🔸این هفته پویش شهرداری تهران برای سرودن مصراع دوم «به ایران سلام و به تهران درود» با استقبال مواجه شده و کاربران ادامههایی عمدتاً انتقادی گفتند: در نقد شهرداری («ترافیک همت که ما را نمود» + یا «همَش ناترازی، همَش بوی دود» +)، نقد زمانه («که سهمم از این شهر جز غم نبود» + یا «به یزدان قسم حق ما این نبود» +)، نقد یار جفاکار («اگر دیر کنی seen پیامک چه سود؟» + یا «بیا تا ببینیم همو زود به زود» +)،... و نقد خود این طرح («ولی جای ویرگول آنجا نبود!» +). اما اگر فرض کنیم منظور طراح از قرار دادن فراخوان روی عکس فردوسی، این بوده که ایشان باید پاسخ بدهد، اتفاقا استاد فردوسی هم جوابهای جالبی دارد. در تورق سرسری شاهنامه این چند مصرع پیدا شد که با دقت بیشتر، مصرعهای مناسبتری هم میشود یافت:
➖که شد روی خورشیدِ تابان کبود
➖کز ایران سخن با که باید سرود؟
➖رُخَش گشت پر خون و دل پر ز دود
➖که از غم چه داری دلت پر ز دود؟
➖نوشته چنین بود، بود آنچه بود
➖سرِ بختِ ایرانیان گشته بود
➖کسی را ز اندیشه مایه نبود
➖چنین بازگشتی و شرمت نبود!
➖وگر من ستایم، که یارَد شنود؟
➖حکیما، چو کس نیست، گفتن چه سود؟!
➡️ @ehsanname
➖که شد روی خورشیدِ تابان کبود
➖کز ایران سخن با که باید سرود؟
➖رُخَش گشت پر خون و دل پر ز دود
➖که از غم چه داری دلت پر ز دود؟
➖نوشته چنین بود، بود آنچه بود
➖سرِ بختِ ایرانیان گشته بود
➖کسی را ز اندیشه مایه نبود
➖چنین بازگشتی و شرمت نبود!
➖وگر من ستایم، که یارَد شنود؟
➖حکیما، چو کس نیست، گفتن چه سود؟!
➡️ @ehsanname