کژ نگریستن


Гео и язык канала: Иран, Фарси
Категория: Telegram


این کانال در پی احیای نگاه و تفکری انتقادیست. آنهم با خوانشی متفاوت از علوم انسانی منجمله روانکاوی و فلسفه و جامعه شناسی،بلکه راهی برای یک تفکر انتقادی و رادیکال بگشاید
https://t.me/joinchat/AAAAAEPRYsdZIPVr6FxNjQ
ادمین
@rezamajidi1355555

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Гео и язык канала
Иран, Фарси
Категория
Telegram
Статистика
Фильтр публикаций


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
#فلسفه
🎥 ویدیو: اراده آزاد یا توهم اراده آزاد؟

آیا شما با اراده آزاد تصمیمی را میگیرید، یا از قبل تصمیم گرفته میشود و سپس شما به آن آگاه میشوید؟

آیا ارتباطی بین ذاتا تصادفی مکانیک کوانتومی با ارده آزاد میتوان برقرار کرد؟

آیا اگر اراده آزادی نداریم‌ مسئول رفتارهایمان هستیم ؟


@Kajhnegaristan


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
#فلسفه

🎥 ویدیو:چرا هنوز برده‌ایم

درس‌هایی از اسپینوزا برای زندگی مدرن و آزادی اصیل

آیا آزادی به معنای رهایی از قوانین و محدودیت‌هاست؟ یا چیزی بسیار عمیق‌تر در درون ما وجود دارد؟ در این ویدیو، به سراغ فلسفه اسپینوزا می‌رویم و بررسی می‌کنیم که چگونه تلاش برای حفظ وجود (کوناتوس) و تأثرات (affects) ما را به سمت آزادی یا بردگی سوق می‌دهند.

اسپینوزا باور داشت که آزادی واقعی در هماهنگی با ضرورت‌های طبیعت و استفاده از عقل برای هدایت احساسات نهفته است. اما چگونه می‌توانیم این هماهنگی را در زندگی خود به دست آوریم؟ و چرا برخی از ما اسیر خشم، غم یا ناامیدی می‌شویم، در حالی که دیگران آن‌ها را به نیرویی برای رشد تبدیل می‌کنند؟


@Kajhnegaristan


#فلسفه


جیمز جویس در مورد تجربه‌ای که در جوانی داشت صحبت می‌کرد. او مورد حمله یک گروه از پسرها قرار گرفته بود اما هیچ درد واقعی احساس نکرده بود. او می‌گفت مثل این بود که تصویر بدنش از او جدا شده باشد. مرحله‌ی آینه‌ای تصویرمان را به ما لحیم می‌کند و آن را متعلق به ما می‌نماید. همین در اسکیزوفرنیا مسأله می‌شود: فرد به معنی واقعی کلمه با کس دیگری اشتباه گرفته می‌شود، بدنش را مال خود نمی‌داند یا حس می‌کند بدن فرد دیگری وارد حریم او شده است.

جنون چیست؟- دارین لیدر/ تصویر: رنه مگریت

جویس
لکان



@Kajhnegaristan


🛑فلسفه و الهیات🛑

♦️خدا در فلسفه♦️

📒بسیار عجیب استکه تا اواخر قرن هفدهم، فلسفه مدام از خدا حرف می زند. اسپینوزا هم که یهودی ای تکفیر شده بود، آخرین فیلسوفی نیست که از خدا می گوید.
عنوان کتاب اول اخلاق که اثر عظیم اوست،«درباره ی خدا» نام دارد. در واقع در نوشته های بسیاری از فیلسوفان، مانند دکارت، مالبرانش، و لایب نیتز، حس می کنیم که مرز میان فلسفه و الهیات به شدت مبهم است... 📒

@Kajhnegaristan


♦️زنانی به مثابه ماشین های لذت♦️
🎙ارائه: رضا مجد


@Kajhnegaristan


واقعی فانتازماتیک، از منظری ژیژکی
🎙ارائه: رضا مجد
اتمام

@Kajhnegaristan


واقعی فانتازماتیک، از منظری ژیژکی
🎙ارائه: رضا مجد

@Kajhnegaristan


چگونه عاقل شویم؟(از منظری اسپینوزایی)
🎙ارائه؛ رضا مجد

@Kajhnegaristan


♦️حاشیه ای بر فلسفه ی سیاسی دلوز/سیاست، سیلان، رمز، و موجودی♦️
🎙ارائه؛ رضا مجد

@Kajhnegaristan


امر شخصی، سیاسی نیست!
میلاد نوروزی

📒"امر شخصی، سیاسی است"، پیام جمهوری اسلامی و هر حکومت توتالیتر دیگری است. شما همواره در زمین سیاست قرار دارید و رفتارهای شما در نظرگاه دیگریِ بزرگِ سیاست، معنا پیدا می‌کنند. جنبش حال حاضر در وهله اول، جنبشی علیه گسترش امر سیاسی به تمامی ساحات زندگی شخصی است و هرگونه گسترش امر سیاسی تحت‌عنوان تفکر اجتماعی یا دیدگاه کل‌نگر، خیانت به آن است.
هوشمندی‌ای که در ابتدای جنبش وجود داشت، نیفتادن در دور باطل سیاست بود. یعنی برای زدودن سیاست، به سیاست رجوع نشد و از خود زندگی و ارزش ذاتی آن بهره‌برداری شد. این امر ریشه در آن دارد که آدمهایی که جنبش را شروع کردند، اصلا سیاسی نبودند. به کانال‌های تلگرامی سارینا اسماعیل‌زاده سر بزنید تا ببینید هیچ بارقه‌ای از آنچه تفکر سیاسی-اجتماعی می‌خوانند در آنها وجود ندارد.

هرنوع تفکر رادیکال و تندروی سیاسی از آنجا که نمی‌تواند "زندگی معمولی" را بفهمد و احیانا برآورده کند، بدست این جنبش به خاک سپرده خواهد شد.
این همان وجه نسلیِ جنبش کنونی است. نسل پیر و پاتال‌ها، تنها یک درک از آزادی را به رسمیت می‌شناسد. آن درک، شامل آزادشدن از یک چیز خاص بواسطه یک‌چیز دیگر است‌. مثلا از سرمایه‌داری بواسطه کمونیسم آزاد شود، از استبداد بواسطه دموکراسی آزاد شود و امثال اینها. به همین دلیل است که جنبش‌های این نسل هیچ‌گاه به آزادی منجر نشده و صرفا به عوض‌کردن ارباب ختم شده است.
جنبش کنونی حداقل در بدو امر، آزادی از ایده‌ی ایدئولوژیک و تندروی آزادی است. رهایی از ایده‌ی رهایی-که بسیار هم مرضی و کودکانه است- پایان فلسفه سیاسی است(عمدا قید متافیزیکی را استفاده نمی‌کنم). لذا آزادی‌ای که طلب می‌کند، برخلاف سنت انقلابات سیاسی، یک آزادیِ ایدئال و ناممکن نیست، بلکه یک آزادی معمولی است. از این جهت، با یک رخداد کاملا نو مواجهیم؛ یک انقلاب محافظه‌کارانه!📒



@Kajhnegaristan


سلام خدمت دوستان عزیز
مهلت ثبت نام دوره های «اسپینوزا و نیچه» و «روانکاوی فروید و نیچه» تا آخر این هفته تمدید شد سه نفر از دوره ی اسپینوزا و نیچه و دو نفر از دوره ی روانکاوی فروید و لاکان کمبود نفر داره دوستان علاقه مند به این دوره لطفا تا آخر این هفته ثبت نام بکنند که دیگر به هیچ وجه مهلت ثبت نام تمدید نخواهد شد


♦️لَختی با عینک ژیژک به جهان و پدیدارهایش نگریستن،♦️
✍ رضا مجد


📒از دیدگاه لاکان، روانکاوی اساساً و ماهیتاً نظریه و فنی برای درمان اختلالات روانی نیست، بلکه نظریه و ورزه ایست برای رودررو کردن انسانها باریشه ای ترین بُعد هستی شان. روانکاوی به افراد نمی آموزد که چگونه خود را با نیازهای واقعیت اجتماعی همساز کنند؛ در عوض، روانکاوی توضیح می دهد که در درجه اول چگونه چیزی خود را به صورت "واقعیت" تاسیس می‌کند. روانکاوی تنها این توانایی را به انسان نمی دهد که حقیقتِ واپس زده شده ی خود را بپذیرد، بلکه توضیح می‌دهد که چگونه بُعدِ حقیقت در واقعیت انسانی ظاهر می شود. به اعتقاد لاکان، تشکلات بیمارانه ای چون عصب پریشی ها، روان پریشی ها، و بیراهی ها (انحراف ها) نقش های محترمانه تری هم دارند: آنها رهیافت های فلسفیِ بنیادیِ ما نسبت به واقعیت هستند. وقتی که از عصب پریشی وسواس رنج میبرم،این "بیماری" کلِ رابطه ی من و واقعیت را به رنگ خود را در می آورد و ساختار کلیِ شخصیت مرا تعریف می‌کند. نقد اصلی لاکان به دیگر رهیافتهای روانکاوانه مربوط می‌شود به جهت گیری بالینی آنها: از نظر لاکان، هدف درمان روانکاوانه رسیدن به آفیت و زندگی اجتماعی موفق، و یا ارضای شخصی بیمار نیست، بلکه رویارو کردن بیمار با محور مختصات و بن‌بست های بنیادی چشمداشتِ اوست .
در مقایسه با فروید، اولین نکته ی چشمگیر در کار لاکان آن است که کلید او برای "بازگشت به فروید" از خارج از حوزه ی روانکاوی می آید: لاکان، برای بازگشت ذخایر پنهان فروید، به انبوهی از نظریه های جورواجور متوسل می شود، از زبان شناسی فردینان دو سوسور و انسان شناسی ساخت گرای لوی استروس گرفته تا نظریه ریاضی مجموعه ها و فلسفه های افلاطون و کانت و هگل و هایدگر. در نتیجه،اکثر مفاهیم کلیدی لاکان همتا و قرینه‌ای در نظریه ی خود فرود ندارند: فروید هرگز از سه گانه ی "خیالگان- نماد گان -واقع سخن نگفت؛ هرگز از "دیگری بزرگ "به عنوان ساحت نمادین حرف نزد؛ او از "منخود" سخن می گفت نه از "سوژه". لاکان این اصطلاحات را از رشته‌های دیگر به وام می‌گیرد و از آنها به صورت ابزاری برای روشن سازی تمایزاتی استفاده می‌کند که به طور ضمنی در آثار فروید موجودند، گیریم که او خود از آنها آگاهی ندارد برای مثال اگر روانکاوی یک نوع "درمان به وسیله گفتار" است و اگر اختلالات آسیب شناختی را صرفاً با کلمات درمان میکند. پس باید برداشت خاصی از کلام و گفتار داشته باشد. حرف لاکان این است که فروید از استلزامات ضمنی مفهوم گفتار در نظریه و ورزه [پراتیک] خود آگاهی نداشت، و ما فقط در صورتی می‌توانیم این مفهوم را ساخته و پرداخته کنیم که به زبان شناسی سوسور، نظریه ی فعالیت‌های کلامی، و دیالکتیک هگلیِ بازشناسی مراجعه کنیم‌....📒
ادامه دارد

@Kajhnegaristan


♦️"عینیت و واقعیت در فیزیک
و در روانکاوی لکانی"♦️


📒تعریفی از علم در اذهان بعضی از دانش آموختگان ما وجود دارد که یک تعریف کارتزین نیوتونی از علم است. تعریفی که توسط بنیانگذاران تئوری کوانتومی یعنی بوهر، بورن، پالی و هایزنبرگ از یک طرف و فلاسفه مدرن از قبیل دریدا، فوکو، کویره و ویتکنشتاین از طرفی و همچنین از طرف روانکاو ژک لکان به زیر سؤال رفته است. پست مدرنیست ها، فمینیست ها و روشنفکران چپ نیز این تعریف از علم را مورد انتقاد قرار داده اند.
در حقیقت تعریف جاری از علم بیشتر یک تعریف «آمپی ریستی» empiristic است که در آن دانش از تجربه به دست می آید و افکار ما از حواس ما ناشی می شوند. در این تعریف دانش بر روی تجربه و مشاهده استوار است نه بر اساس یک تئوری. این تعریف آمپی ریستی از دانش در اوایل قرن بیستم توسط « آمپیریوکریتی سیت » ها empiriocriticist به زیر سؤال رفته و بعدها تعریف خود آنها نیز توسط بنیانگذاران تئوری کوانتومی تغییر کرده است. خاطرنشان می کنم که آمپیریوکریتی سیت ها ملهم از تئوری ترمودینامیک در فیزیک بوده اند. آنها معتقد بودند که این تئوری اصولاً مادی بودن ذره، یعنی کل ماتریالیسم را به زیر سؤال برده است و این کوانتوم تئوریسین ها بودند که توانستند موج و ذره را دو مرتبه در کنار هم قرار داده و ماده و ماتریالیسم را نجات دهند.

همچنین خوب است به خاطر بیاوریم که آمپی ریسم در قرن ۱۷ در انگلستان به وجود آمد ولی هرگز نتوانست در اروپای قاره ای در مقابل « رسیونالیسم »rationalisme دکارت و اسپینوزا قرار بگیرد. لکان در سال ۱۹۳۶ در مقاله ای با عنوان « ماوراء اصل واقعیت » هیوم و آمپی ریسم و ” associationisme ” او را نقد می کند و همگی را به کناری می نهد.
هدف من از سخنرانی امروز ارائه دادن تعاریفی است که فیزیکدانان بزرگ از علم، از مقوله « واقعیت » reality و از مقوله « عینیت »objectivity دارند و نشان دادن این نکته که بدون کمک ژک لکان، این دانشمندان گرانقدر قادر به حصول توافقی ما بین خودشان نخواهند بود. لازم به تذکر است که فیزیک معاصر خودبخود متوجه نظریات پسیکانالیز شده است. پالی، بوهر و جوردن در نوشته های خود به ارتباط عمیقی که مابین کوانتوم تئوری و پسیکولوژی موجود است اشاره کرده اند. جوردن راجع به تقارن هایی که مابین فیزیک کوانتومی و روانکاوی فرویدی و حتی پاراپسیکولوژی موجود است بحث می کند.
پالی، از مقوله های کوانتومی به ایده ناخودآگاه و « آرکه تایپ های » archetype یونگ و حتی به « دریافت فراحسی » extrasnstory perception ‌می رسد. انیشتین می گوید:‌ برای من هیچ شکی وجود ندارد که تفکر به طور عمده در ناخودآگاه حرکت می کند، هر آنچه که مفهومی conceptual است منتج از تأمل contemplation است.
سوکال می گوید: « حتی خوانندگان غیر دانش مدار non-scientist ما از خود سؤال خواهند کرد که آخر چگونه ممکن است ارتباطی بین تئوری کوانتومی و روانکاوی ژک لکان وجود داشته باشد؟ ». در واقع باید این جمله سوکال را به این صورت اصلاح کرد که اگر تعجبی باشد باید از جانب همین غیر دانش مدارها باشد و گرنه برای یک غول فیزیک مثل بوهر که از بنیانگذاران « فلسفه مکملی » complementarity است چنین چیزی یک امر بدیهی است. فلسفه ی مکملی به طور ساده به این معناست که علم دیگر نمی تواند خود را بی نیاز از آنچه به طور کلی فرهنگ بشری را تشکیل می دهد بداند. علم جدا از فلسفه، هنر، مذهب و آنچه خلاقیت بشری ایجاد کرده است وجود خارجی نخواهد داشت.
فلسفه مکملی به این معناست که احساس و هیجان مکمل منطق و عقل است و فرهنگهای مختلف مکمل یکدیگرند. با چنین تعاریفی چگونه ممکن است یک شاخه از علم خود را از شاخه دیگر بی نیاز بداند؟ بوهر می گوید: « روانشناسی از این نظر متفاوت است که به روابط متقابلی وابسته است که بر پایه وحدت خودآگاهی قرار دارند و از این نظر مشابهت بهت انگیزی با نتایج فیزیکی کوانتوم دارند. در اینجا ما بخصوص در مورد ویژگیهای کامل شناخته شده هیجان و اراده فکر می کنیم که نمی توان آنها را با تصاویر قابل رؤیت نشان داد. بخصوص تضاد ظاهریی که بین جریان درونی مداوم تفکر بر اساس تداعی ( تفکر تداعی گرا ) از یک طرف و حفظ وحدت شخصیت از طرف دیگر وجود دارد، بسیار شبیه رابطه ای است که بین تعریف موجی حرکت ذرات مادی از یک طرف و فردیت فناناپذیر این ذرات از طرف دیگر وجود دارد ».📒
ادامه دارد...

@Kajhnegaristan


'
اسپینوزا با این استدلال شروع می‌کند که بدن نمی‌تواند ذهن را به اندیشیدن وادار کند، استدلالی که به سنت‌های مختلفی که بدن را منبع گناه و امیال حیوانی می‌دانستند و دائماً با روح در جنگ بودند، دلگرمی می‌دهد. اما اگر روح یا ذهن از دستورات بدن رها شود، بدن نیز دیگر تحت فرمان ذهن نیست. اسپینوزا در یک قضیه‌ی منفرد مفهوم تعیّن‌یابی بدن از جانب ذهن را از هر معنایی تهی می‌سازد و ما را مجبور به توجه به بدن و زنجیره‌ی بدن‌ها می‌کند. اما با انجام این کار، او مفهوم «فرمان» (واژه‌ی موردنظر اسپینوزا، برگرفته‌شده از واژگان حقوقی) یا سلطه‌ی ذهن بر بدن، مفهومی در سنت مسیحی، را به سطح تمرکزی ماتریالیستی بر بدن جابه‌جا می‌کند؛ «فرمان» ذهن بر بدن به‌عنوان رابطه‌ای خیالی، در یکی از معانی خیالی این مفهوم نمی‌تواند تعیّن‌یابی اعمال بدنی از جمله گفتار و نوشتار را توضیح دهد.

@Kajhnegaristan

- وارن مونتاگ


♦️کژنگریستن به یک متن سرراست♦️
✍ رضا مجد


📙این متن نمونه ی بارز همان چیزی است که تحت مفهوم تاریخ جوهر انگارانه (که شکل و فرم های ظهور و بروز گوناگون دارد که مهمترین اش تاریخ خلقیات نویسی است که هفتاد و اندی سال است که به یکی از قرائت های مسلط شیوه ی تاریخ نگاری تاریخ اندیشه بدل شده است) است که در مقاله ی ادامه دار "هاویه ای بنام لحظه ی اکنون" سعی در تبیین و توضیح آن هستم. این نوع جوهر انگاری تاریخی سنتی را پایه گذاری می کند که از فروغی و جمال زاده شروع می شود و در بازرگان و... دیگران ادامه پیدا می کند. همانطور که پیشتر گفته ایم و یکی از اهداف منتقدانه و روشنگرانه ی استاد عزیزم جناب دکتر آرش حیدری جامعه شناس و مدرس دانشگاه است، و خود من نیز به شدت تحت تاثیر این گفتمان انتقادی هستم،در واقع تلاش می کند ریشه ی شکست و بحران های اجتماعی/اقتصادی/سیاسی ایران را در خلقیات و روحیات ایرانی ها ببیند. و در قالب گزاره هایی چون : "ما ایرانیها مدرن نیستیم، ما ایرانیها بی فرهنگ هستیم، یا همچون گزاره ی مورد ادعای متن بالایی ما ایرانیها یک ملت دلال و فرصت طلب هستیم" سعی در توضیح وضعیت برمی آید. اینبار آن جوهر ثابت و ازلی و ابدی خود را در قالب کاراکتر "مای ایرانی" نشان می دهد.
در این متن نویسنده به شکل زیرکانه ابتدا تصویری از "خائوس" و لحظه ی آشوب و هرج و مرج گونه ارائه می کند، یا به بیانی ابتدا از فاجعه و لحظه ی اضطرار شروع می کند، بعد از تداوم آن و علت تداوم این وضعیت پرسش می کند: چرا هیچ اتفاقی نمی افتد؟ چرا هیچ مداخله ای یا اعتراضی به این وضعیت نمی شود؟ مقصر اصلی تداوم این وضعیت کیست؟ و طبیعتا انگشت اشاره مثل همیشه به سوی "توده ی مردم" و "مای ایرانی" نشانه می رود. "ما ایرانیها" مقصریم، چرا؟ چون که... و شروع می کند به صدور گزاره ها و حکم های کلی و انتزاعی مثل: چون ما ایرانیها فرصت طلب هستیم، دلال و سودجو هستیم، می دانید نقطه ی طنز این ماجرا کجاست؟ گیر کردن این منطق مقصریابی در یک دور بسته و ازلی و ابدی، اینکه چرا ما توسعه پیدا نمی کنیم؟ چون جامعه مان استبدادی بوده است. باعث عقب ماندگی و بی فرهنگی مردم شده است، دوباره که سوال می کنی: چه چیز باعث سلطه و تداوم استبداد می شود؟ جواب می دهند: "ما ایرانیها" یا "مردم". باز اگر سوال کنی: چه چیزی باعث شده "ما ایرانیها" استبداد را باز تولید کنیم؟ جواب این است که: "ما ایرانیها". یعنی از هرکجای این دور شروع کنی به یک چیز خواهی رسید،"ما ایرانی ها".معلول بجای علت بازنموده می شود،معلولی که بطور همزمان هم معلول است و علت خویش.
جدا از اینکه اینگونه متون بجای فهم پذیر کردن وضعیت آنرا هرچه بیشتر غیرقابل فهم و تغییر تفسیر می کند.حالا بپردازیم به این مفهوم عجیب الخلقه ی "ما ایرانی ها".چیزی که در متن مفروض گرفته شده، یک جوهر کلی و همه شمول و ثابتی در قالب جوهر "ما ایرانی ها"است، تو گویی ما ایرانیها یک ذات واحد و یگانه داریم  و یکی مان نمونه ایست از باقی ایرانیان. یک نفری که باقی ایرانیها از روی آن کپی شده اند. ذات یگانه ای که نه تنها ازلی ابدی است بلکه فرامکان و فرازمان نیز هست، فراتاریخی نیز هست، یک الگوی الاهیاتی که خود را سکولار نشان می دهد. کارکرد این ذات را در سطوح محتلفی می توان نشان داد در گفتمان جنسیتی، از ذات مردانه و زنانه سخن به میان می آید، گزاره هایی چون: "زنان ذاتا لطیف اند"، و در طیف مقابل هم مردان هستند که "ذاتا خشن هستند". ولی برخلاف تصوری که غالب شده هیچ ذات ازلی و ابدی ای وجود ندارد، ذاتی کلی و ثابت و صلب،آنچه ذات نامیده می شود یک پیشاپیش یک نظام زبانی،مکانی و کلامی است که چیزی را به عنوان ذات بازمی نمایاند، ذات ها برساخته های نظام های فکری هستند که در نظام های مختلف سطوح مختلفی به خود می گیرد. نباید فراموش کرد که این گونه متون صرفا یک سری متون تصادفی و منظرگرایانه و فردمحور نیست، بلکه از دل یک سنت فکری یک نظام معنایی و معرفتی بیرون می آیند، که پیامد خواسته یا ناخواسته اش این است وضعیت موجود را بجای شفاف تر کردن، بیشتر مبهم می کند، و پدیده ها را بجای شناختنی کردن بیشتر ناشناختنی تر و گنگ تر می کند، یکی از پیامدهای هولناک و مهمتر این نظام فکری، از سوژه های فعال اجتماعی، ناظرانی منقاد بر می سازد،تماشاگران منقاد و منفعلی که خیره به سکون و سکوت و انقباظ تاریخی است.
چرا که همچون جمله ی پایانی متن بالایی، تغییر وضعیت یک راه دارد که آن هم فعلا مسدود است،پس تغییر اصولا محال است و محال. چرا که نگاه کاملا جوهرگرایانه و الاهیاتی است و جوهر و ذات هم هیچ وقت تغییر نمی کند و چیزی ازلی/ابدی است. این گفتمان یک گفتمان در خدمت وضعیت مستقر و موجود است، و تکثیر این نوع متون به شکل زیرپوستی،همدستی و شراکت در نظام سلطه و انقیاد، و مسئول و شریک در بازتولید و ماندگاری وضعیت موجود است.📙



@Kajhnegaristan


یکی پرسیده 👈 با این تورم و قیمتهای سر به فلک کشیده چرا جدیدأ کسی صداش در نمیاد و چرا کسی اعتراض نمیکنه به این وضعیت؟

جواب 👈 نه عزیزجان دیگه کسی نباید هم اعتراض کنه به این وضعیت چون یک ملت دلال و فرصت طلب شدیم به چند دلیل 👇

۱ ـ بخاطر اینکه پولارو دلار خریدیم ناراحت میشیم اگه بیاد پایین ... تازه دست به دعا برای بالا رفتن دلار هم هستیم ...

۲ ـ طلا خریدیم و دوست نداریم قیمتش بیاد پایین ...

۳ ـ سهام خریدیم و میخایم گرونتر بشه تا سود بیشتری بکنیم ...

۴ ـ برای خرید پراید ۱۵۰ میلیونی هم صف میکشیم چون میخایم ٢۰۰ بشه تا بفروشیم ...

۵ ـ یه زمین و خونه اونم با جور کردن وام و قرض و قوله از قدیم و ندیم داشتیم که الآن قیمتش نجومی و میلیاردی شده و دلمون نمیخواد ارزون بشه ...

۶ ـ ما ملتی شدیم که حاضریم بجای خوردن گوشت و ماهی ، تخم مرغ و سیب زمینی خالی بخوریم ولی ارزش مال و اموالمون کم نشه ...

آری عزیزجان ملت شدن میلیاردرهای بی پول ...

طرف خونه اش شده چندین میلیارد ولی ۱۰ میلیون نداره پشت بام خونشو ایزوگام کنه ...

طرف ماشینش شده ۱ میلیارد و الی بیشتر ولی ۱۰ میلیون نداره چهار حلقه لاستیک نو بندازه زیرش ...

طرف سرمایه اش میلیاردی شده ولی برای هر چیز مفت و نذری حاضره بره تو صف و اگر یارانه 1.5 دلاریشم قطع کنن خودشو به در و دیوار میزنه که این فلان فلان شده ها یارانمو قطع کردن ...

در کل ملت میلیاردر شدن ولی میلیاردرهای غیر مرفه ...

با دست خودمون داریم خودمون رو نابود میکنیم و خوشحالیم که میلیاردریم ، اگه قبلأ کشور چند هزار دلال داشت الان شدیم یک ملت دلال و فرصت طلب ...

پس مسئولین چیکار میکنن ؟

هیچی شوربختانه مسئولین هم مثل ملت سرگرم دلالی اند آنهم از نوع کلانش ...

حالا کی میخواد وضعیت خوب بشه ؟

هیچکی ، چون کسی حاضر نیست چیزی رو ارزون بده ...

خب تا کی این وضعیت باید ادامه داشته باشه ؟

تا زمانی که خودمون به خودمون رحم کنیم که قطعا این امر محاله و حالا حالاها هم این وضعیت ادامه خواهد داشت ...

چراااااا ؟

چون میلیاردر شدیم و دیگه دوست نداریم میلیونر بشیم ...


#جامعه_مدنی👇

rel='nofollow'>Https://t.me/jamey_e_madani


♦️گفتاری لاکانی در رابطه با عمل و شر در ادبیات♦️
🎙ارائه: رضا مجد

@Kajhnegaristan


♦️عشق ژانوس وار(دوچهره):
عشق به عنوان بهترین تجربه ی بشری؛ و عشق در قالب یک تجربه ی ویرانگر♦️
🎙ارائه: رضا مجد

@Kajhnegaristan


وحشت از عشقِ واقعی؛ از منظری ژیژکی
ارائه: رضا مجد


@Kajhnegaristan


♦️شخص روانکاو♦️

پایان
@Kajhnegaristan

Показано 20 последних публикаций.