Репост из: @Femofilm
مادر،هیولا یا موجودی جادویی؟
بحران کیستی زن در "nightbitch" با تأکید بر نظریههای بتی فریدان
✍🏼طاهره جورکش
در کتاب رازوری زنان، بتی فریدان به بحران هویت و احساس از خودبیگانگی زنان خانهدار در دهه 1950 و 1960 پرداخته و نشان داده که چگونه جامعه زنان را به عنوان موجوداتی صرفاً مادر و همسر تعریف کرده است و از آنها انتظار میرود که خواستهها و آرزوهای شخصیشان را به فراموشی بسپارند. یکی از ارکان اصلی نقد فریدان بر وضعیت زنان خانهدار این است که آنها در دام "مکمل بودن" در زندگی مردان و خانهداری گرفتار میشوند و احساس میکنند که تنها با ایفای نقشهای مادری و همسری میتوانند به ارزش انسانی خود پی ببرند. در Nightbitch نیز زن (با بازی امی آدامز) پس از اینکه به طور کامل شغل و حرفهاش را کنار میگذارد، به یک مادر خانهدار تبدیل میشود و ناخواسته چنان اسیر نقش مادر خانهدار میشود که دچار بحران هویت شده و از درون احساس پوچی میکند. او به عنوان زن مدرن و امروزی و علیرغم تحصیلات عالی و شغل هنری که داشته، در تلهای گیر افتاده که قبلاً مادران دههی ۵۰ اسیرش شده بودند؛ همان "مشکل بینامی" که کمتر زنی دربارهی آن صحبت میکند. فیلم بهطور ویژه بر «تکراری بودن» و «محصور بودن» زندگی روزمرهی شخصیت زن_مادر تأکید دارد. در صحنههای ابتدایی، زن در حال پختوپز و مراقبت از فرزندش است و به وضوح این فشار بیپایان، تکراری بودن مسئولیتهای مادرانه و احساس از خود بیگانگی به تصویر درآمده است. او هر روز برای پسرش صبحانه درست میکند و این صحنهها، روتینوار و بیوقفه تکرار میشوند. او در این لحظات احساس میکند که خود را از دست داده است و تنها در حال انجام کارهایی است که از او خواسته شده است، نه کارهایی که او به آنها علاقه دارد. این یکنواختی و بیانگیزگی، دقیقاً همان چیزی است که فریدان در کتاب خود به آن اشاره میکند. زنان خانهدار مانند شخصیت زن در فیلم به دلیل تمرکز صرف بر خانهداری و فرزندپروری، از هویت مستقل خود دور میشوند و در زندگی روزمره خود احساس گرفتاری و پوچی میکنند.
زنان جامعه به طور بیوقفه تحت فشار برای پذیرش نقشهای سنتی مادر و همسر خوب و زن خانهدار قرار دارند و مدام سرکوب میشوند. زن در فیلم نیز به همین فشارها و انتظارات اجتماعی پی میبرد که چطور جامعه به صورت سیستماتیک تمام تلاشش را میکند تا مادران احساس گناه، ناکافی بودن و سردرگمی داشته باشند. نظامی که مدام مادران را به سکوت و عدم گفتگو دربارهی چالشهای مادرانگی و ملالتهای آن تشویق میکند و از آنها انتظار دارد در قالب نقش مادران شادی که از مراقبت فرزندان و انجام کارهای خانه احساس رضایت دارند در جامعه ظاهر شوند. فریدان در رازوری زنان به خوبی به آن اشاره میکند و میگوید زنان بهطور مداوم در برابر انتظارات اجتماعی سکوت میکنند و به جای بیان احساسات و خواستههای خود، مجبور به انجام نقشهای سنتی میشوند. این موضوع در فیلم با ارتباط زن با مادران دیگر در مهدکودک به چالش کشیده میشود. تعاملاتی که به نوعی احساس انزوا و بیگانگی را در او تقویت میکند. مادران دیگر در این گروه نیز، بهطور عادی از مادر بودن صحبت میکنند، اما این گفتگوها بیشتر بهطور سطحی و بیروح انجام میشود و هیچکدام از آنها به دشواریها و پیچیدگیهای مادر بودن اشاره نمیکنند. این سکوت و سرکوب اجتماعی به یک نوع فشار روانی تبدیل میشود که زنان را بیشتر در هویت مادرانهشان محصور میکند و اجازه نمیدهد که به واقعیتهای پیچیده و گاه سخت مادر بودن اشاره کنند. همین امر باعث میشود زن دچار تقابل میان ذهن آزاد و سکوت در دنیای واقعی شود. زن در درون ذهن و خیال خود به گفتگو با همسرش و دیگران میپردازد. از احساسات و خشم درونیاش پرده برمیدارد، اما در واقعیت هیچیک از این کارها را انجام نمیدهد و حرفی نمیزند. او در دنیای خیالی خود احساس آزادی دارد و میتواند خود واقعیاش باشد، در حالی که در دنیای واقعی هیچگونه فضایی برای ابراز وجود خود ندارد.
فریدان همچنین به چگونگی بازنمایی بدن زنان اشاره میکند و میگوید که بدن زنانه بهطور مداوم در معرض نظارت اجتماعی است و به ابزاری برای مراقبت و پرورش دیگران تبدیل میشود و تولید مثل و نقش مادری بهعنوان اصلیترین هویت اجتماعی و جنسیتی زن معرفی میشود. در Nightbitch، بدن زن بهویژه زمانی که تغییرات عجیبی دارد، به یک موضوع برجسته تبدیل میشود. او از شوک جسمانی و تغییرات فیزیکی، همچون دردی که از آن رنج میبرد یا حتی وقتی بدنش دچار تغییر میشود، آگاه است. او متوجه تغییرات فیزیکی در بدن خود میشود، از جمله احساس تیزی در ناخنها، پشمالو شدن و درآوردن چندین سینه که باعث میشود او به یک موجود شبهحیوانی (سگ) تبدیل شود.
#فیلم #فیلم_فمنیستی #کارخانگی #مادران_خانه_دار
@femofilm
بحران کیستی زن در "nightbitch" با تأکید بر نظریههای بتی فریدان
✍🏼طاهره جورکش
در کتاب رازوری زنان، بتی فریدان به بحران هویت و احساس از خودبیگانگی زنان خانهدار در دهه 1950 و 1960 پرداخته و نشان داده که چگونه جامعه زنان را به عنوان موجوداتی صرفاً مادر و همسر تعریف کرده است و از آنها انتظار میرود که خواستهها و آرزوهای شخصیشان را به فراموشی بسپارند. یکی از ارکان اصلی نقد فریدان بر وضعیت زنان خانهدار این است که آنها در دام "مکمل بودن" در زندگی مردان و خانهداری گرفتار میشوند و احساس میکنند که تنها با ایفای نقشهای مادری و همسری میتوانند به ارزش انسانی خود پی ببرند. در Nightbitch نیز زن (با بازی امی آدامز) پس از اینکه به طور کامل شغل و حرفهاش را کنار میگذارد، به یک مادر خانهدار تبدیل میشود و ناخواسته چنان اسیر نقش مادر خانهدار میشود که دچار بحران هویت شده و از درون احساس پوچی میکند. او به عنوان زن مدرن و امروزی و علیرغم تحصیلات عالی و شغل هنری که داشته، در تلهای گیر افتاده که قبلاً مادران دههی ۵۰ اسیرش شده بودند؛ همان "مشکل بینامی" که کمتر زنی دربارهی آن صحبت میکند. فیلم بهطور ویژه بر «تکراری بودن» و «محصور بودن» زندگی روزمرهی شخصیت زن_مادر تأکید دارد. در صحنههای ابتدایی، زن در حال پختوپز و مراقبت از فرزندش است و به وضوح این فشار بیپایان، تکراری بودن مسئولیتهای مادرانه و احساس از خود بیگانگی به تصویر درآمده است. او هر روز برای پسرش صبحانه درست میکند و این صحنهها، روتینوار و بیوقفه تکرار میشوند. او در این لحظات احساس میکند که خود را از دست داده است و تنها در حال انجام کارهایی است که از او خواسته شده است، نه کارهایی که او به آنها علاقه دارد. این یکنواختی و بیانگیزگی، دقیقاً همان چیزی است که فریدان در کتاب خود به آن اشاره میکند. زنان خانهدار مانند شخصیت زن در فیلم به دلیل تمرکز صرف بر خانهداری و فرزندپروری، از هویت مستقل خود دور میشوند و در زندگی روزمره خود احساس گرفتاری و پوچی میکنند.
زنان جامعه به طور بیوقفه تحت فشار برای پذیرش نقشهای سنتی مادر و همسر خوب و زن خانهدار قرار دارند و مدام سرکوب میشوند. زن در فیلم نیز به همین فشارها و انتظارات اجتماعی پی میبرد که چطور جامعه به صورت سیستماتیک تمام تلاشش را میکند تا مادران احساس گناه، ناکافی بودن و سردرگمی داشته باشند. نظامی که مدام مادران را به سکوت و عدم گفتگو دربارهی چالشهای مادرانگی و ملالتهای آن تشویق میکند و از آنها انتظار دارد در قالب نقش مادران شادی که از مراقبت فرزندان و انجام کارهای خانه احساس رضایت دارند در جامعه ظاهر شوند. فریدان در رازوری زنان به خوبی به آن اشاره میکند و میگوید زنان بهطور مداوم در برابر انتظارات اجتماعی سکوت میکنند و به جای بیان احساسات و خواستههای خود، مجبور به انجام نقشهای سنتی میشوند. این موضوع در فیلم با ارتباط زن با مادران دیگر در مهدکودک به چالش کشیده میشود. تعاملاتی که به نوعی احساس انزوا و بیگانگی را در او تقویت میکند. مادران دیگر در این گروه نیز، بهطور عادی از مادر بودن صحبت میکنند، اما این گفتگوها بیشتر بهطور سطحی و بیروح انجام میشود و هیچکدام از آنها به دشواریها و پیچیدگیهای مادر بودن اشاره نمیکنند. این سکوت و سرکوب اجتماعی به یک نوع فشار روانی تبدیل میشود که زنان را بیشتر در هویت مادرانهشان محصور میکند و اجازه نمیدهد که به واقعیتهای پیچیده و گاه سخت مادر بودن اشاره کنند. همین امر باعث میشود زن دچار تقابل میان ذهن آزاد و سکوت در دنیای واقعی شود. زن در درون ذهن و خیال خود به گفتگو با همسرش و دیگران میپردازد. از احساسات و خشم درونیاش پرده برمیدارد، اما در واقعیت هیچیک از این کارها را انجام نمیدهد و حرفی نمیزند. او در دنیای خیالی خود احساس آزادی دارد و میتواند خود واقعیاش باشد، در حالی که در دنیای واقعی هیچگونه فضایی برای ابراز وجود خود ندارد.
فریدان همچنین به چگونگی بازنمایی بدن زنان اشاره میکند و میگوید که بدن زنانه بهطور مداوم در معرض نظارت اجتماعی است و به ابزاری برای مراقبت و پرورش دیگران تبدیل میشود و تولید مثل و نقش مادری بهعنوان اصلیترین هویت اجتماعی و جنسیتی زن معرفی میشود. در Nightbitch، بدن زن بهویژه زمانی که تغییرات عجیبی دارد، به یک موضوع برجسته تبدیل میشود. او از شوک جسمانی و تغییرات فیزیکی، همچون دردی که از آن رنج میبرد یا حتی وقتی بدنش دچار تغییر میشود، آگاه است. او متوجه تغییرات فیزیکی در بدن خود میشود، از جمله احساس تیزی در ناخنها، پشمالو شدن و درآوردن چندین سینه که باعث میشود او به یک موجود شبهحیوانی (سگ) تبدیل شود.
#فیلم #فیلم_فمنیستی #کارخانگی #مادران_خانه_دار
@femofilm