برای بسیاری از آدمها سوگ مثل از دست رفتن خویشتن است، از دست رفتن بخشی از خودمان. خیلی از آدمها در روزهای سوگواریشان میگویند «یه تیکه از وجود خودم رو از دست دادم». چنین سخنی خاطرنشان میکند که سوگ از آنجا که سرگشته و حیرانمان میکند چقدر رنجآور و دردناک است. غیاب فردی که برایش سوگواریم میتواند تعاملات ما با آدمها یا اشیای دیگر را چنان فرابگیرد که موجب شود زندگی روزمره ما غریب و با بقیه ناسازگار شود.
کارها و اتفاقاتی که قبلا برایمان خیلی اهمیت داشت، بسیار کماهمیتتر میشوند؛ و کارها و اتفاقاتی که بهندرت ممکن بود برایمان اهمیت داشته باشند، اهمیت دوچندان پیدا میکنند. الگوهای فکری دیرپا و احساساتمان یکباره به نظرمان غریب میآید. و از آنجا که جهان یکباره غریب به نظر میرسد، ممکن است فرد نیز احساس بیگانگی و پریشانی کند. سوگ باعث میشود برای خومان ناآشنا یا ناشناخته شویم، کموبیش بیجسم و مجرد.
مایکل چلبی
از کتاب سوگ
ترجمه نصراله مرادیانی
🌱مرکزمشاوره گفتمان
@goftemanclinic
کارها و اتفاقاتی که قبلا برایمان خیلی اهمیت داشت، بسیار کماهمیتتر میشوند؛ و کارها و اتفاقاتی که بهندرت ممکن بود برایمان اهمیت داشته باشند، اهمیت دوچندان پیدا میکنند. الگوهای فکری دیرپا و احساساتمان یکباره به نظرمان غریب میآید. و از آنجا که جهان یکباره غریب به نظر میرسد، ممکن است فرد نیز احساس بیگانگی و پریشانی کند. سوگ باعث میشود برای خومان ناآشنا یا ناشناخته شویم، کموبیش بیجسم و مجرد.
مایکل چلبی
از کتاب سوگ
ترجمه نصراله مرادیانی
🌱مرکزمشاوره گفتمان
@goftemanclinic