#آیاز
#پارت_79
=الان خوشحالی
_چه جورم تا دلت بخواد
=بلایی سرت میارم که مرغای آسمون به حالت گریه کنن ایاز
_مگه دوسم نداشتی چرا میخوای همچین کاری انجام بدی
=بهت گفتم اینکارو نکن به وقتش حساب اون مهرداد نمک به حروم میرسم چطوری فراریت داده
_هر حرفی که بزنی به ضررت تموم میشه
ازش جدا شدم به سمت رادمهر رفتم
لبخند زد دستشو به سمتم دراز کرد
دستشو فشردم :ممنون
=خوشحالم برات مبارکت باشه
_مرسی خیلی زحمت کشیدی
=من باید به دادگاه بعدیم برسم
_موفق باشی
ازش خداحافظی کردم و اون رفت
خوشحال به سمت گلبهار رفتم
=چی دل و قلوه میدادین
خندیدم :ازش تشکر کردم فقط
=واعو یه تشکر از ماهم بکن
یاسین به سمتش امد دستشو دور کمرش حلقه کرد :آزادی چه حسی داره
_حس خوب
گریه مصلحتی کرد :وای به حال ما که گیر کردیم این داخل
گلبهار یه نیشگونی از پهلوش گرفت
=اخ اخ شوخی کردم بابا
این دوتا کفتر یه هفته ای بود که عقد کرده بودن
معلوم نبود گلبهار چیکار کرده که یاسین دلشو باخته بهش
با خنده از دادگاه بیرون رفتیم
به مهرداد به ماشینش تکیه داد بود نگاه کردم
با ذوق اسمشو صدا کردم
سرشو بالا اورد با لبخند نگام کرد
طلاق نامه رو بالا بردم :تموم شده
به سمتش دویدم خودمو تو بغلش انداختم
_بلاخره تموم شد
با اون دوتا کفتر خداحافظی کردم
سوار ماشین شدم
مهرداد دستمو گرفته بود تو طول رانندگی هر چند دقیقه میبوسید
تو این سه ماه خیلی اتفاقا افتاده بود
اخرش اما خوب داشت تموم میشد
_مهرداد
=جان
_گشنمه
=خونه غذا نیست
_نه
فرمون ماشین و چرخوند مسیرشو عوض کرد
.....
#پارت_79
=الان خوشحالی
_چه جورم تا دلت بخواد
=بلایی سرت میارم که مرغای آسمون به حالت گریه کنن ایاز
_مگه دوسم نداشتی چرا میخوای همچین کاری انجام بدی
=بهت گفتم اینکارو نکن به وقتش حساب اون مهرداد نمک به حروم میرسم چطوری فراریت داده
_هر حرفی که بزنی به ضررت تموم میشه
ازش جدا شدم به سمت رادمهر رفتم
لبخند زد دستشو به سمتم دراز کرد
دستشو فشردم :ممنون
=خوشحالم برات مبارکت باشه
_مرسی خیلی زحمت کشیدی
=من باید به دادگاه بعدیم برسم
_موفق باشی
ازش خداحافظی کردم و اون رفت
خوشحال به سمت گلبهار رفتم
=چی دل و قلوه میدادین
خندیدم :ازش تشکر کردم فقط
=واعو یه تشکر از ماهم بکن
یاسین به سمتش امد دستشو دور کمرش حلقه کرد :آزادی چه حسی داره
_حس خوب
گریه مصلحتی کرد :وای به حال ما که گیر کردیم این داخل
گلبهار یه نیشگونی از پهلوش گرفت
=اخ اخ شوخی کردم بابا
این دوتا کفتر یه هفته ای بود که عقد کرده بودن
معلوم نبود گلبهار چیکار کرده که یاسین دلشو باخته بهش
با خنده از دادگاه بیرون رفتیم
به مهرداد به ماشینش تکیه داد بود نگاه کردم
با ذوق اسمشو صدا کردم
سرشو بالا اورد با لبخند نگام کرد
طلاق نامه رو بالا بردم :تموم شده
به سمتش دویدم خودمو تو بغلش انداختم
_بلاخره تموم شد
با اون دوتا کفتر خداحافظی کردم
سوار ماشین شدم
مهرداد دستمو گرفته بود تو طول رانندگی هر چند دقیقه میبوسید
تو این سه ماه خیلی اتفاقا افتاده بود
اخرش اما خوب داشت تموم میشد
_مهرداد
=جان
_گشنمه
=خونه غذا نیست
_نه
فرمون ماشین و چرخوند مسیرشو عوض کرد
.....