🔘اولین ترورهایی که محمد دستور داد، مربوط به یک مرد یهودی سالخورده به نام ابن اشرف بود. جرم او نوشتن شعر علیه مسلمانان بود.
#بخش_سوم
«محمد گفت: چه کسی مرا از شر ابن اشرف خلاص میکند؟» یکی از پیروانش داوطلب شد و گفت: «من این کار را برای تو انجام میدهم، ای پیامبر خدا، من او را میکشم.» و پیامبر پاسخ داد: «اگر میتوانی، این کار را انجام بده.»
پیامبر همچنین به قاتلانش اجازه داد که برای انجام مأموریت خود دروغ بگویند و از فریب استفاده کنند. گزارش ادامه میدهد که چگونه پیروان پیامبر این مرد سالخورده را از خانهاش در نیمه شب فریب دادند و با شمشیر و خنجر به او حمله کردند و او را به طرز وحشیانهای به قتل رساندند. پس از انجام مأموریت، پیروان به پیامبر گزارش دادند که «دشمن خدا را کشتهاند.»
نویسنده این حادثه را با این جمله به پایان میرساند: «حمله ما به دشمن خدا ترس را در دل یهودیان انداخت و هیچ یهودی در مدینه نبود که از جان خود نترسد.» (ص ۳۶۷-۳۶۸).
💢در حادثه بعدی در این زندگینامه میخوانیم: «پیامبر گفت: هر یهودی که به دست شما افتاد، بکشید.» نویسنده سپس داستان دو برادر را نقل میکند که یکی از آنها مسلمان بود. پس از شنیدن این دستور، برادر مسلمان یک تاجر یهودی را کشت. برادر بزرگتر از اقدام برادر کوچکترش بسیار انتقاد کرد. برادر کوچکتر در پاسخ گفت: «اگر کسی که به من دستور داد او را بکشم، به من دستور میداد تو را بکشم، سرت را از تن جدا میکردم.» برادر بزرگتر فریاد زد: «به خدا سوگند، دینی که تو را به اینجا رسانده، شگفتانگیز است!» و او مسلمان شد. (ص ۳۶۹).
💢در یکی از نبردها، پس از اینکه یکی از عموهای پیامبر اسلام به طرز وحشیانهای کشته شد، محمد چنان خشمگین شد که گفت: «اگر خدا در آینده مرا بر قریش پیروز کند، سی نفر از مردان آنها را مثله خواهم کرد.»
با دیدن اندوه پیامبر، پیروانش گفتند: «به خدا سوگند، اگر در آینده بر آنها پیروز شویم، آنها را به شکلی مثله خواهیم کرد که هیچ عربی تا به حال چنین کاری نکرده است.»
خوشبختانه، محمد نظر خود را تغییر داد و بعداً مثله کردن را ممنوع کرد. (ص ۳۸۷).
💢در یک حادثه معروف دیگر با یهودیان، پس از اخراج دو قبیله یهودی از شهر مدینه، محمد دستور اعدام تمام مردان بالغ آخرین قبیله یهودی شهر را صادر کرد و تمام اموال و زنان و کودکان آنها را تصرف کرد.
منابع مسلمان تعداد مردان یهودی که در یک روز سر بریده شدند را بین ۶۰۰ تا ۹۰۰ نفر ذکر کردهاند. (ص ۴۶۴).
💢در یک مورد دیگر، پیامبر و همراهانش به دنبال گنجینه پنهان یک قبیله مغلوب بودند. فردی نزد محمد آورده شد که گمان میرفت محل گنجینه را میداند. پیامبر تهدید کرد که اگر محل گنجینه را فاش نکند، او را خواهد کشت. پس از امتناع از همکاری، «پیامبر به زبیر بن عوام دستور داد: او را شکنجه کن تا آنچه را که دارد، بیرون بیاوری.»
زبیر آتشزنهای روی سینه او روشن کرد تا نزدیک به مرگ شد. سپس پیامبر او را به محمد بن مسلمه سپرد و او سرش را از تن جدا کرد. (ص ۵۱۵).
💢پس از فتح مکه، محمد دستور داد چند نفر بدون هیچ مصونیتی کشته شوند.
جرم اکثر این افراد «سرودن شعرهای هجوآمیز» علیه محمد یا توهین به او در دوران مأموریتش در مکه بود. (ص ۵۵۱).
یکی از افرادی که خوششانس بود و بخشیده شد، عبدالله بن سعد بود. «دلیل دستور پیامبر برای کشتن او این بود که او مسلمان شده بود و وحی را مینوشت، اما سپس مرتد شد و به قریش بازگشت.» از آنجا که عبدالله برادر رضاعی یکی از نزدیکان محمد بود، توانست نزد پیامبر برود و درخواست مصونیت کند. پیامبر با اکراه مصونیت را به او اعطا کرد. پس از خروج فرد بخشوده شده، محمد به همراهانش گفت: «سکوت کردم تا یکی از شما برخیزد و سرش را از تن جدا کند!» یکی از انصار گفت: «پس چرا به من اشاره نکردی، ای پیامبر خدا؟» او پاسخ داد: «پیامبر با اشاره کسی را نمیکشد.» (ص ۵۵۰).
💢به یکی از فرماندهانی که پیامبر او را به یک «ماموریت» میفرستاد، این توصیه را کرد: «با همه در راه خدا بجنگید و کسانی را که به خدا کفر میورزند، بکشید. در غنیمت خیانت نکنید، خیانت نکنید، مثله نکنید و کودکان را نکشید. این فرمان خدا و سنت پیامبر او در میان شماست.» (ص ۶۷۲).
💢ترور دیگری که پیامبر دستور داد، مربوط به عمویش ابوسفیان، رهبر مخالفان مشرک در مکه بود. داوطلبان مسلمان برای انجام این مأموریت به مکه سفر کردند. اما ترور ناموفق بود. در راه بازگشت به مدینه، یکی از پیروان پیامبر با یک چوپان یکچشم روبرو شد که با اطمینان ادعا کرد که هرگز اسلام را نخواهد پذیرفت. گزارش از زبان قاتل مسلمان ادامه مییابد: «به محض اینکه او خوابید و خروپف کرد، بلند شدم و او را به شکلی وحشتناکتر از هر کسی که تا به حال کشته شده بود، کشتم. نوک کمانم را در چشم سالم او گذاشتم، سپس فشار دادم تا از پشت گردنش بیرون آمد...
#بخش_سوم
«محمد گفت: چه کسی مرا از شر ابن اشرف خلاص میکند؟» یکی از پیروانش داوطلب شد و گفت: «من این کار را برای تو انجام میدهم، ای پیامبر خدا، من او را میکشم.» و پیامبر پاسخ داد: «اگر میتوانی، این کار را انجام بده.»
پیامبر همچنین به قاتلانش اجازه داد که برای انجام مأموریت خود دروغ بگویند و از فریب استفاده کنند. گزارش ادامه میدهد که چگونه پیروان پیامبر این مرد سالخورده را از خانهاش در نیمه شب فریب دادند و با شمشیر و خنجر به او حمله کردند و او را به طرز وحشیانهای به قتل رساندند. پس از انجام مأموریت، پیروان به پیامبر گزارش دادند که «دشمن خدا را کشتهاند.»
نویسنده این حادثه را با این جمله به پایان میرساند: «حمله ما به دشمن خدا ترس را در دل یهودیان انداخت و هیچ یهودی در مدینه نبود که از جان خود نترسد.» (ص ۳۶۷-۳۶۸).
💢در حادثه بعدی در این زندگینامه میخوانیم: «پیامبر گفت: هر یهودی که به دست شما افتاد، بکشید.» نویسنده سپس داستان دو برادر را نقل میکند که یکی از آنها مسلمان بود. پس از شنیدن این دستور، برادر مسلمان یک تاجر یهودی را کشت. برادر بزرگتر از اقدام برادر کوچکترش بسیار انتقاد کرد. برادر کوچکتر در پاسخ گفت: «اگر کسی که به من دستور داد او را بکشم، به من دستور میداد تو را بکشم، سرت را از تن جدا میکردم.» برادر بزرگتر فریاد زد: «به خدا سوگند، دینی که تو را به اینجا رسانده، شگفتانگیز است!» و او مسلمان شد. (ص ۳۶۹).
💢در یکی از نبردها، پس از اینکه یکی از عموهای پیامبر اسلام به طرز وحشیانهای کشته شد، محمد چنان خشمگین شد که گفت: «اگر خدا در آینده مرا بر قریش پیروز کند، سی نفر از مردان آنها را مثله خواهم کرد.»
با دیدن اندوه پیامبر، پیروانش گفتند: «به خدا سوگند، اگر در آینده بر آنها پیروز شویم، آنها را به شکلی مثله خواهیم کرد که هیچ عربی تا به حال چنین کاری نکرده است.»
خوشبختانه، محمد نظر خود را تغییر داد و بعداً مثله کردن را ممنوع کرد. (ص ۳۸۷).
💢در یک حادثه معروف دیگر با یهودیان، پس از اخراج دو قبیله یهودی از شهر مدینه، محمد دستور اعدام تمام مردان بالغ آخرین قبیله یهودی شهر را صادر کرد و تمام اموال و زنان و کودکان آنها را تصرف کرد.
منابع مسلمان تعداد مردان یهودی که در یک روز سر بریده شدند را بین ۶۰۰ تا ۹۰۰ نفر ذکر کردهاند. (ص ۴۶۴).
💢در یک مورد دیگر، پیامبر و همراهانش به دنبال گنجینه پنهان یک قبیله مغلوب بودند. فردی نزد محمد آورده شد که گمان میرفت محل گنجینه را میداند. پیامبر تهدید کرد که اگر محل گنجینه را فاش نکند، او را خواهد کشت. پس از امتناع از همکاری، «پیامبر به زبیر بن عوام دستور داد: او را شکنجه کن تا آنچه را که دارد، بیرون بیاوری.»
زبیر آتشزنهای روی سینه او روشن کرد تا نزدیک به مرگ شد. سپس پیامبر او را به محمد بن مسلمه سپرد و او سرش را از تن جدا کرد. (ص ۵۱۵).
💢پس از فتح مکه، محمد دستور داد چند نفر بدون هیچ مصونیتی کشته شوند.
جرم اکثر این افراد «سرودن شعرهای هجوآمیز» علیه محمد یا توهین به او در دوران مأموریتش در مکه بود. (ص ۵۵۱).
یکی از افرادی که خوششانس بود و بخشیده شد، عبدالله بن سعد بود. «دلیل دستور پیامبر برای کشتن او این بود که او مسلمان شده بود و وحی را مینوشت، اما سپس مرتد شد و به قریش بازگشت.» از آنجا که عبدالله برادر رضاعی یکی از نزدیکان محمد بود، توانست نزد پیامبر برود و درخواست مصونیت کند. پیامبر با اکراه مصونیت را به او اعطا کرد. پس از خروج فرد بخشوده شده، محمد به همراهانش گفت: «سکوت کردم تا یکی از شما برخیزد و سرش را از تن جدا کند!» یکی از انصار گفت: «پس چرا به من اشاره نکردی، ای پیامبر خدا؟» او پاسخ داد: «پیامبر با اشاره کسی را نمیکشد.» (ص ۵۵۰).
💢به یکی از فرماندهانی که پیامبر او را به یک «ماموریت» میفرستاد، این توصیه را کرد: «با همه در راه خدا بجنگید و کسانی را که به خدا کفر میورزند، بکشید. در غنیمت خیانت نکنید، خیانت نکنید، مثله نکنید و کودکان را نکشید. این فرمان خدا و سنت پیامبر او در میان شماست.» (ص ۶۷۲).
💢ترور دیگری که پیامبر دستور داد، مربوط به عمویش ابوسفیان، رهبر مخالفان مشرک در مکه بود. داوطلبان مسلمان برای انجام این مأموریت به مکه سفر کردند. اما ترور ناموفق بود. در راه بازگشت به مدینه، یکی از پیروان پیامبر با یک چوپان یکچشم روبرو شد که با اطمینان ادعا کرد که هرگز اسلام را نخواهد پذیرفت. گزارش از زبان قاتل مسلمان ادامه مییابد: «به محض اینکه او خوابید و خروپف کرد، بلند شدم و او را به شکلی وحشتناکتر از هر کسی که تا به حال کشته شده بود، کشتم. نوک کمانم را در چشم سالم او گذاشتم، سپس فشار دادم تا از پشت گردنش بیرون آمد...