#پارت710
حرف دلش و که ازم متنفر بود یا حرف نگاهش رو
که التماس امیز بهم می گفت این کارو نکن؟..
ولی چاره ای نداشتم..باید ادامه می دادم...این کار لازم بود..
اون منو نخواست..پس باید خودم یه کاری می کردم..
سرمو انداختم پایین تا بیشتر از این توی نگاهش غرق نشم..
می ترسیدم پشیمون بشم ولی نه..من تصمیمم رو گرفتم..
من انتخابم رو کردم..
سرمو بلند کردم ونگاهمو به خانم بزرگ ..
حرف دلش و که ازم متنفر بود یا حرف نگاهش رو
که التماس امیز بهم می گفت این کارو نکن؟..
ولی چاره ای نداشتم..باید ادامه می دادم...این کار لازم بود..
اون منو نخواست..پس باید خودم یه کاری می کردم..
سرمو انداختم پایین تا بیشتر از این توی نگاهش غرق نشم..
می ترسیدم پشیمون بشم ولی نه..من تصمیمم رو گرفتم..
من انتخابم رو کردم..
سرمو بلند کردم ونگاهمو به خانم بزرگ ..