توطئه
بخش ۱، احمدینژاد به دور دوم میرود.
زمانی بود که خیلیها همه کارها و همه مسائل کشور را "کار رفسنجانی" میدانستند. این طور تلقی میشد که هر چه هست زیر سر جناب رفسنجانی است. همه فسادهای مملکت هم به او و پسرانش نسبت داده میشد. به هر بنگاهی که در هر جا در شمال کشور میرفتی، میبردت و یک خانه شیک را از دور نشانت میداد و ادعا میکرد که آن خانه متعلق به فلان پسر رفسنجانی است و نتیجه میگرفت که اوضاع ملک در آن ناحیه خیلی خوب خواهد شد! همه میدانستند که از واردات ماشینهای خارجی گرفته تا هر چیز دیگری در دست خانواده رفسنجانی است.
اواخر دوران خاتمی بود که اکبر گنجی کتابی نوشت و در آن شخصیت "عالیجناب سرخپوش" را مطرح کرد که دست پنهان پشت خیلی از وقایع بود. همه آن شخصیت را رفسنجانی پنداشتند، و گنجی هم این را رد نکرد.
مشکل افرادی که به "دستهای قدرتمند پشت صحنه" معتقدند آن است که با هیچ شواهدی نمیشود آنها را قانع کرد که اشتباه میکنند. وقتی در انتخابات ۸۴، در میان تحیر همگان، رفسنجانی و احمدینژاد به دور دوم راه یافتند، خیلیها این را نقشه خود رفسنجانی دانستند تا مردم از ترس احمدینژاد به او رای دهند. حتی بعد از اینکه رفسنجانی شکست خورد، بعضی باز هم خود این شکست را ترفند رفسنجانی دانستند! هیچ چیزی در عالم نبود که بتواند ثابت کند که رفسنجانی خیلی قدرتی هم ندارد!
اما واقعیت امر این بود که رفسنجانی حتی در قدرتمندترین وضعیت خود که در سالهای ابتدایی ریاست جمهوریش بود، حتی یکدهم آن قدرتی را نداشت که مردم میپنداشتند! این نبود که قدرتمند نباشد، ولی قدرتش از یک سیستم مخفی پشت پرده نبود. این نبود که همه چیز را از آن پشت و در طی یک سیستم مخوف مافیایی کنترل میکند! قدرت رفسنجانی از توانش در دوستی با جناحها و افراد مختلف، ریشسفیدیاش در منازعهها، و رابطهی ابتداءاً خوبش با خامنهای میآمد. مسلماً او شخصیت باهوشی بود، و یکی از معدود کسانی در ج.ا. که، علیرغم ایدئولوژیزدگی تند اولیهاش، واقعاً سیاستورز بود. ولی به هیچ وجه چهرهای نبود که مردم تصور میکردند. قدرتش هر چه بود آشکار بود و آن پشتها حتی نمیتوانست کسانی که در حال توطئه علیهش بودند را از میدان به در کند.
➖➖➖➖➖➖
شطرنجباز اعظم
اغلب، سیاستمداران کیاس و باهوش همچون شطرنجبازانی ماهر تصور میشوند که برای حرکات اکنون و آینده خود نقشه میکشند. واقعیت آن است که عرصه سیاست بیشتر به تخته نرد میماند تا به شطرنج، و نقش شانس و بخت در آن بسیار زیادتر از نقشهکشی و طراحی است!
ولی حتی تختهنرد هم برای توصیف عرصه سیاست مثال خوبی نیست. مثال بهتر برای نقش افراد مختلف (اگرچه نه ایدئولوژیهای مختلف!) بازار است! با انواع آدمها و گروههای ذینفع و آشفتگیهای ذاتی آن و نقش بسیار زیاد بخت و اقبال، و دوستیها و دشمنیها و دوستیها، نقش ریشسفیدها و .... سیاستمدار، هر چند باهوش، در این میانه مقداری بر اساس دانشش عمل میکند، مقداری بر اساس قضاوت اطرافیانش، و مقدار زیادی بر اساس غریزهاش. تفاوت دنیای سیاست با بازار مکاره در آن است که در عالم سیاست ایدئولوژی هم وارد میشود که پیشبینی امور را بسیار سختتر میکند. تفاوت دیگرش هم در این است که در بازار معمولاً افراد هزینه تصمیمات بدشان را خیلی سریع میگیرند.
➖➖➖➖➖➖
داستان توطئهاندیشی ایرانیان را با رفسنجانی آغاز کردم، چون مثال ملموستری است. الان دیگر خیلی افراد حتی یادشان هم نیست که چگونه رفسنجانی را پشت همه چیز میدیدند و چگونه او را چون شطرنجبازی تصور میکردند که از پشت صحنه مهرههای خود را یکی یکی راهنمایی میکند. اکبر گنجی هم بالاخره بعد از سالها اذعان کرد که رفسنجانی شخصیت عالیجناب سرخپوش کتابش نبوده (ولی نگفت که چرا تمام سالهای قبل در مورد این بدفهمی بزرگ سکوت کرده بود! تیپیکال روشنفکرجماعت که هیچگاه مسؤولیتپذیر نیستند).
توطئهاندیشی بیماری ملی ایرانیان است که به انحاء مختلف خود را بروز میدهد. ولی بدترین و مضرترین انواعش در مورد روابط با کشورهای خارجی است. در بخشهای آینده درباره آن صحبت خواهیم کرد.
@jenabegav
بخش ۱، احمدینژاد به دور دوم میرود.
زمانی بود که خیلیها همه کارها و همه مسائل کشور را "کار رفسنجانی" میدانستند. این طور تلقی میشد که هر چه هست زیر سر جناب رفسنجانی است. همه فسادهای مملکت هم به او و پسرانش نسبت داده میشد. به هر بنگاهی که در هر جا در شمال کشور میرفتی، میبردت و یک خانه شیک را از دور نشانت میداد و ادعا میکرد که آن خانه متعلق به فلان پسر رفسنجانی است و نتیجه میگرفت که اوضاع ملک در آن ناحیه خیلی خوب خواهد شد! همه میدانستند که از واردات ماشینهای خارجی گرفته تا هر چیز دیگری در دست خانواده رفسنجانی است.
اواخر دوران خاتمی بود که اکبر گنجی کتابی نوشت و در آن شخصیت "عالیجناب سرخپوش" را مطرح کرد که دست پنهان پشت خیلی از وقایع بود. همه آن شخصیت را رفسنجانی پنداشتند، و گنجی هم این را رد نکرد.
مشکل افرادی که به "دستهای قدرتمند پشت صحنه" معتقدند آن است که با هیچ شواهدی نمیشود آنها را قانع کرد که اشتباه میکنند. وقتی در انتخابات ۸۴، در میان تحیر همگان، رفسنجانی و احمدینژاد به دور دوم راه یافتند، خیلیها این را نقشه خود رفسنجانی دانستند تا مردم از ترس احمدینژاد به او رای دهند. حتی بعد از اینکه رفسنجانی شکست خورد، بعضی باز هم خود این شکست را ترفند رفسنجانی دانستند! هیچ چیزی در عالم نبود که بتواند ثابت کند که رفسنجانی خیلی قدرتی هم ندارد!
اما واقعیت امر این بود که رفسنجانی حتی در قدرتمندترین وضعیت خود که در سالهای ابتدایی ریاست جمهوریش بود، حتی یکدهم آن قدرتی را نداشت که مردم میپنداشتند! این نبود که قدرتمند نباشد، ولی قدرتش از یک سیستم مخفی پشت پرده نبود. این نبود که همه چیز را از آن پشت و در طی یک سیستم مخوف مافیایی کنترل میکند! قدرت رفسنجانی از توانش در دوستی با جناحها و افراد مختلف، ریشسفیدیاش در منازعهها، و رابطهی ابتداءاً خوبش با خامنهای میآمد. مسلماً او شخصیت باهوشی بود، و یکی از معدود کسانی در ج.ا. که، علیرغم ایدئولوژیزدگی تند اولیهاش، واقعاً سیاستورز بود. ولی به هیچ وجه چهرهای نبود که مردم تصور میکردند. قدرتش هر چه بود آشکار بود و آن پشتها حتی نمیتوانست کسانی که در حال توطئه علیهش بودند را از میدان به در کند.
➖➖➖➖➖➖
شطرنجباز اعظم
اغلب، سیاستمداران کیاس و باهوش همچون شطرنجبازانی ماهر تصور میشوند که برای حرکات اکنون و آینده خود نقشه میکشند. واقعیت آن است که عرصه سیاست بیشتر به تخته نرد میماند تا به شطرنج، و نقش شانس و بخت در آن بسیار زیادتر از نقشهکشی و طراحی است!
ولی حتی تختهنرد هم برای توصیف عرصه سیاست مثال خوبی نیست. مثال بهتر برای نقش افراد مختلف (اگرچه نه ایدئولوژیهای مختلف!) بازار است! با انواع آدمها و گروههای ذینفع و آشفتگیهای ذاتی آن و نقش بسیار زیاد بخت و اقبال، و دوستیها و دشمنیها و دوستیها، نقش ریشسفیدها و .... سیاستمدار، هر چند باهوش، در این میانه مقداری بر اساس دانشش عمل میکند، مقداری بر اساس قضاوت اطرافیانش، و مقدار زیادی بر اساس غریزهاش. تفاوت دنیای سیاست با بازار مکاره در آن است که در عالم سیاست ایدئولوژی هم وارد میشود که پیشبینی امور را بسیار سختتر میکند. تفاوت دیگرش هم در این است که در بازار معمولاً افراد هزینه تصمیمات بدشان را خیلی سریع میگیرند.
➖➖➖➖➖➖
داستان توطئهاندیشی ایرانیان را با رفسنجانی آغاز کردم، چون مثال ملموستری است. الان دیگر خیلی افراد حتی یادشان هم نیست که چگونه رفسنجانی را پشت همه چیز میدیدند و چگونه او را چون شطرنجبازی تصور میکردند که از پشت صحنه مهرههای خود را یکی یکی راهنمایی میکند. اکبر گنجی هم بالاخره بعد از سالها اذعان کرد که رفسنجانی شخصیت عالیجناب سرخپوش کتابش نبوده (ولی نگفت که چرا تمام سالهای قبل در مورد این بدفهمی بزرگ سکوت کرده بود! تیپیکال روشنفکرجماعت که هیچگاه مسؤولیتپذیر نیستند).
توطئهاندیشی بیماری ملی ایرانیان است که به انحاء مختلف خود را بروز میدهد. ولی بدترین و مضرترین انواعش در مورد روابط با کشورهای خارجی است. در بخشهای آینده درباره آن صحبت خواهیم کرد.
@jenabegav