#آیاز
#پارت_74
=اینجا چیکار میکنی
_چیزی به فؤاد نگو فکر کن ندیدی منو خب
=نمیشه که اون رئیس منه
_مهرداد لطفا
اشکام میریخت احساس ضعیف بودن داشتم
=من براش کار میکنم اون بهم حقوق میده نمیتونم اینکارو کنم بیا برگردونمت خونه
_الان میان دنبالم بزار من برم خواهش میکنم
بلند شدم دستشو گرفتم :مهرداد
چندبار پلک زد نفس عمیقی کشید
چشام سیاهی رفت داشتم میوفتادم که گرفتم
کشوندم گذاشتم تو ماشین
صدا ها ثانیه ثانیه قطع می شد گوشام گرفته بود
صدای مهرداد خیلی گنگ به گوش میرسید
.......
چشامو باز کردم به محیط اطراف نگاه میکردم
اتاق کوچیکی بود و شناختی نسبت بهش نداشتم
از جام بلند شدم تا به سمت در برم که در باز شد مهرداد سینی به دست وارد اتاق شد
لبخند ارومی زدم :اینجا کجاست
=خونمه
سر تکون دادم
روی صندلی میز کامپيوتر نشستم
مهرداد سینی رو روی میز گذاشت خودش رو تخت نشست
=چیکار میخوای بکنی
_اگه دباره پیدام کنه این دفعه واقعا اقدام به کشتنم میکنه
=تو ازش یه هیولا ساختی
_چون هست.. اون روانیه میزنه میکشتم
=خب
کمی مظلوم بهش نگاه کردم :میشه من یه مدت اینجا بمونم
عصبانی بهم نگاه کرد :بفهمه زندگیم میره رو هوا ایاز زندگی خودتونو به گند کشیدین زندگی منو دیگه ول کنین
_نمیفهمه مهرداد
کمی نگام کرد :تا کی
_تا وقتی وکیلم کارامو درست کنه
=میخوای طلاق بگیری
_آره
=بنظرت طلاقت میده
_با اون گند کاری که کرده هم طلاقمو میگیرم هم مهریمو
=آها موفق باشی
_یه پماد سوختگی به من میدی ؟
=باز سوزوندی خودتو
_چایی ریخت
رفت و بعد چند دقیقه با پماد امد
تشکر کردم
همینطور ایستاده بود
_میری بیرون چایی ریخته رو شکم و پام باید شلوارمو در بیارم
خجالت زده سر تکون داد تو سیم ثانیه از تو اتاق بیرون رفت
با کلی تلاش رو شکم و پاهامو پماد زدم
میسوخت
لباسم و درست کردم از اتاق بیرون رفتم
از روی مبل بلند شد :تموم شد ؟
به تکون دادن سر اکتفا کردم
=من باید برم
_کجا
=پیش رئیس
_چیزی از من بهش نمیگی که نه ؟
شونه ای بالا انداخت
_مهرداد
=خداحافظ
از خونه بیرون رفت
رو زمین نشستم به در بسته شده نگاه میکردم
.....
#پارت_74
=اینجا چیکار میکنی
_چیزی به فؤاد نگو فکر کن ندیدی منو خب
=نمیشه که اون رئیس منه
_مهرداد لطفا
اشکام میریخت احساس ضعیف بودن داشتم
=من براش کار میکنم اون بهم حقوق میده نمیتونم اینکارو کنم بیا برگردونمت خونه
_الان میان دنبالم بزار من برم خواهش میکنم
بلند شدم دستشو گرفتم :مهرداد
چندبار پلک زد نفس عمیقی کشید
چشام سیاهی رفت داشتم میوفتادم که گرفتم
کشوندم گذاشتم تو ماشین
صدا ها ثانیه ثانیه قطع می شد گوشام گرفته بود
صدای مهرداد خیلی گنگ به گوش میرسید
.......
چشامو باز کردم به محیط اطراف نگاه میکردم
اتاق کوچیکی بود و شناختی نسبت بهش نداشتم
از جام بلند شدم تا به سمت در برم که در باز شد مهرداد سینی به دست وارد اتاق شد
لبخند ارومی زدم :اینجا کجاست
=خونمه
سر تکون دادم
روی صندلی میز کامپيوتر نشستم
مهرداد سینی رو روی میز گذاشت خودش رو تخت نشست
=چیکار میخوای بکنی
_اگه دباره پیدام کنه این دفعه واقعا اقدام به کشتنم میکنه
=تو ازش یه هیولا ساختی
_چون هست.. اون روانیه میزنه میکشتم
=خب
کمی مظلوم بهش نگاه کردم :میشه من یه مدت اینجا بمونم
عصبانی بهم نگاه کرد :بفهمه زندگیم میره رو هوا ایاز زندگی خودتونو به گند کشیدین زندگی منو دیگه ول کنین
_نمیفهمه مهرداد
کمی نگام کرد :تا کی
_تا وقتی وکیلم کارامو درست کنه
=میخوای طلاق بگیری
_آره
=بنظرت طلاقت میده
_با اون گند کاری که کرده هم طلاقمو میگیرم هم مهریمو
=آها موفق باشی
_یه پماد سوختگی به من میدی ؟
=باز سوزوندی خودتو
_چایی ریخت
رفت و بعد چند دقیقه با پماد امد
تشکر کردم
همینطور ایستاده بود
_میری بیرون چایی ریخته رو شکم و پام باید شلوارمو در بیارم
خجالت زده سر تکون داد تو سیم ثانیه از تو اتاق بیرون رفت
با کلی تلاش رو شکم و پاهامو پماد زدم
میسوخت
لباسم و درست کردم از اتاق بیرون رفتم
از روی مبل بلند شد :تموم شد ؟
به تکون دادن سر اکتفا کردم
=من باید برم
_کجا
=پیش رئیس
_چیزی از من بهش نمیگی که نه ؟
شونه ای بالا انداخت
_مهرداد
=خداحافظ
از خونه بیرون رفت
رو زمین نشستم به در بسته شده نگاه میکردم
.....