Репост из: سرای دوست
سه ماه میشود این چشمها نخوابیدهست
سه ماه شمس جمالت به من نتابیدهست
چه اتفاق کبودیست در حضور علی
سه ماه چادرت از سر جدا نگردیدهست
دوباره زخم تنت روضههای باز شده؟
که این همه به لباست بنفشه روئیدهست
بخند راحت جانم که بعد خندهی تو
کسی به غیر مغیره به من نخندیدهست
سه بار زینبمان داد میزند مادر
چه پیش آمده گوش تو را که نشنیدهست؟
صدای خندهی همسایهها، دل زینب
چقدر روی سرش سنگ طعنه باریدهست
شکسته است غرورم شبیه پهلویت
شکستنم خبرش بین شهر پیچیدهست
از آستانهی در هر زمان گذر کردم
هزار مرتبه مُردم کسی نفهمیدهست...
حسن کردی
سه ماه شمس جمالت به من نتابیدهست
چه اتفاق کبودیست در حضور علی
سه ماه چادرت از سر جدا نگردیدهست
دوباره زخم تنت روضههای باز شده؟
که این همه به لباست بنفشه روئیدهست
بخند راحت جانم که بعد خندهی تو
کسی به غیر مغیره به من نخندیدهست
سه بار زینبمان داد میزند مادر
چه پیش آمده گوش تو را که نشنیدهست؟
صدای خندهی همسایهها، دل زینب
چقدر روی سرش سنگ طعنه باریدهست
شکسته است غرورم شبیه پهلویت
شکستنم خبرش بین شهر پیچیدهست
از آستانهی در هر زمان گذر کردم
هزار مرتبه مُردم کسی نفهمیدهست...
حسن کردی