توطئه
بخش۲: کارتر به گوادلوپ و هایزر به تهران میرود!
اوائل سال ۱۹۷۹ میلادی، در جزیره گوادلوپ نشستی بین سران کشورهای غربی، یعنی آمریکا، انگلیس، آلمان غربی و فرانسه برگزار شد. در این نشست در مورد موضوعات مختلف بینالمللی گفتگو شد. بنابر گفتههایی که بعداً بعضی شرکتکنندگان از مذاکرات فاش کردند، کارتر رئیسجمهور وقت آمریکا در این نشست به همگان گفت که وقتش است که شاه ایران از ایران برود و حکومت ایران عوض شود. در همان زمان بود که ژنرال چهارستاره آمریکایی، ژنرال هایزر، به ایران آمد. او با سران ارتش شاه و نیز بعضی از سران انقلاب مثل بازرگان ملاقاتهایی کرد. کمی قبل از انقلاب ارتش ایران اعلام بیطرفی کرد و به این ترتیب انقلاب ۵۷ پیروز شد.
این حوادث معمولاً دلایل ملموسی است که عمدتاً توسط طرفداران پهلوی ارائه میشود تا نشان دهند که انقلاب ۵۷ یک توطئه از طرف آمریکاییها بود یا اینکه لااقل آمریکاییها و یا کارتر از آن استقبال کردهاند. ولی اگر به جزئیات وقایع و زمانبندی آنها نگاه کنیم، اگر به وقایع قبل از اینها نگاه کنیم، و اگر دهها داستان ساخته شده و بیسند و بیاساس را دور بیندازیم خواهیم دید که اینها و موارد دیگر (مثل میزبانی فرانسه از خمینی یا نقش بیبیسی که به آنها خواهیم پرداخت) اصلاً و ابداً هیچ توطئهای را نشان نمیدهند. نه تنها این، بلکه حتی نشانی از رضایت دولتهای غربی از آنچه آن زمان در ایران میگذشت ندارند. به اینها با جزئیات بیشتر خواهیم پرداخت
➖➖➖➖➖➖➖➖
این مطلب مهمی است: این ذهنیت متمایل به نظریات توطئه در ایرانیان چند جنبه دارد. اولاً، ریشه در نشناختن ساز و کارهای قدرت و سیاست در دنیا، و در روابط بینالملل، دارد. ثانیاً، قدرت و هماهنگی و آیندهبینی برای برنامهریزی و کنترل در دست دولتها یا اشخاص تصور میکند که غیر ممکن است. و ثالثاً، و مهمتر از همه، ریشه در نوعی عجیب از خودمرکزبینی در دنیا از یک طرف، و نیز نوعی پارانویا از طرف دیگر دارد که همه را دشمن میپندارد؛ و درست مثل یک شخص پارانوید انواع و اقسام امور ساده روزانه را هم این گونه تفسیر میکند. این جنبه سوم به خصوص در بین ایرانیان بسیار قویتر است. معلوم نیست به چه دلیل بسیاری از ایرانیان میپندارند که در کل دنیا همه نشستهاند و دارند برای کشورشان توطئه و برنامهریزی میکنند.
این نوع دید نسبت به دنیا بسیار مسموم است. فرقی نمیکند که همه چیز را زیر سر انگلیسیها بدانیم، یا در دست "صهیونیستها" یا تقصیر رفسنجانی (چیزی که زمانی در ایران خیلی مُد بود!)، یا آنطور که خیلی بچهبسیجیها باور دارند کار یک انجمن مخفی فراماسونری با یک ماسون اعظم در رأس آن!
در میان ایرانیان، حتی در افرادی که دید روشنتری نسبت به مسائل دارند، این کشش به سوی توهمات توطئه وجود دارد، حتی اگر به صورت چنان زمخت آن (میسون بزرگ.... ) نباشد. این دیدگاه مسمومی است که خواهناخواه در روابط بینالمللی مشکلساز و حتی بحرانآفرین است. همین دیدگاه است که قریب ۵۰ سال است که روابط خارجی جمهوری اسلامی را با دنیا شکل داده است. باید بر آن غلبه کرد و باید آن را به زبالهدانی انداخت!
➖➖➖➖➖➖
برگردیم به داستان کارتر و هایزر، و کمی به زمان وقایع نگاه کنیم.
کارتر درست یک سال قبل از پیروزی انقلاب، یعنی در دیماه ۱۳۵۶، سفری به ایران کرد و با شاه دیدار کرد. این سفر بسیار دوستانه بود. کارتر رژیم شاه را بسیار ستود و از آن به عنوان جزیره ثبات یاد کرد. کارتر در ماههای بعد هم بسیار شدید از شاه حمایت میکرد (یعنی درست همان زمانی که انقلاب داشت آرامآرام اوج میگرفت). در خرداد سال ۵۷، یعنی فقط چند ماه قبل از سرنگونی شاه، دولت کارتر در کنگره امریکا به شدت از فروش تسلیحات به شاه حمایت کرد. برعکس آنچه ادعا میشود، کارتر و دولت او هیچگاه هیچ فشاری بر شاه و رژیم او برای مماشات با مخالفان یا "رعایت حقوق بشر" وارد نکرد! سیاست کارتر بعد از رئیسجمهور شدنش کلاً با شعارهای انتخاباتیش در مورد "تجدید نظر در روابط با دیکتاتورها" متفاوت بود و ادامه همان سیاستهای آمریکایی در دوران جنگ سرد با شوروی بود.
حالا یادتان باشد: تا قبل از شهریور ۱۳۵۷، هنوز کسی به صورت جدی به رفتن شاه فکر نمیکرد (مگر دو نفر: خود شاه و احتمالا خمینی!). حتی در میان انقلابیون مطمئن نبودند که دقیقاً چه میخواهند. مطهری جایی گفته بود که تا چند ماه قبل از پیروزی انقلاب، خواسته خیلی از انقلابیون نخستوزیر شدن شخص معتدلتری چون امینی و محدود شدن قدرت شاه به قانون اساسی مشروطه بود. کسی که زودتر از همه دلش لرزید و در ماندن شک کرد خود شخص شاه بود! (حالا این را بعضی به حساب ضعف شخصیتی شاه میگذارند و بعضی به حساب نفرتش از کشتار وسیع! احتمالا هر دو طرف درست میگویند). به هر حال، تا قبل از شهریور ۵۷، هرچه بود حمایت محکم کارتر از شاه بود.
ادامه دارد...
@jenabegav
بخش۲: کارتر به گوادلوپ و هایزر به تهران میرود!
اوائل سال ۱۹۷۹ میلادی، در جزیره گوادلوپ نشستی بین سران کشورهای غربی، یعنی آمریکا، انگلیس، آلمان غربی و فرانسه برگزار شد. در این نشست در مورد موضوعات مختلف بینالمللی گفتگو شد. بنابر گفتههایی که بعداً بعضی شرکتکنندگان از مذاکرات فاش کردند، کارتر رئیسجمهور وقت آمریکا در این نشست به همگان گفت که وقتش است که شاه ایران از ایران برود و حکومت ایران عوض شود. در همان زمان بود که ژنرال چهارستاره آمریکایی، ژنرال هایزر، به ایران آمد. او با سران ارتش شاه و نیز بعضی از سران انقلاب مثل بازرگان ملاقاتهایی کرد. کمی قبل از انقلاب ارتش ایران اعلام بیطرفی کرد و به این ترتیب انقلاب ۵۷ پیروز شد.
این حوادث معمولاً دلایل ملموسی است که عمدتاً توسط طرفداران پهلوی ارائه میشود تا نشان دهند که انقلاب ۵۷ یک توطئه از طرف آمریکاییها بود یا اینکه لااقل آمریکاییها و یا کارتر از آن استقبال کردهاند. ولی اگر به جزئیات وقایع و زمانبندی آنها نگاه کنیم، اگر به وقایع قبل از اینها نگاه کنیم، و اگر دهها داستان ساخته شده و بیسند و بیاساس را دور بیندازیم خواهیم دید که اینها و موارد دیگر (مثل میزبانی فرانسه از خمینی یا نقش بیبیسی که به آنها خواهیم پرداخت) اصلاً و ابداً هیچ توطئهای را نشان نمیدهند. نه تنها این، بلکه حتی نشانی از رضایت دولتهای غربی از آنچه آن زمان در ایران میگذشت ندارند. به اینها با جزئیات بیشتر خواهیم پرداخت
➖➖➖➖➖➖➖➖
این مطلب مهمی است: این ذهنیت متمایل به نظریات توطئه در ایرانیان چند جنبه دارد. اولاً، ریشه در نشناختن ساز و کارهای قدرت و سیاست در دنیا، و در روابط بینالملل، دارد. ثانیاً، قدرت و هماهنگی و آیندهبینی برای برنامهریزی و کنترل در دست دولتها یا اشخاص تصور میکند که غیر ممکن است. و ثالثاً، و مهمتر از همه، ریشه در نوعی عجیب از خودمرکزبینی در دنیا از یک طرف، و نیز نوعی پارانویا از طرف دیگر دارد که همه را دشمن میپندارد؛ و درست مثل یک شخص پارانوید انواع و اقسام امور ساده روزانه را هم این گونه تفسیر میکند. این جنبه سوم به خصوص در بین ایرانیان بسیار قویتر است. معلوم نیست به چه دلیل بسیاری از ایرانیان میپندارند که در کل دنیا همه نشستهاند و دارند برای کشورشان توطئه و برنامهریزی میکنند.
این نوع دید نسبت به دنیا بسیار مسموم است. فرقی نمیکند که همه چیز را زیر سر انگلیسیها بدانیم، یا در دست "صهیونیستها" یا تقصیر رفسنجانی (چیزی که زمانی در ایران خیلی مُد بود!)، یا آنطور که خیلی بچهبسیجیها باور دارند کار یک انجمن مخفی فراماسونری با یک ماسون اعظم در رأس آن!
در میان ایرانیان، حتی در افرادی که دید روشنتری نسبت به مسائل دارند، این کشش به سوی توهمات توطئه وجود دارد، حتی اگر به صورت چنان زمخت آن (میسون بزرگ.... ) نباشد. این دیدگاه مسمومی است که خواهناخواه در روابط بینالمللی مشکلساز و حتی بحرانآفرین است. همین دیدگاه است که قریب ۵۰ سال است که روابط خارجی جمهوری اسلامی را با دنیا شکل داده است. باید بر آن غلبه کرد و باید آن را به زبالهدانی انداخت!
➖➖➖➖➖➖
برگردیم به داستان کارتر و هایزر، و کمی به زمان وقایع نگاه کنیم.
کارتر درست یک سال قبل از پیروزی انقلاب، یعنی در دیماه ۱۳۵۶، سفری به ایران کرد و با شاه دیدار کرد. این سفر بسیار دوستانه بود. کارتر رژیم شاه را بسیار ستود و از آن به عنوان جزیره ثبات یاد کرد. کارتر در ماههای بعد هم بسیار شدید از شاه حمایت میکرد (یعنی درست همان زمانی که انقلاب داشت آرامآرام اوج میگرفت). در خرداد سال ۵۷، یعنی فقط چند ماه قبل از سرنگونی شاه، دولت کارتر در کنگره امریکا به شدت از فروش تسلیحات به شاه حمایت کرد. برعکس آنچه ادعا میشود، کارتر و دولت او هیچگاه هیچ فشاری بر شاه و رژیم او برای مماشات با مخالفان یا "رعایت حقوق بشر" وارد نکرد! سیاست کارتر بعد از رئیسجمهور شدنش کلاً با شعارهای انتخاباتیش در مورد "تجدید نظر در روابط با دیکتاتورها" متفاوت بود و ادامه همان سیاستهای آمریکایی در دوران جنگ سرد با شوروی بود.
حالا یادتان باشد: تا قبل از شهریور ۱۳۵۷، هنوز کسی به صورت جدی به رفتن شاه فکر نمیکرد (مگر دو نفر: خود شاه و احتمالا خمینی!). حتی در میان انقلابیون مطمئن نبودند که دقیقاً چه میخواهند. مطهری جایی گفته بود که تا چند ماه قبل از پیروزی انقلاب، خواسته خیلی از انقلابیون نخستوزیر شدن شخص معتدلتری چون امینی و محدود شدن قدرت شاه به قانون اساسی مشروطه بود. کسی که زودتر از همه دلش لرزید و در ماندن شک کرد خود شخص شاه بود! (حالا این را بعضی به حساب ضعف شخصیتی شاه میگذارند و بعضی به حساب نفرتش از کشتار وسیع! احتمالا هر دو طرف درست میگویند). به هر حال، تا قبل از شهریور ۵۷، هرچه بود حمایت محکم کارتر از شاه بود.
ادامه دارد...
@jenabegav