#یادداشت_روز
🔸دربارهی اعتماد میان حکومت و مردم
پرویز اجلالی
جنبه تئوریک و تاریخی :
بعضی انواع حکومت ها خود را نه نماینده مردم میدانند ونه پاسخگو به مردم ن و حکمرانی را ودیعه ای از سوی نیروهای ماورا ء طبیعی ویا مبانی صلب فلسفی و ایده اولوژیکی به حاکم ( که معمولا در یک فرد تجسم می یابد) می دانند. این مسئله سابقه تاریخی هم دارد.درجهان قدیم حکومتگران به درجات گوناگون چنین بودند و طبیعی بود که خود را پاسخگو به مردم نمی دانستند وآنها را نادان وعامی به شمار می آوردند. درکتیبه داریوش شاه هخامنشی می خوانیم که اهورا مزدا وی را شاه کرد نه مردم .
در بسیاری از جوامع جهان باستان خدا وشاه یک مفهوم بودند. جوامع مسیحی کاتولیک قرنها زمین را مرکز کائنات می دانستندکه همه ستارگان به دورش می چرخند و شهر رم را مرکز زمین وپاپ را مرکز رم وقلب کائنات و واجب الاطاعه برای هر مسیحی می دانستند . درآن دوران طولانی یا پاپ هاخودشان حکومت می کردند و یا به شاهان مشروعیت حکومت کردن عطا می کردند. درجهان اسلام هم خلفا خود را نمایندة خداوند بر زمین می دانستند که همه مسلمین باید از او اطاعت می کردند. این ادعا تا همین اواخر ایده اولوزی خلیفه عثمانی بود .
طبیعتا درچنین شرایطی اصولا اعتماد موضوعیتی نمی یافت. مردم آنقدر مهم نبودند که حکومت به آنها اعتماد کند واعتماد ویا عدم اعتماد مردم به حکمران و عواملش هم طبیعتا درچنین بینشی مطرح نمی شد .
ادامه این یادداشت را روی وب سایت انجمن جامعه شناسی ایران بخوانید.
@iran_sociology
#انجمن_جامعه_شناسی_ایران
با حمایت انجمن جامعه شناسی از فرهنگ و فرهیختگی حمایت کنید
🔸دربارهی اعتماد میان حکومت و مردم
پرویز اجلالی
جنبه تئوریک و تاریخی :
بعضی انواع حکومت ها خود را نه نماینده مردم میدانند ونه پاسخگو به مردم ن و حکمرانی را ودیعه ای از سوی نیروهای ماورا ء طبیعی ویا مبانی صلب فلسفی و ایده اولوژیکی به حاکم ( که معمولا در یک فرد تجسم می یابد) می دانند. این مسئله سابقه تاریخی هم دارد.درجهان قدیم حکومتگران به درجات گوناگون چنین بودند و طبیعی بود که خود را پاسخگو به مردم نمی دانستند وآنها را نادان وعامی به شمار می آوردند. درکتیبه داریوش شاه هخامنشی می خوانیم که اهورا مزدا وی را شاه کرد نه مردم .
در بسیاری از جوامع جهان باستان خدا وشاه یک مفهوم بودند. جوامع مسیحی کاتولیک قرنها زمین را مرکز کائنات می دانستندکه همه ستارگان به دورش می چرخند و شهر رم را مرکز زمین وپاپ را مرکز رم وقلب کائنات و واجب الاطاعه برای هر مسیحی می دانستند . درآن دوران طولانی یا پاپ هاخودشان حکومت می کردند و یا به شاهان مشروعیت حکومت کردن عطا می کردند. درجهان اسلام هم خلفا خود را نمایندة خداوند بر زمین می دانستند که همه مسلمین باید از او اطاعت می کردند. این ادعا تا همین اواخر ایده اولوزی خلیفه عثمانی بود .
طبیعتا درچنین شرایطی اصولا اعتماد موضوعیتی نمی یافت. مردم آنقدر مهم نبودند که حکومت به آنها اعتماد کند واعتماد ویا عدم اعتماد مردم به حکمران و عواملش هم طبیعتا درچنین بینشی مطرح نمی شد .
ادامه این یادداشت را روی وب سایت انجمن جامعه شناسی ایران بخوانید.
@iran_sociology
#انجمن_جامعه_شناسی_ایران
با حمایت انجمن جامعه شناسی از فرهنگ و فرهیختگی حمایت کنید