمیتواند تعیّنیابی اعمال بدنی از جمله گفتار و نوشتار را توضیح دهد.
@Kajhnegaristan
- وارن مونتاگ
اسپینوزا با این استدلال شروع میکند که بدن نمیتواند ذهن را به اندیشیدن وادار کند، استدلالی که به سنتهای مختلفی که بدن را منبع گناه و امیال حیوانی میدانستند و دائماً با روح در جنگ بودند، دلگرمی میدهد. اما اگر روح یا ذهن از دستورات بدن رها شود، بدن نیز دیگر تحت فرمان ذهن نیست. اسپینوزا در یک قضیهی منفرد مفهوم تعیّنیابی بدن از جانب ذهن را از هر معنایی تهی میسازد و ما را مجبور به توجه به بدن و زنجیرهی بدنها میکند. اما با انجام این کار، او مفهوم «فرمان» (واژهی موردنظر اسپینوزا، برگرفتهشده از واژگان حقوقی) یا سلطهی ذهن بر بدن، مفهومی در سنت مسیحی، را به سطح تمرکزی ماتریالیستی بر بدن جابهجا میکند؛ «فرمان» ذهن بر بدن بهعنوان رابطهای خیالی، در یکی از معانی خیالی این مفهوم نمیتواند تعیّنیابی اعمال بدنی از جمله گفتار و نوشتار را توضیح دهد.
@Kajhnegaristan
- وارن مونتاگ