#آیاز
#پارت_78
سه ماه بعد....
مرحله چهارم از طلاق بود
برخلاف گفته رادمهر انگار بیشتر قرار بود طول بکشه
مدارک مشهود بود اما فؤاد کوتاه نمیومد
هر دفعه با تهدیداش بود که روونه میشد
اما امروز بلاخره قرار بود تموم شه
صدای بحث رادمهر با وکیل فؤاد میومد صدای چکش قاضی دادگاه بود که اونهارو به سکوت دعوت کرد
سنگینی نگاه فؤاد تموم مدت حس میشد
رادمهر :آقای قاضی این اقا موکل منو با کمربند خودش میزده حتی نامه پزشک قانونی هم برای اثبات حرف خودم به شما ارائه دادم
...:خانم مرعشیان تایید میکنید
کمی سکوت کردم :بله
...:داستان رو برامون شرح بدین
کی من من کردم :ما بچه دار نمیشدیم حتی این اقایی که اینجا نشسته سکوت کرده باعث سقط بچه من شده بخاطر همین مادرشوهرم خانم دیگه ای رو به عقد اون در آورد بدون اینکه رضایت من درکار باشه
ما هیچ رابطه ای تا مدت ها باهم نداشتیم
کارایی که اون خانم انجام میداد باعث میشد منو با کمر بند بزنه من شاهد دارم برای اینک اتفاقات
....:شاهدین تایید میکنن؟
یاسین:بله من خودم فؤاد و از ایاز جدا کردم نامه پذیرش بیمارستان رو هم دادم بهتون
....:آقای محترم دفاعی دارین
=من طلاقش نمیدم آقای قاضی دوسش دارم
...:دوسش داشتی و این بلا هارو سرش آوردی؟ چیکار با این زن کردی غم توی چشماشو ببین
=من طلاق نمیدم
قاضی سر تکون داد ابرو بالا انداخت
چکشو کوبید :حکم جلسه دادگاه در چهارمین مرحله طبق اظهارات داده شده از طرف زوج خانم از آقا به دلیل اقدامات آقا در طول زندگی زوج ضرب و شتم.سقط جنین . نامه ای که از پزشک قانونی دریافت شده و گفته های شاهدین . قابل قبول نبودن دفاع ...رای اینجانب مهدی سلطانی قاضی دادگستری به اینگونه علاممیگردد:طلاق ثبت خواهد شد و مهریه شخص خانم تمام کمال به تعداد هر هفته یک سکه به ایشان داده میشود
صدای چکش زنگ پیروزی بود و شادی که از تمام وجود فوران کرد
آزاد شده بودم از بند فؤاد اما ناخواسته دل با بند کس دیگه سپرده بودم
ازجام بلند شدم به سمت گلبهار رفتم بغلش کردم
سری برای رادمهر که با لبخند نگاهمون میکرد
تکون دادم
به سمت قاضی رفت چیز هایی براش توضیح میداد
_تموم شد گلبهار
=خوشحالم برات عزیزم
..:مبارکه
کسی دستمو کشید
بهش نگاه کردم اخمام تو هم کشیدم
......
#پارت_78
سه ماه بعد....
مرحله چهارم از طلاق بود
برخلاف گفته رادمهر انگار بیشتر قرار بود طول بکشه
مدارک مشهود بود اما فؤاد کوتاه نمیومد
هر دفعه با تهدیداش بود که روونه میشد
اما امروز بلاخره قرار بود تموم شه
صدای بحث رادمهر با وکیل فؤاد میومد صدای چکش قاضی دادگاه بود که اونهارو به سکوت دعوت کرد
سنگینی نگاه فؤاد تموم مدت حس میشد
رادمهر :آقای قاضی این اقا موکل منو با کمربند خودش میزده حتی نامه پزشک قانونی هم برای اثبات حرف خودم به شما ارائه دادم
...:خانم مرعشیان تایید میکنید
کمی سکوت کردم :بله
...:داستان رو برامون شرح بدین
کی من من کردم :ما بچه دار نمیشدیم حتی این اقایی که اینجا نشسته سکوت کرده باعث سقط بچه من شده بخاطر همین مادرشوهرم خانم دیگه ای رو به عقد اون در آورد بدون اینکه رضایت من درکار باشه
ما هیچ رابطه ای تا مدت ها باهم نداشتیم
کارایی که اون خانم انجام میداد باعث میشد منو با کمر بند بزنه من شاهد دارم برای اینک اتفاقات
....:شاهدین تایید میکنن؟
یاسین:بله من خودم فؤاد و از ایاز جدا کردم نامه پذیرش بیمارستان رو هم دادم بهتون
....:آقای محترم دفاعی دارین
=من طلاقش نمیدم آقای قاضی دوسش دارم
...:دوسش داشتی و این بلا هارو سرش آوردی؟ چیکار با این زن کردی غم توی چشماشو ببین
=من طلاق نمیدم
قاضی سر تکون داد ابرو بالا انداخت
چکشو کوبید :حکم جلسه دادگاه در چهارمین مرحله طبق اظهارات داده شده از طرف زوج خانم از آقا به دلیل اقدامات آقا در طول زندگی زوج ضرب و شتم.سقط جنین . نامه ای که از پزشک قانونی دریافت شده و گفته های شاهدین . قابل قبول نبودن دفاع ...رای اینجانب مهدی سلطانی قاضی دادگستری به اینگونه علاممیگردد:طلاق ثبت خواهد شد و مهریه شخص خانم تمام کمال به تعداد هر هفته یک سکه به ایشان داده میشود
صدای چکش زنگ پیروزی بود و شادی که از تمام وجود فوران کرد
آزاد شده بودم از بند فؤاد اما ناخواسته دل با بند کس دیگه سپرده بودم
ازجام بلند شدم به سمت گلبهار رفتم بغلش کردم
سری برای رادمهر که با لبخند نگاهمون میکرد
تکون دادم
به سمت قاضی رفت چیز هایی براش توضیح میداد
_تموم شد گلبهار
=خوشحالم برات عزیزم
..:مبارکه
کسی دستمو کشید
بهش نگاه کردم اخمام تو هم کشیدم
......