✅ #بازنویسی حکایتنگاری صفحه ۲۵ پایه دهم : سگی بر لب جوی استخوانی یافت. چندان که در دهان گرفت، عکس آن در آب بدید. پنداشت که دیگری است. به شَرَه (طمع) دهن باز کرد تا آن را نیز از روی آب برگیرد. آنچه در دهان بود، به باد داد."
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
سگی گوش دراز در روستایی زیبا زندگی میکرد. این سگ به عنوان یک محافظ گله ی روستاییان بود.در هر روز سه وعده غذا از جانب چوپان به گوش دراز میرسید و بعضی مواقع غذاهای اضافه روستاییان نیز به او میرسید اما باز بر سر حرص و طمع زیاده خواهی به غذای حیوانات روستا و یا حتی به خود حیوانات روستا رحم نمیکرد. گاه مرغ و خروس روستاییان توسط گوش دراز ربوده میشد و گاه حتی به غذای دوست صمیمی اش هم رحم نمیکرد. قدردان روستاییان بابت محبتشان نسبت به خود که نبود هیچ،به اموال آنها هم رحم نمیکرد . خود روستاییان از این موضوع بی خبر بودند . در واقع از نظر روستاییان گوش دراز سگی باهوش و مطیع بود اما برای حیوانات دیوی دو سَر بود که به آنها ظلم میکرد. روزی از روزها که گوش دراز پرسه زنان از کوچه ها رد میشد چشمش به دوست صمیمی اش یعنی روباه افتاد که در حال بردن استخوانی است.گوش دراز آرام آرام حرکت کرد و ناگهان استخوان را از دست روباه دزدید . سگ با سرعت به سمت برکه رفت،اما همین که به برکه رسید استخوانی دگر در برکه دید . چشمانش از خوشحالی برق زدند. دهان باز کرد که استخوان را بردارد که ناگهان استخوان درون دهانش در درون دل برکه افتاد و اثری از استخوان درون برکه هم ندید. ناراحت و پشیمان به برکه خیره شده بود که ناگهان صدایی از پشت سرش شنید،روباه گفت:حرص و طمع نه تنها چیزی به داشته هایت نمی افزاید بلکه سبب کاهش داشته هایت میشود و نتیجه ای جز پشیمانی ندارد. تو استخوان مرا که بردی هیچ،طمع استخوان درون برکه تو را کور کرد و باعث از دست دادن داشته هایت شد. سگ غبطه خوران از روباه عذر خواهی کرد و گفت:همانا طمع من نه تنها باعث از دست دادن داشته هایم شد بلکه باعث نفرت حیوانات به من شد . ای کاش قبل از انجام هر کاری به عواقب آن بیندیشیم،شاید بعضی مواقع حتی به نابودی زندگی ما ختم شود.
➖➖➖➖➖➖➖➖
🔗 کانال #رسمی #انشا در پیام رسان تلگرام 👇 :
📣 @ENSHA
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
سگی گوش دراز در روستایی زیبا زندگی میکرد. این سگ به عنوان یک محافظ گله ی روستاییان بود.در هر روز سه وعده غذا از جانب چوپان به گوش دراز میرسید و بعضی مواقع غذاهای اضافه روستاییان نیز به او میرسید اما باز بر سر حرص و طمع زیاده خواهی به غذای حیوانات روستا و یا حتی به خود حیوانات روستا رحم نمیکرد. گاه مرغ و خروس روستاییان توسط گوش دراز ربوده میشد و گاه حتی به غذای دوست صمیمی اش هم رحم نمیکرد. قدردان روستاییان بابت محبتشان نسبت به خود که نبود هیچ،به اموال آنها هم رحم نمیکرد . خود روستاییان از این موضوع بی خبر بودند . در واقع از نظر روستاییان گوش دراز سگی باهوش و مطیع بود اما برای حیوانات دیوی دو سَر بود که به آنها ظلم میکرد. روزی از روزها که گوش دراز پرسه زنان از کوچه ها رد میشد چشمش به دوست صمیمی اش یعنی روباه افتاد که در حال بردن استخوانی است.گوش دراز آرام آرام حرکت کرد و ناگهان استخوان را از دست روباه دزدید . سگ با سرعت به سمت برکه رفت،اما همین که به برکه رسید استخوانی دگر در برکه دید . چشمانش از خوشحالی برق زدند. دهان باز کرد که استخوان را بردارد که ناگهان استخوان درون دهانش در درون دل برکه افتاد و اثری از استخوان درون برکه هم ندید. ناراحت و پشیمان به برکه خیره شده بود که ناگهان صدایی از پشت سرش شنید،روباه گفت:حرص و طمع نه تنها چیزی به داشته هایت نمی افزاید بلکه سبب کاهش داشته هایت میشود و نتیجه ای جز پشیمانی ندارد. تو استخوان مرا که بردی هیچ،طمع استخوان درون برکه تو را کور کرد و باعث از دست دادن داشته هایت شد. سگ غبطه خوران از روباه عذر خواهی کرد و گفت:همانا طمع من نه تنها باعث از دست دادن داشته هایم شد بلکه باعث نفرت حیوانات به من شد . ای کاش قبل از انجام هر کاری به عواقب آن بیندیشیم،شاید بعضی مواقع حتی به نابودی زندگی ما ختم شود.
➖➖➖➖➖➖➖➖
🔗 کانال #رسمی #انشا در پیام رسان تلگرام 👇 :
📣 @ENSHA