✅ #انشا با موضوع : روز تولدم 🪅
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
من در فصل بهار، روز بیست پنجم فروردین ماه سال هزار و سیصد و هشتاد و شش به دنیا آمدهام . . .
مادرم همیشه برایم تعریف میکرد که در روز تولد من هوا بسیار سرد و اَبری بود؛ ساعت نه و سی دقیقه هنگام حرکت به سمت بیمارستان ناگهان آسمان شروع به باریدن کرد . . .
سالهای زیادی از آن رو گذشت، رسیده بودم به تولد پانزده سالگیام در بیست و پنجم فروردین ماه هزار و چهارصد و یک، در رشته تجربی درس میخواندم؛ ساعت نه و سی دقیقه بود که دبیر شیمی گفت: بچهها برگه دربیاورید برای یک امتحان بسیار سخت.
هیچکس در کلاس آماده امتحان نبود ناگهان موجی از اعتراضات بچهها بر پا شد برای کنسل کردن امتحان. آنقدر سروصدا شده بود که صدای من به گوش دبیر نمیرسید و من دوست نداشتم در روز تولدم امتحان سخت بدهم.
کمی گذشت با کلی اصرار به دبیر شیمی که جلسه دیگر امتحان بگیرد اما فایدهای نداشت و آن روز شد یکی از تلخترین خاطرات تولدم که هیچ وقت نتوانستم آن را فراموش کنم.
شما چه خاطره ای در تولدتان دارید که نمیتوانید فراموش کنید؟!
➖➖➖➖➖➖➖➖
🔗 کانال #رسمی #انشا در پیام رسان تلگرام 👇 :
📣 @ENSHA
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
من در فصل بهار، روز بیست پنجم فروردین ماه سال هزار و سیصد و هشتاد و شش به دنیا آمدهام . . .
مادرم همیشه برایم تعریف میکرد که در روز تولد من هوا بسیار سرد و اَبری بود؛ ساعت نه و سی دقیقه هنگام حرکت به سمت بیمارستان ناگهان آسمان شروع به باریدن کرد . . .
سالهای زیادی از آن رو گذشت، رسیده بودم به تولد پانزده سالگیام در بیست و پنجم فروردین ماه هزار و چهارصد و یک، در رشته تجربی درس میخواندم؛ ساعت نه و سی دقیقه بود که دبیر شیمی گفت: بچهها برگه دربیاورید برای یک امتحان بسیار سخت.
هیچکس در کلاس آماده امتحان نبود ناگهان موجی از اعتراضات بچهها بر پا شد برای کنسل کردن امتحان. آنقدر سروصدا شده بود که صدای من به گوش دبیر نمیرسید و من دوست نداشتم در روز تولدم امتحان سخت بدهم.
کمی گذشت با کلی اصرار به دبیر شیمی که جلسه دیگر امتحان بگیرد اما فایدهای نداشت و آن روز شد یکی از تلخترین خاطرات تولدم که هیچ وقت نتوانستم آن را فراموش کنم.
شما چه خاطره ای در تولدتان دارید که نمیتوانید فراموش کنید؟!
➖➖➖➖➖➖➖➖
🔗 کانال #رسمی #انشا در پیام رسان تلگرام 👇 :
📣 @ENSHA