#آیاز
#پارت_76
_حالا که باعث شدی بر گردم به این دنیای کوفتی مراقبم باش
به سمتم امد :من یه آدم سادم که برای یکی کار میکنه چطور میتونم مراقبت باشم وقتی انقدر از دنیات خسته شدی که میخوای ولش کنی؟
_مهرداد من دارم خفه میشم حتی نفس نمیتونم بکشم دیگه زندگیم بوی تعفن میده میفهمی منو
میخواستم یکی الان کنارم بود که سرمو توی بغلش پنهون میکردم تا گریه کنم
اما برای این کار نمیشد روی مهرداد حساب کرد
دستشو روی کتفم گذاشت:بزار زنگ بزنم به فؤاد
جیغ بلندی کشید
وحشت زده عقب رفت
_داری مسخرم میکنی یا جدی میگی من بهت میگم اون میکشه منو وسایلمو برام بیار من میرم خونه بابام یه کمک ازت خواستم
=باشه باشه بیا پاشو بریم خونه من خودم نوکریتو میکنم داد نزن فقط
الان وقت لوس بازی نبود
بلند شدم و با کمکش بیرون رفتم
سوار ماشین شدیم
_رئیس همه جارو داره دنبالت میگرده من باید برم
=منو برسون پیش گلبهار
_میفهمه اونجایی نمیشه
=تو ببر من یه کاری میکنم
سری تکون داد به سمت آپارتمان رفت
_اگه خواست بیاد دنبالم اینجا میشه بگی رفتم دیدم اونجارو نبود
=باشه برو
پیاده شدم به سمت آپارتمان رفتم
دستی براش تکون دادم داخل شدم
...
زنگ درو فشردم در با تیکی باز شد و گلبهار پرید بغلم
=یعنی از چشمی دیدم تویی انگار دنیا رو بهم دادن
لبخند کمرنگی زدم داخل شدم
_یاسین کو
=رفت بیرون کار داشت
روی مبل نشستم لباسامو در اوردم
بعدم دراز کشیدم
=کجا بودی
_بیمارستان
_بیمارستان چرا
=داشتم جان به جان آفرین تسلیم میگفتم
_خب چرا
=خودکشی کردم
دستشو جلوی دهنش گذاشت بلند گفت :چی ...دختره احمق مگه دیوونه شدی این چه کاری بود کردی خودت به درک مامان بابات چی
_خسته شدم گلبهار
=خسته نباشی واقعا خواهش میکنم دیگه اینکارو نکن
_یه گوشی بده برای بابام زنگ بزنم
=بیا
شماره بابا رو گرفتم بعد چند بوق صدای گرمش تو گوشم پیچید
.....
#پارت_76
_حالا که باعث شدی بر گردم به این دنیای کوفتی مراقبم باش
به سمتم امد :من یه آدم سادم که برای یکی کار میکنه چطور میتونم مراقبت باشم وقتی انقدر از دنیات خسته شدی که میخوای ولش کنی؟
_مهرداد من دارم خفه میشم حتی نفس نمیتونم بکشم دیگه زندگیم بوی تعفن میده میفهمی منو
میخواستم یکی الان کنارم بود که سرمو توی بغلش پنهون میکردم تا گریه کنم
اما برای این کار نمیشد روی مهرداد حساب کرد
دستشو روی کتفم گذاشت:بزار زنگ بزنم به فؤاد
جیغ بلندی کشید
وحشت زده عقب رفت
_داری مسخرم میکنی یا جدی میگی من بهت میگم اون میکشه منو وسایلمو برام بیار من میرم خونه بابام یه کمک ازت خواستم
=باشه باشه بیا پاشو بریم خونه من خودم نوکریتو میکنم داد نزن فقط
الان وقت لوس بازی نبود
بلند شدم و با کمکش بیرون رفتم
سوار ماشین شدیم
_رئیس همه جارو داره دنبالت میگرده من باید برم
=منو برسون پیش گلبهار
_میفهمه اونجایی نمیشه
=تو ببر من یه کاری میکنم
سری تکون داد به سمت آپارتمان رفت
_اگه خواست بیاد دنبالم اینجا میشه بگی رفتم دیدم اونجارو نبود
=باشه برو
پیاده شدم به سمت آپارتمان رفتم
دستی براش تکون دادم داخل شدم
...
زنگ درو فشردم در با تیکی باز شد و گلبهار پرید بغلم
=یعنی از چشمی دیدم تویی انگار دنیا رو بهم دادن
لبخند کمرنگی زدم داخل شدم
_یاسین کو
=رفت بیرون کار داشت
روی مبل نشستم لباسامو در اوردم
بعدم دراز کشیدم
=کجا بودی
_بیمارستان
_بیمارستان چرا
=داشتم جان به جان آفرین تسلیم میگفتم
_خب چرا
=خودکشی کردم
دستشو جلوی دهنش گذاشت بلند گفت :چی ...دختره احمق مگه دیوونه شدی این چه کاری بود کردی خودت به درک مامان بابات چی
_خسته شدم گلبهار
=خسته نباشی واقعا خواهش میکنم دیگه اینکارو نکن
_یه گوشی بده برای بابام زنگ بزنم
=بیا
شماره بابا رو گرفتم بعد چند بوق صدای گرمش تو گوشم پیچید
.....