ذکر مصیبت دیگر کافی است
نقدی بر رمان «این خیابان سرعتگیر ندارد» برگزیدهی جایزهی جلال.
http://2shanbe.ir/ExternalPages/?id=61298
«این خیابان سرعتگیر ندارد» برنده جایزه کتاب جلال و منتخب کتاب سال است. اینکه رمان اول یک نویسنده غیرتهرانی توانسته این عنوان را کسب کند بیش از هرچیزی کنجکاوم کرد تا بخوانمش. گو اینکه گذشت آن زمان که جایزهها متر و معیار قد کشیدن و مطرح شدن کتابی میشد و حالا هیچ جایزهای چنین خدمتی به کتاب و نویسندهاش نمیکند. اماهمین که کتابی برنده معتبرترین و گرانترین جایزه دولتی باشد من را وسوسه میکند به سر در آوردن از چند و چونش.
کتاب روایتی شخصیست از اجتماعی بیرحم. روایت زنی به نام شهره که به شغل نامتعارف رانندگی با تاکسی مشغول است. که البته این نامتعارف بودن حضور یک زن جوان پشت فرمان یک تاکسی در همان لوکیشن شهرستان باورپذیر است و نه پایتخت که بخواهیم نخواهیم به پست راننده تاکسی زن میخوریم و هیچ جای شاخ در آوردن و متلکپرانی و آزار خیابانی ندارد. اما شهره، زن جوانی که از شغل خود لذت میبرد. از دنده عوض کردن. از حاکم بلامنازع اتاق پراید خود بودن. از کرایه جمع کردن و لایی کشیدن و مالاندن به آینه ماشینهای خارجی جوری که فقط صدای دزدگیرشان دربیاید. اما آنچه برای نشان دادن قدرت شهره و توانایی او برای سینه سپر کردن در برابر جامعه مردسالار، بیش از اندازه خرج شده، بخشیدن وجهه مردانه به این زن است. تا جایی که گاهی گمان میرود اصلا دغدغه داستان نشان دادن حال روز ترنسها و کسانی است که تبدیل شدن به جنس غیر خود اولویت زندگیشان است. اینکه هرگز تن به پوشیدن دامن ندهد، از آرایش کردن بیزار باشد، از اینکه کبابی کنار خیابان صدایش بزند برار، کیف کند و عوضش بگوید پنج تا بذار رو آتیش، موقع نشستن به سیاق مردان پاها را بگشاید، ضمخت و نامتناسب رفتار کند و خیلی داشمشتی آمیخته با لهجه کردی حرف بزند دلیلی بر این مدعاست.
https://media.mehrnews.com/d/2017/04/18/3/2433960.jpg
«دوشنبه»
گزیده جستارها و رویدادهای ادبی در جهان مجازی
👇
@doshanbe
نقدی بر رمان «این خیابان سرعتگیر ندارد» برگزیدهی جایزهی جلال.
http://2shanbe.ir/ExternalPages/?id=61298
«این خیابان سرعتگیر ندارد» برنده جایزه کتاب جلال و منتخب کتاب سال است. اینکه رمان اول یک نویسنده غیرتهرانی توانسته این عنوان را کسب کند بیش از هرچیزی کنجکاوم کرد تا بخوانمش. گو اینکه گذشت آن زمان که جایزهها متر و معیار قد کشیدن و مطرح شدن کتابی میشد و حالا هیچ جایزهای چنین خدمتی به کتاب و نویسندهاش نمیکند. اماهمین که کتابی برنده معتبرترین و گرانترین جایزه دولتی باشد من را وسوسه میکند به سر در آوردن از چند و چونش.
کتاب روایتی شخصیست از اجتماعی بیرحم. روایت زنی به نام شهره که به شغل نامتعارف رانندگی با تاکسی مشغول است. که البته این نامتعارف بودن حضور یک زن جوان پشت فرمان یک تاکسی در همان لوکیشن شهرستان باورپذیر است و نه پایتخت که بخواهیم نخواهیم به پست راننده تاکسی زن میخوریم و هیچ جای شاخ در آوردن و متلکپرانی و آزار خیابانی ندارد. اما شهره، زن جوانی که از شغل خود لذت میبرد. از دنده عوض کردن. از حاکم بلامنازع اتاق پراید خود بودن. از کرایه جمع کردن و لایی کشیدن و مالاندن به آینه ماشینهای خارجی جوری که فقط صدای دزدگیرشان دربیاید. اما آنچه برای نشان دادن قدرت شهره و توانایی او برای سینه سپر کردن در برابر جامعه مردسالار، بیش از اندازه خرج شده، بخشیدن وجهه مردانه به این زن است. تا جایی که گاهی گمان میرود اصلا دغدغه داستان نشان دادن حال روز ترنسها و کسانی است که تبدیل شدن به جنس غیر خود اولویت زندگیشان است. اینکه هرگز تن به پوشیدن دامن ندهد، از آرایش کردن بیزار باشد، از اینکه کبابی کنار خیابان صدایش بزند برار، کیف کند و عوضش بگوید پنج تا بذار رو آتیش، موقع نشستن به سیاق مردان پاها را بگشاید، ضمخت و نامتناسب رفتار کند و خیلی داشمشتی آمیخته با لهجه کردی حرف بزند دلیلی بر این مدعاست.
https://media.mehrnews.com/d/2017/04/18/3/2433960.jpg
«دوشنبه»
گزیده جستارها و رویدادهای ادبی در جهان مجازی
👇
@doshanbe